از گذشته
این داستان ادامه داستانی هست که ۱۲ سال پیش بارگذاری شده است. برای شناخت بهتر و ایجاد دیدگاه لطفا اول داستان «مهسا و مریم» رو بخونید بعد…
این نوشته جزئی از یک داستان زندگی هست.
——————————-
با آمدن لیلی به جمع من ومهسا زندگی ما رنگ دیگه ای گرفت. لیلی یک فاحشه به تمام معنی بود. بله یک فاحشه ولی نه جنده پولی. الهه سکس بود. دیوانه ای به معنی کامل. لیلی یکی از بچه های دانشگاه بود که یک شب علی رغم میل باطنی مهسا مهمان ما شد.
خیلی رک به من پیشنهاد داد. اول گفت تا حالا لز کردی؟ وقتی جوابی از من نشنید لبخندی زد وگفت: چقدر احمقم من خوب معلومه دیگه.
بعد روکرد به من و گفت: امشب میخوام طعم لز واقعی رو بهت نشون بدم. مهسا حموم بود، گفتم لیلی من نه گاو سفیدم نه سیاه ونه سیاه و سفید. انتخاب من مهسا هستش. لیلی خندید و گفت : اوکی سه تایی. من با این که تحریک شده بودم گفتم به شرط موافقت مهسا. لیلی بدون هیچ حرفی دست انداخت و تاپش رو کند. وای سینه هاش فوق العاده زیبا بود. در حالی که لبخند میزد سمت حموم رفت وگفت : مشکلم تو بودی مهسا رام تر از این حرفاست.
حال عجیبی داشتم. بدنم گر گرفت ، فکر لز با یه زن دیگه و نوعی مخالفت درونم و سینه های زیبای لیلی. تحریک شده بودم . رفتن دراز کشیدم. صدای حرف زدن های داخل حموم قطع شد. و فقط صدای آب بود. شک کردم که نکنه مهسا وا داده. آروم رفتم پشت در حموم.
-ببین جنده کوچولو من که میدونم شما دوتا لز دارید منم میخوام پیشتون باشم
-یواش
-جون … چه فاحشه داغ ونرمی … جنده چرا داغ کردی
-ول کن لیلی ، مریم فکر بد میکنه
-باشه جنده کوچولو کاریت ندارم فقط از پشت بزار یکم بغلت کنم دست بکشم رو سینه ها
-باشه فقط یه بار و بعد میریم با مریم حرف میزنیم.
-چه گردن خوشمزه ای داری جنده کوچولو
-تو روخدا نکن حالم بد میشه
-میخوام حالت بد بشه جنده ما بشی
اون شب مهسا یه حال عجیبی داشت. به صورت عجیبی به من و لیلی حال میداد. لیلی فش میداد و این برای اولین بار بود وسط سکس اینقدر فحش می شنیدم. من زودتر اومدم. و موقعی که مهسا مشغول لیلی بود فحشهای لیلی رکیک تر میشد. با هر فش ومخصوصا کلمه جنده وکونی مهسا بیشتر زبون میکرد تو کس لیلی. لیلی هم ارضا شد.
مهسا به پشت خوابید و به سقف خیره شد. لیلی به پهلو اومد کنارش. منو صدا کرد. مریم بیا به این جنده کوچولو حال بدیم. نوعی ترس اومد سراغم. ترس از دست دادن مهسا . چسبیدم بهش و لباموگذاستم رو لباش.
-میدونی که چقدر دوست دارم
-میدونم عشقم . مریمم
-حاضری؟
-اره ولی تو رو خدا امشب جندت باشم نه عشق ات.
اون شب پایه های رابطه ای جدید میون ما شکل گرفت. حضور گه گاه لیلی باعث شده بود بیشتر فش بدم. سکسمون از حالت سکوت و سایلنت تبدیل به فحش و حرفهای سکسی شده بود. رفتار های مهسا ، باعث کنجکاویم شد. رفتم و یکم خوندم. مهسا آمادگی تبدیل شدن به یه برده جنسی رو داشت. ومن حس مالکیت.با دیدن یه سری فیلم و عکس و داستان یه چیزهایی رو وارد سکسمون کردم. اول بستن دستها وپاها ومجبور کردن به زانو زدن و خوردن. بعد شلاق. بعد استفاده از میوه ها به جای دیلدو ( اون زمان به این راحتی بات پلاگ ها و دیلدو ها در دسترس نبود) . و بعد پرده اش رو زدم. وضعیت داشت از کنترل خارج میشد. من هر روز بیشتر سمت ارباب شدن میرفتم و مهسا قابلیت تبدیل شدن به برده رو داشت. لذت سکس عاشقانه مرده بود برام، دوسال ارتباط و سکس مستمر تو خونه مجردی دروازه هایی تازه از لز و سکس رو برام گشوده بود. من اینجوری دوست نداشتم، ولی مهسا گاهی حتی بدون دست زدن به کسش ارضا میشد. مخصوصا موقعی که با کمربند میزدم روکسش وفش میدادم بهش. لیلی یک سالی میشد رفته بود خارج. یه شب وقتی رسیدم خونه دیدم مهسا دست و پاهاش رو خودش بسته و جلو در منتظره. حالم بد شد. دلم سوخت براش. مهسا عاشق این کار شده بود ومن متنفر. رفتم پیشش بغلش کردم. اشکم در اومد. -مهسا خواهش میکنم تمومش کنیم. میدونم دوست داری ولی من واقعا نمیتونم. -من واقعا متاسفم فک میکردم تو دوست داری . درسته خودمم خیلی دوست دارم تو سکس بردت باشم ولی باشه تموم. بعد از اون شب روابط من و مهسا تو یه بازه زمانی دو ساله تقریبا از هم پاشید. با پایان دانشگاه تقریبا ما جدا شده بودیم. افسانه م.م داشت به مریم و مهسای تنها تبدیل میشد. من با هیچ مردی ارتباط نتونستم بگیرم. بیخبر از مهسا بودم. چسبیدم به کار و دست رد زدم به همه خواستگار ها. برای بستن دهنشون تو هر خواستگاری شرطم شده بود دادن امضای محضری برای عدم سکس و لمس بدنی. و طبعا هیچ مردی قبول نمیکرد. تا سال ۹۶ همه چیز خوب بود. شدیدا کار میکردم. تا دو سال بعد از جدا شدن از مهسا حتی یک بار هم خودارضایی هم نکرده بودم. چه برسه به لز و سکس سکس برام مرده بود. مهر سال ۹۶ تو یه کنفرانس تو آنکارا با لیلی روبرو شدم. و همه چیز قوی تر قبل برگشت… برگشت و زندگی من….
نوشته: مریم. م