تشنگی سیری ناپذیر سارا و پیمان
سارا بعد از کارش به منزل آمده است گپ و گفت خوبی را با پیمان داشته اند که به سکس انجامیده است سارا از خستگی زیاد با یک بتو و بالشت روی بالکن خوابیده است صبح آفتاب روی بدن سارا موج سواری میکند و او با خودش فکر میکند این آفتاب هیچ ربطی به خستگی بدنش بخاطر سکس دیشب ندارد پیمان می آید
-من که لباتو دوست دارم
-چیه اومدی تو بالکن؟
-ببین خدایی لازم بود آفتاب ساعت هشت صبح و تجربه کنم شما خوبی؟
-نه خوب نیستم
-چرا؟
-چون دیشب تا حالا باهام حرف نزدی باهات قهرم
-الهی قربون این ناز کردنت بشم تو بلد نیستی ناز مال تو نیست ناز مال دخترای کسکشه نه شما که من…
-که من چی؟ من اصلا کی توام؟ علاقه ای به من داری اصن؟
-نه والا فقط گرگا به تو علاقه دارن چون تو یه ببعی قشنگی اونقدر قشنگ که آدم دلش میخواد بخورتت فرشته احساس… بانوی لب تو لب… قشنگ مو طلایی… فرشته زیبایی ها…هیچی مث تو برای من قشنگ و جذاب نیست تو همه وجود منی تو همه قلب منی
سارا اهل قهرهای طولانی مدت نیست وتلاش زیادی برای ترک این عادت کرده است جدای از آن میفهمد که بازی قهر نیاز به جبران دارد
-تو رو دوست دارم پیمان بیشتر از همه بدی هایی که بهت کردن دوستت دارم تو فرشته خوشگل منی اونقدر خفنی که همه رویاهامو درونت دیدم و اومدم سراغت… باید تو رو بدست میآوردم باید بهت ثابت میکردم که بهترینم برات باید بدونی که همه کاری میکنم برات پیمان همه کاری حاظرم هر روز بدنم رو برق بندازم فقط برای اینکه تو لذت ببری
-نه عزیزم من نمیخوام…همش سکس که چیز جالبی نیست من خودتو میخوام من اون روح قشنگتو میخوام من اون خوشگلی احساستو میخوام خیلی میخوام بدونم تو مغز کسی که این بدن زیبارو داره چی میگذره چی تو رو انقدر خواستنی میکنه؟
-داشتم میگفتم موهای بدنم رو از بین میبرم برای تو که عشقمی برای تو که همه وجودمی حتی روی آنال سکسم کار میکنم یه روشی پیدا میکنم که بی اختیاری مدفوع نگیرم و بتونم بهت کون بدم هر وقت که تو میخوای بکنی و لذتشو ببری تو فوق العاده ترین مردی هستی که تا به حال دیدم
-واای سارا چقدر احمق بودم که تو رو نداشتم تو بهترین کسی هستی که آدم میتونه داشته باشه
پیمان ازینکه سارا اینگونه بی پرده راجب آنال سکس با او حرف زده است شگفت زده شده است او میداند که ممکن است تعریف هایش از سارا همه چیز را خراب کند ولی با خودش فکر میکند ارزشش را دارد
-تو واقعا راجب آنال سکس با من حرف زدی؟ وایی عاشقتم عاشقتم بخدا بخدا انقدر دوستت دارم که حساب نداره
پیمان احساس میکند که میخواهد گریه کند
-میمیرم برات تو فوق العاده ترین آدمی هستی که دیدم میخوام بغلت کنم میخوام ببوسمت میخوام انقدر بغلت کنم که جون بدم تو بی نظیری
رابطه آن دو هنوز آنقدر جدی نیست هر بارموقع سکس صحبت های احساسی بین آنها رد و بدل میشود اما اینبار فرق میکند
-پس تو چی پیمان؟ میخوای با دخترایی باشی که پشمم حسابت نمیکنن؟ میخوای با اونا بچرخی؟ میخوای به اونا محل بذاری؟
پیمان یاد روابط تلخ گذشته اش میفتد یاد تصمیماتش او در حال حاضر نمیخواهد درگیر عاطفه شود شاید کمی از قضاوت سارا ناراحت شده باشد ولی با خودش فکر میکند باید به او توضیح دهد
-آخه یه چیزایی بینمون پیش میومد تو خبر نداری اینجوری نبود که فقط من تلاش کنم و اونا هیچ کاری نکنن بعدشم من یه عشق جدی بیشتر نداشتم تو زندگیم که حقیقتش خیلی بد بود یعنی اون دختره خیلی بد بود جواب نمیداد کم محلی میکرد همه که مث تو نیستن انقدر گل و مهربون و فهمیده
سارا بعد از سکس شب قبل هنوز هم حشری است اما فهمیده تر از آن است که منتظر التماس مرد مورد علاقه اش باشد
-خب پس چرا منو نمیکنی؟
-عزیزم بکنمت که چی بشه؟ قربون شکل ما هت برم من همیشه فکر میکردم دخترا از لحاظ روحی احساس دارن و ارضا میشن چرا تو اینجوری نیستی؟
پیمان مردی شکست خورده است اما خوب میداند که باید از اشتباهاتش درس بگیرد او روی مهارت هایش کار کرده و حالا که کسی بهتر از موارد قبلی پیدا کرده است با تمام وجود لذت سارا را اولویت قرار میدهد و شروع به عشق بازی میکند
-خب باشه الهی قربون این کلیتوریس نازت برم ولی فقط با دیلدو و اسباب بازی و اینا بهت ور میرم اوکی؟ کار دیگه ای نمیکنم باشه عشقم؟
سارا سرش را تکان میدهد
-قربونت برم من تو بهترینی تو عاشق ترینی
پیمان با خودش فکر میکند که اگر در رفتارش خشونت نشان دهد سارا این موضوع را که او اول صبح حال سکس کردن ندارد را فراموش میکند پس جملاتش را عوض میکند
-انقدر میکنمت که صدای سگ سر بدی مث اون سگه تو آهنگ شاهین نجفی بود که پارس میکرد میخوام مث اون سگ صدا بدی جیگر… بدجور ترتیبتو میدم
رنگ چشمهای پیمان رو به قرمزی می رود او شبیه گرگی است که برای خفه کردن شکارش زوزه میکشد سارا که صدای نفس هایش به گوش میرسد بین عشق و نفرت دو به شک است اما سرانجام یکی را انتخاب میکند
-بگو پیمان بگو…
-چی بگم؟
-بگو دوستت دارم
-دیوونه من عاشقتم برات میمیرم انقدر خفنی که دلم میخواد صد بار بگامت وااای تو عشق منی تو بهترین کسی هستی که وارد زندگی من شد
-آخ بگو بگو
-جوون میکنمت جیگر طلا… انقدر بگامت که نتونی نفس بکشی تیکه پاره منی تو
پیمان پارچه ای را که در گوشه ای افتاده مچاله میکند و در دهان سارا فشار میدهد سارا به نشانه رضایت سرش را پایین میاندازد و پیمان او را به اوج می رساند نوازش کلیتوریس سارا به گونه ایست که او را وادار به گریه میکند اندام زیبا و باسن خوش فرمش چشم نوازی میکند اما پیمان علاقه ای به نعوظ و ارضا شدن ندارد او در حال دید زدن اورگاسم ساراست که حالا سارا به آلت پیمان دست میزند و با اشاره دوست دارد به او بفهماند که باید آلتش را بیرون آورده و به حالت نعوظ برساند اما پیمان به عشق بازی اش با مهبل او ادامه میدهد سارا زیبایی فوق العاده ای دارد لبه های واژنش رنگی را دارد که هر مردی با دیدنش از حال میرود سارا با آن پارچه ای که حالا دیگر معلوم نیست تا کجای گلویش پایین رفته است مدام به نشانه رضایت سرش را تکان میدهد اما کار پیمان او را به سر حدی رسانده است که تکمیل آن لذت فقط با نعره ممکن میشود سارا حالا لذت پیمان را فراموش کرده است پیمان به آرامی پارچه را بیرون می آورد آب دهان و گلو پارچه را خیس کرده است این موضوع پیمان را به خنده می اندازد واکنش سارا به آن خنده فقط یک نگاه معصومانه است سارا بی نهایت عاشق پیمان است او حتی شکنجه شدن بدست پیمان را متحمل میشود چون با بدترین مرد ها در زندگیش رو به رو بوده و حالا قدر پیمان را میداند
-پیمان میدونی که اگه تو سکس بخندی برات میمیرم پس لطفا نکن خنده تو نشونه بالاترین لذته میخوام وقتی بالاترین لذتت رو ببینم که آماده مردن باشم
هر دو میخندند رابطه را ادامه میدهند سارا نگاه معصومانه ای که پیمان برایش میمیرد و زنده میشود را ابراز میکند و پیمان به آرامی حساس ترین نقاط کلیتوریسش را ماساژ میدهد و صداهایی شبیه به صدایی که موقع انزال خودش است را به سارا میدهد سارا رو به انفجار است
-آاااای آاااای خدای بزرگ
نعره هایش توهم پارگی گلو را می رسانند اما پیمان کسی نیست که از این چیز ها بترسد سارا با صدایی بریده بریده به سختی حرف میزند
