یک عروس و هزار داماد 42

مثل یه بچه ای که زبونش تازه باز شده شروع کردم به بلبل زبونی . برای اون دقایق فراموشم شده بود که با دهها مرد بودم و با هاشون سکس داشتم . شاید بعد از مدتها یک سکس بی دغدغه و آرومو در انتظار خودم می دیدم . خیانت و انتقامی که همیشه با من و قابل اجراست . البته شاید اگه یه مرد بی درد سری به گیرم می افتاد واسه این که یادی از گذشته ها کرده باشم و یه تنوعی هم واسم شده باشه بی میل نبودم که خودمو بندازم توی بغلش و برم زیر کیرش . ولی حالا به تنها چیزی که فکر می کردم کامی بود . من و اون چون در مورد سکس و این که پیش هم نیمه لخت و لخت باشیم که مسئله ای نداشتیم بقیه مسائلو خیلی راحت با هم حل کردیم . . شروع کردم به تو ضیح دادن برای اون .  اون قدر هیجان زده بودم که دلم می خواست یک شبه تمام اطلاعات  خودمو در زمینه مردا بهش انتقال بدم . هر چند این مسائل و دانسته های ابتدایی بود و شایدم تا حدودی اونا رو می دونست ولی من باید این اطمینانو در خودم به وجود می آوردم که باید کاری کنم که  اون بهتر کارشو انجام بده . با انگشتم به کس اشاره می زدم و اونو واسش تشریح می کردم و اونو با سوراخ کون مقایسه می کردم . از سینه ها واسش گفتم . اون وقت بر و بر نگام می کرد . نمی دونستم متوجه میشه یا این که حواسش جای دیگه ایه . -مامان زنگ تفریح نداریم ;/; -اگه دوست داری کلاسو تعطیل کنم و بریم تفریح -اوخ اگه این کارو کنی که خیلی خیلی حال میده و همون چیزیه که من می خوام و دوستش دارم .. من دوست دارم هر چی رو که گفتی عملی یاد بگیرم . تئوری با عمل قدرت درک آدمو می بره بالا -پسر درس خون من.. مدرسه خیلی چیزا بهت یاد دادن .از هر جا دوست داری درس عملی خودتو شروع کن -مامان ازم امتحان نمی گیری .. -پسرم ورقه و سوال امتحانی روبروته .. اصلا فکر کن اپن بوک داری .. این مامانت شده واسه تو اپن .. بازم کن و با عمل جواب بده نشون بده که مرد شدی .. فقط حواست باشه عزیزم اینم مثل خوابیدن در کنار من می مونه و می دونم که تو راز دار خوبی هستی . خوب رو مخش کار کرده بودم . طوری که منو همه چیز خودش می دونست . دو تا انگشتمو گذاشتم رو کوسم . لبه ها ی کسو به طرف وسط جمع کرده اونا رو میون دو انگشتم قرار داده و با هوس به کامی نگاه می کردم . منتظر بودم ببینم خودش چیکار می کنه . آیا اون حس و هیجان و فکرشو داره که بدونه مامانش چی می خواد و خودشم به نوعی حال کنه .. اون همون کارو کرد که من دوست داشتم . اومد طرف کسم . من انگشتامو گذاشتم همون جوری بمونه و اون جفت لباشو گذاشت رو همون تیکه جمع شده از کوس بین دو انگشت -آههههه کامی .. کامی .. یه تیکه ازاون قسمت کس زیر انگشتا م قرار گرفته بود . دلم می خواست که همه اون می رفت توی دهنش و اون با لباش اونا رو می مکید مجبور شدم دستمو بر دارم و اون هم به همون حالت این بار قسمتهای بیشتری از کسمو گذاشت توی دهنش .. -کامیییییییی کامییییییی خیلی خوب می لیسی … قربون دهنت .. انگشت وسطی دستشو کرده بود توی کسم و به سرعت اونو میذاشت تو و درش می آورد و هر چند باری که این کارو انجام می داد یه بار انگشتشو میذاشت توی دهنش و اونو می لیسد و پاکش می کرد .. از این کارش لذت می بردم . بازم حس همیشگی هوس همیشگی لرزش تمام بدن گردش هوس . ..همه و همه دست به دست هم داده بودند تا یه جورایی بیشتر آتیشم بزنن . -مامان شکوه چشات چقدر ناز شده . یه جوری نگاه می کنی که انگار یه چیزی رو ازم می خوای . یه خماری عجیبی پیدا کرده .-خوشحالم که اینا رو خوب متوجه میشی . به نظرت من چی می خوام کامی جون . فکر می کنی چه چیزی سر حالم کنه .. سرشو بلند کرد و در حالی که حالا کف دستشو گذاشته بود رو کسم  کف یه دستشو دور کیرش لول کرد و سر کیرشو به طرف من گرفت و گفت تو همین عمامه به سر رو می خوای که بره بالای منبر تو و واسه کست وعظ کنه .. وااااایییییی اصلا انتظار این پیشرفت و ادبیاتو از کامی جونم نداشتم . اون کله و سر کیرشو به عمامه آخوند تشبیه کرده بود .. لنگامو از وسط باز کرده و با ناله هوس خودم برا کامی جون خوندم عزیزم بیا زود باش ارشادم کن . زودتر وعظتو شروع کن . ثوابشو ببر . دلم می خواد دو تایی مون زود تر بریم به بهشت . با کیر خودت دنیا و و آخرتو به من هدیه بده . .. -اوووووههههه مامان چرا داری از حال میری .-کامی تو که خودت خیلی بی حال تر نشون میدی . -نههههههه نههههههههه  مامان .. سرکیرشو رو کسم قرار داد .. -اوخ اوخخخخخخ نههههههه کامی .. داره می سوزونه .. یه تیکه آتیشه . ذوبم کردی … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا