خاله معصومه ی من (۱)

سلام این خاطره ای که دارم مینویسم طولانیه و ادامه دار اگه ببینم از قسمت اول خوشتون اومده حتما بقیه رو هم مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد من علی ام ۲۰ سالمه، یه خاله دارم به اسم معصومه که تقریبا ۳۵ سالشه از نظر اندامی چاق نیست اما باسن و ممه هاش تو چشمه و بزرگه و خوب تو فامیل خیلیارو دیدم که خالمو وقتی حواسش نیست دید میزنن. این خاله ی ما خونشون دقیقا تو کوچه ی خونه ی ما هستش،و اکثرا صبح ها میاد خونه ما یه خورده میشینه و صحبت میکنه میره. خاله معصومه نه خیلی پوشیده میگرده نه خیلی آزاد با منم تقریبا راحت بود. یه سری تو آشپزخونه بود داشت وسیله هارو از تو کابینت جا به جا میکرد و یه خورده خم شده بود منم تازه اومده بودم آشپزخانه تا برا خودم چایی بریزم،حواسم پرت شد به باسن خاله معصومه که وقتی خم شده بود چقد درشت شده بود،یک شلوار مشکی داشت که زیاد چسبناک نبود ولی خب انقدر کونش درشت بود کامل چسبیده بود بهش که حتی یه خورده از خط شرتش معلوم میشد اون زیر. من به بهونه ی این که میخوام از داخل کابینت قندون بگیرم رفتم پشتش و با ترس خودمو اروم چسبوندم بهش،کیرم کامل چسبیده شده بود به کون خاله معصومه اما فشارم اونقدی نبود که ضایع بشه و مشخص بشه از قصده، خاله هم به نظرم متوجه نشده بود و اصلا تو فازه این چیزا نبود، خاله که همین طوری خم بود من از پشت کیرمو چسبونده بودم به باسنش یکی از دستامو گذاشتم رو کمرشو این یکی دستمو بردم کنار صورتش، خودم یه خورده خم شدمو بیشتر چسبیدم به کونش و کیرم واقعا داشت بزرگ میشد با اون دستم که کنار صورتش بود اشاره کردم و گفتم خاله اون قندونو بی زحمت میدی من دستم نمیرسه خاله هم همون حالتی که خم بود به جلو رفتو از کیرم جدا شد وقتی قندونو گرفت با همون حالت اومد عقب و با شدت زیادی باسنش برخورد کرد به کیر بزرگ شدم که خالم همون لحظه سریع وایسادو رفت جلو بدون این که به من نگاه کنه یه خورده فاصله گرفت و من اون لحظه واقعا نرمیه کون بزرگ شو احساس کردم. اینا گذشت تا چند وقت بعد که سره صبح بود خاله دوباره اومده بود خونمون منم تو اتاقه خودم دراز کشیده بودم تازه بیدار شده بودم. چون تابستون بود یه شلوارک پام بود و بالاتنه هیچی تنم نبود، خاله تو حال نشسته بود رو مبل و داشت همینطوری حرف میزد طبق معمول پسرا هم که بیدار میشن کیرشون قبل از خودشون بیداره یه خورده با خودم فکر کردم گفتم بزار یه حرکتی بزنم،مبلی که خاله نشسته بود دقیقا رو به روی اتاق من بود و اون لحظه فقط خاله معصومه به اتاق من دید داشت،پاشدمو کیرمو در حالتی که معلوم باشه شق شده درستش کردم،کیرم تقریبا ۱۶ سانته،رفتم سمت کمد اتاقم به بهونه ی این که میخوام تیشرت بردارم از توش یخورده وایسادم دستمو اوردم بالا از راه دور با خاله سلام علیک کردم که متوجه من بشه زاویه دیدش جوری بود که اون لحظه میتونست منو از بغل ببینه منم رو به روم کمد بود با خاله سلام کردم مشغول لباس پیدا کردن بودم کیرمم در راست ترین حالت خودش بود گفتم بزار دستمو بزارم روش یخورده باهاش ور برم تا خاله متوجه بشه، یه ۲۰ ثانیه ای خیلی اروم باهاش ور رفتم و یواشکی نگاه کردم به خاله جوری که متوجه نشه و دیدم داره صحبت میکنه اما کلا نگاهش به منه مثله این که متوجه شده بود یخورده دقت کردم دیدم کلا نگاهش رو کیرمه دیدم بهترین موقعس سریع به بهونه ی این که میخوام شلوارکمم عوض کنم شلوارکو در اوردم اما زیرش شرت داشتم و کیرم قشنگ تو شرت داشت خودشو نمایش میداد اون لحظه فقط با یه شرت تنگ جلوی خاله وایساده بودم،یخورده خودمو زدم به اون راه که مثلا حواسم نیست که کسی داره منو نگاه میکنه دوباره شروع کردم مالیدنش و قشنگ دستمو رو کیرم میکشیدم حواسمم بود که خاله هنوز داره نگاه میکنه یا نه وخاله دیگه کل حواسش به من بود وسط حرفاش هی میپرسید چی دوباره بگو،بعد این که یخورده مالیدمش اخرین سری دستمو محکم کشیدم رو کیرم جوری که شرتمم بیاد پایینو سره کیرم یخورده معلوم بشه چند ثانیه ای نگه داشتم و دیدم چشای خاله درشت شده و وقتی سرشو اورد بالا چشم تو چشم شدیمو سریع سرشو برگردوند. منم لباس پوشیدمو صدام کردن که برم صبحانه بخورم و گفتم الان میرم دستشویی و میام، دستشویی ما هم تو حیاط بود از در که رفتم بیرون شنیدم خاله خداحافظی کرد و گفت من برم منم تا اینو شنیدم سرعتمو کم کردم تا خاله هم بیاد و ببینم چه واکنشی نشون میده. وقتی رسیدم تو حیاط چند ثانیه بعد دیدم خاله هم رسید و صدام کرد علی جان یه لحظه میای کارت دارم.

ادامه…

نوشته: علی

دکمه بازگشت به بالا