۳۳ شب (۱)
۳۳ شب
شب اول:
مامان کنارم خوابیده بود. اتاقم داشت تعمیر میشد و من یه ماهی باید تو اتاق مامان میخوابیدم.
با لباس شب پشت بهم دستش تکون میخورد. حس کردم داره خود ارضایی میکنه. اما فهمید ک تکون خوردم و ادامه نداد. نیم ساعت بعد خودش خواب بود اما من هنوز بیدار بودم. انگار که خوابم یه نیم قلت زدم و خوردم بهش. فنر سوتینم در رفت و یهو گفتم آخ. مامان از خواب پرید.
-چی شد دخترم؟
-هیچی سوتینمه. رفت تو سینم. ببخشید بیدارت کردم.
-بذار یکی دیگه واست بیارم.
چراغ رو روشن کرد. از هولش حواسش نبود خیسی جلوی شرتش رو دیدم. تا دوزاریش افتاد که دیدم سریع چراغ خواب روشن کرد و لامپ رو خاموش کرد. اومد کنارم سوتین بهم داد.
-چرا میخندی؟
-من اندازه تو بودم سینه هام دوبرابر تو بود.
-نمیدونم پس چرا به تو نرفتم.
-خودت تلاش نکردی خب.
-نخند مامان. تو پول میدی برم عمل کنم؟
-من کی گفتم عمل کن. باید ورزش کنی، ماساژ بدی.
-ماساژ!!!
-همون مالیدن منظورمه. باید رک بگم حتما؟
-بیا خودت بمال اگه انقدر کوچیکن که میخندی بهشون.
-الان که خستم. صبح بگو با روغن زیتون بهترم هست.خودتم میتونی.
-باشه. بده من سوتینو. شب بخیر.
…
-عصبانی نشو دخترم. شوخی کردم. سینههای من زیاد بزرگن. مال تو معمولین. بیا تو بغلم. بیا اصلا خودم یادت میدم.
دستش از پشت دور سینههام انداخت. من ساکت بودم و دلخور و ناراحت.
اولاش آروم میمالیدشون. کم کم خسته شد. من خودمو به خواب زده بودم. واقعا داشتم لذت میبردم.
خودشو بهم نزدیک کرد. خوردن سوتینش به پوستمو حس کردم. همینجور آروم که دستشو دور نوک سینههام میکشید دست دیگش از روم برداشت. دوباره داشت خودشو میمالید.
-مامان داری چیکار میکنی؟
-هیچی خودت گفتی …
-نه منظورم با خودته.
-هیچی.
-اگه چیزی هست بگو. من کمکت میکنم.
-بگیر بخواب.
-تو که منو میشناسی. رک حرف میزنم. مث خودت. کمکت کنم؟
…
سکوت
…
دستم روی سینش بود و سرم بین پاهاش. بوی لاپاش دیوونم کرده بود. جابجا کردن وسیلههای اتاقم باعث شده بود عرق کنه و این تندی بوشو بیشتر کرده بود. دستش لحاف چنگ میزد و صدای آهش اتاقو پر کرده بود. دلم میخواست برم پایین تر اما نمیدونستم عکسالعملش چیه. بلند تر شدن صداش باعث شد نتونم جلوی خودمو بگیرم و برش گردوندم به پشت. سرمو بردم بین رونهاش و بینشون باز کردم …
سفیدی کمرشو لیس زدم و خوابیدم روش و پشت گوشاشو خوردم. دستم بردم لای پاش و انقدر کصشو مالیدم که دستم خیس شد. یه انگشت دو انگشت توی کصش دستمو میچرخوندم و دو انگشت دست دیگم تو دهنش بین دندوناش بود.
-مامان خوشگلم چه خوشگلتره موقع سکس قربونش برم.
با لرزشش برای سومین بار چرخید و روغن زیتون ریخت بین پاهام و سوارم شد. رونهاش بزرگ بود و سنگینیش باعث شده بود کصمون خیلی خوب روی هم بیفته. یکی از پاهامو بالا گرفته بود و محکم تلمبه میزد. هیچ وقت این سطح لذت تجربه نکرده بودم. به هیچ چیز فکر نمیکردم و چند بار به این ارگاسم کامل رسیدم.
کنارم خوابید و از پشت پاهاشو دورم حلقه کرد…
-شب بخیر مامان …
ادامه…
نوشته: افسانه