-دلم میخواد به اندازه همه کینه ای که از مرد ها داشتم باهام سکس کنی پیمان دلم میخواد جرم بدی تو جبران همه مردایی بودی که بهم بد کردن پیمان انقدر حس خوبی نسبت بهت دارم که همشونو بخشیدم پیمانم…همشون رو…
سارا لذتی را درک کرده است که پیمان به او داده است لذتی که هیچ مردی را با او قابل قیاس نمیکند حالا او تشنه است او به اندازه تمام رنجی که در سالهای قبل کشیده است تشنه است تشنه به اورگاسم رساندن مردی که بالاترین لذت زندگیش را به او داده است اما میداند که بازی پیمان بازی غرور است با سیلی محکمی که به گوش پیمان میزند از نردبان غرور بالاتر میرود
-چرا میزنی دیوونه؟
-خفه شو فقط بخواب
-گفتم که من نمیخوام ارضا بشم
سارا گلوی پیمان را محکم فشار میدهد و با نعره ای که معلوم نیست صعودِ کدام قله ی لذت را برای پیمان به ارمغان میآورد میگوید
-خفه شو میخوام جرم بدی
پیمان به کمر خوابیده است سارا تلاش میکند تا آلت پیمان را داخل واژنش فرو کند پیمان خسته است دوست دارد اندازه تمام سالهایی که کسی در زندگیش نبوده قربان صدقه سارا برود اما اینکار او را از سکس منصرف نمیکند سارا باید لذت پیمان را تماشا کند تا به خوشنودی و لذت برسد افکار پیمان بی آنکه بخواهد نعوظ بی حد و مرزی را برایش به ارمغان میآورد و حالا سارا از لذتی که او میبرد خوشحال است
-مرده شورتو ببرن سارا تو کثافت ترین زنی هستی که میخوام جرش بدم میخوام انقدر بکنمت که دیگه هوس دادن به سرت نزنه کثافت
بدن سارا لطافتی دارد که مثال زدنیست او با خودش فکر میکند که توانائیش برای داشتن سکسی طولانی بیشتر از پیمان است هر چه باشد او چند بار ارضا شده است اما احساس خستگی نمیکند
-کثافت خودتم… فقط بکن و کثافت وجودتو بریز تو حلقم اون پارچه بدجوری دهنمو بدمزه کرده فقط مزه آب تو رو میخواد آبتو بریز توم پیمان… آبتو بریز
پیمان برای بار اول ارضا میشود تمام آلتش را در دهان سارا فرو میکند در حالی که ایستاده است و سارا زانوهایش را روی زمین گذاشته است پیمان قرار است نهایت لذت را از این اورگاسم ببرد چون میداند که سارا از تماشای لذت اوست که مستی دیوانه واری بسراغش می آید سارا به قدری زیباست که هیچ چیزی روی بدن و زیبائیش تاثیری نمیگذارد تا جایی که آن چیز محصول عشق و دوستی باشد برای همین صورتش با آن آب منی که از دهانش بیرون زده قشنگی بی حد و مرزی است که او میداند با لبخندش این زیبایی را ضربدر بی نهایت میکند پیمان آماده است تا بار دوم را شروع کند سارا روی کمر خوابیده و پیمان با سینه هایش ور میرود نوک آلتش هنوز بخاطر آن اورگاسم حساس است و تکان های آزار دهنده ای را به بدنش میدهد اما سارا هنوز تشنه است و از خجالت پیمان در نیامده است جمله ای عجیب از دهان پیمان میپرد شاید بجای آن قرار بود ابراز خستگی کند و از سارا بخواهد رابطه را تمام کنند
-سارا هیچ وقت نمیخواستم بکنمت پشیمونم بخاطر تک تک لحظه هایی که نگاه جنسی بهت نداشتم
-دروغ میگی پیمان من میدونم که برای تو عشق تهش سکسه سکس منو تو عین نفس کشیدن میمونه آدم هر چی بیشتر نفس میکشه دلش میخواد بیشتر زندگی کنه
این جمله تمام خستگی پیمان را از تنش بیرون میکند حالا همان مرد دیر انزالیست که مدتی برای آن تعلیم دیده است ساعت نزدیک به ده صبح روز جمعه است پیمان آرام تر آلتش را درون واژن سارا فرو میکند و بیرون میکشد و حالا بعد از چند ساعت سر و صدایشان همان صداهای مصنوعی دنیای پورن است اما چیزی مهم تر از آن نیست که آنها به گذشته بدون یکدیگر عادت کرده اند سارا و پیمان در اقیانوسی غرق میشوند که تک تک سلول هایشان را به دروغی زیبا وادار میکند دروغی که نامش را عشق گذاشته اند
پایان
نوشته: همه چی ردیف