خرابی (۱)

سلام من امیر هستم ۱۹ سالمه نسبتا سفیدم سوراخ صورتی
و کون نرم یه دوست پسر دارم اسمش علی رضا ست ۳ سال ازم بزرگ تره چشماش سبزه و بیشتر اوقات به چشماش نگاه میکنم انقدر زیاد که دیگه آخراش بهم میگه دیونه چشماش همیش منو میبره تو خلسه مخصوصا وقتایی که لبخند میزنه

کیرش ۲۵ سانته . سفید . بی مو . کلفت . پر رگ
از تن هم هیچ وقت خسته نمی‌شدیم یه خونه اجاره ای داشتیم و تو اون زندگی می‌کردیم درآمد مون خوب بود رفیقامون از رابطه منو علی رضا با خبر بودن هیچکس براش فرقی نمی کرد این رابطه به غیر از یک نفر اکس علی رضا فرشته

یه شب زمستونی منو علی رضا کنار بخاری رو مبل لش کرده بودیم من سرمو گذاشته بودم رو شونه علی رضا فیلم میدیدم گوشی علی رضا زنگ خورد جواب داد یکی از رفیقاش بود و دعوت مون کرد به مهمونی علی رضا رفت دوش بگیره یکم گذشت علی رضا صدام کرد گفت براش شامپو بیارم شامپو براش بردم دادم دستش نصفه بدنش از در بیرون بود به چشماش نگاه کردم آروم سرمو بردم پایین از بدن بازو های ورزشی ش رسیدم به کیر خوابش دوباره تو چشماش نگاه کردم و لبخند زدم اونم به من لبخند زد یقه تیشرتم و گرفت کشید سمت خودش لبم بوسید نفهمیدم کی ولی خودم لخت توی حموم رو به رو کیرش دیدم اول تخماشو خوردم (خیلی بزرگ بود به زور تو دهنم جا میشد) از دهنم در اوردم یه نفس عمیق کشیدم لبم گذاشتم نوک کیرش مک زدم که خود علی رضا با فشار دستش از پشت سرم کیرش و کامل گذاشت دهنم تلمبه میزد دو دیقه بعد از دهنم در آورد بلندم کرد دوباره لبم بوسید یکم صابون زد به کیرش خوابید تو وان منم رفتم خوابیدم رو کیرش آروم تلبمه میزدیم لبش رو گردنم بود گردنم و می‌خورد آروم نوک سینم با دست فشار میداد با اون یکی دستش برام آروم جق میزد ناله من کل حموم گرفته بود قلبم دوتا یکی میزد نفسام تند تر شده بود

تلمه های علی رضا تند شد برامنم تند تر جق میزد و با یه نال تو کونم ارضا شد منم وقتی آب داغش و تو خودم حس کردم نفسم تند تر شد ارضا شدم خودمون شستیم آماده شدیم رفتیم مهمونی اونجا همه بودن ولی منفی ترین آدم یعنی فرشته هم اونجا بود یکم گذشت مشروب آوردن و همه مست کردن و فقط من مست نکردم چون هروقت من مست میکردم فرشته خودشو به علی رضا میچسبوند باند گذاشتن همه سر شون گرم رقص شد علی رضا سعی می‌کرد نزدیک فرشته نشه اما فرشته خودشو می‌چسبوند بهش گوشیم زنگ خورد مامانم بود رفت تو حیاط جوابش دادم یه ۱۵ دیقه ای صحبت کرد باهام و و برگشتم و دیدم علی رضا و فرشته نیستن رفتم تو حیاط باغ و گشتم توی انبار اصلا نبودن رفتم اتاق ا رو گشتم اونجا ۵ تا اتاق داشت اولی خالی بود دومی خالی بود وقتی به سومی رسیدم و در و باز کردم دیدم فرشته زیر علی رضا ست و دارن سکس میکنن علی رضا منو دید دستم داشت میلرزید خشکم ضده بود افتادم سرم خورد به دیوار و از حال رفتم وقتی به هوش اومدم رو تخت بیمارستان بودم یه سروم قرمز بهم وصل بود به اسم O+ و سرم باند پیچی شده بود علی دستم گرفته بود گریه میکرد و یه سری کلمات زمزمه می‌کرد آروم گفتم چی شده علی رضا
با چشما گریون نگام کرد
با گریه گفت هیچی من بزرگ ترین گوه زندگیم خوردم
سرشو گرفتم بال اشکاش پاک کردم سرشو نزدیک خودم کردم و پیشونیش و بوسیدم گفتم هرکسی اشتباه میکنه

پایان

دوستان اگه میخواید داستان آشنا شدن مون و اولین سکس مون و بنویسم حتما بگین

نوشته: قلب زر

دکمه بازگشت به بالا