بالاخره دختر باجناقمو کردم
سلام خدمت دوستان و کاربران عزیز انجمن کیر تو کس
من نادرم از یکی از شهرهای استان آذربایجان شرقی که البته تو دهاتشون
سنم ۵۷ قدم ۱۸۰ وزنم ۱۰۵ و اندازه سالار هم دقیقا (۱۷ با ۳)
بنده حدود بیش ۴ ساله از خوانندگان دائمی داستاهای انجمن کیر تو کس هستم و خودم هم چند تا داستان البته واقعیت برا سایت انجمن کیر تو کس ارسال کردم که مورد لطف و محبت بعضی کاربران عزیز انجمن کیر تو کس هم قرار گرفتم.اصلا هم ناراحت این موضوع نیستم چون هر کسی اومده تو این سایت خودش میدونه چی خواهد دید و چی خواهد شنید.
بنده با توجه به بالا بودن سنم نسبت به این سایت ولی کودک درونم خیلی فعاله تا جایی که خانم خودم اصلا ده درصد جوابگوی سکسهای من نیست بگذریم.
اگر بخوام تمام واقعیاتو با جزئیات بنویسم خیلی طولانی میشه بخاطر همین یکم بر میگردم عقب تا اینکه برسم به اصل قضیه که حدود دو هفته پیش برام اتفاق افتاد.
من یه باجناق داشتم خدا بیامرزتش آدم خوب ومنطقی و جدیی بود برا همه فامیل مخصوصاً برا خانوادش و همیشه حرف حرف خودش بود. تا حدودی میشه گفت نقش پدرسالاری داشت تو فامیل و خانواده و ۱۵ سال هم سنش از من بزرگتر بود.
ولی با من خیلی رابطه صمیمی و گرمی داشتیم تا جایی که حتی تو تصمیمات جزئی خانواده هم همدیگرو دخیل میکردیم.
اینم بگم که باجناق عزیز بعد از به دنیا آمدن اولین بچش در سال ۵۸ از دهات رفتن تهران، که اون موقع هنوز باجناق نبودیم فقط فامیل بودیم یعنی پسرعمه پدرم بود
تو مدت ۶ سال یعنی تا سال ۶۴ صاحب ۴ بچه شدن که اخریش که همین سوژه سکس من هستش اسمش هم پریسا خانمه هستش تو ۱۲ بهمن سال ۶۴ به دنیا آمد دقیقا وقتی که من یک سال بود نامزد بودم
من باوجود فامیل زیاد تو تهران همیشه وقتی میرفتم تهران اکثراً بخواسته خود باجناقم و خانوادش تو خونه اونا میموندم
یادمه که یه شب که خونه اونا خوابیده بودم خودش با خانمش تو اتاق خواب خودشون بچههاش دخترا هم تو یه اتاق خواب منو دوتا پسرش هم تو پذیرایی خوابیده بودیم
من خیلی رعایت میکردم تو رفتارم مثلاً شب قبل اینکه لامپا خاموش نمیشد با لباس خواب نمینشستم،. تعریف از خود نباشه من نه که بگم ورزشکارم ولی بخاطر فعالیت کاری زیاد، که کشاورز هستیم بدن رو فرمی داشتم مخصوصاً اون موقع بدون یه ذره شکم اضافی تا حدودی بدن عضله ای
بالاخره یک شب که خوابیده بودیم صبح زود من با رکابی پاشدم رفتم سرویس بهداشتی نگو این پریسا خانم هم پاشده رفته پیش بابا مامانش منکه که از سرویس دراومدم همزمان پریسا با باباش از اتاق اومدن بیرون منو با رکابی دیدن پریسا که اون موقع ۱۲ ۱۳ سالش بود تا منو دید یه هینی از ته دل کشید، گفت وای بدن عمو نادرو ببین چه خوش تیپه.
منم واقعا خجالت کشیدم فوری رفتم پیراهنم رو پوشیدم بالاخره گذشت
تا اینکه پریسا بزور بعد چند سال با وساطت من با پسر عمه خود ازدواج کردن، چون پریسا و مامانش راضی به این وصلت نبودن ولی بابا دوست داشت بخاطر همین از من خواست که صحبت کنیم با پریسا و خواهرزن
که الحمدلله اونا هم قبول کردن و داماده هم که بالاخره فامیل منم میشد خیلی خودشو از این بابت مدیون بنده میدونست الان هم همینطور.
چون اگر از پریسا بخوام بگم یک دختر واقعا لاکچری واسه خودش بود و الانم هست حداقل سه چهار تا از فامیلای باجناقم خواستگارش بودن غریبه ها که بالاخره قسمت این یکی شد
پریسا خانم ما وقتی اون موقع من باهاش در مورد ازدواج با پسر عمش صحبت میکردیم یه چیزی به من گفت در مورد معیار انتخاب همسر که عمو نادر من دوست دارم شوهرم تیپ هیکل و قیافش شبیه تو باشه. هم از حق نگذریم واقعا قد قیافش از من بلندتر و خوشگل تره ولی همون موقع هم باوجود اینکه ده سال از من سنش پایین بود، ولی شکمش جلو بود حتی باجناق خدا بیامرزم هم شکمش خیلی جلو بود تا جایی که میافتاد رو پاهاش، لذا پریسا میگفت من میدونم پسر عمم مثل بابام شکمش آویزون میشه، واقعا هم همونطور شده الان
بالاخره ازدواج کردن و اتفاقات ناگواری تو زندگی من افتاد، یعنی دقیقاً سال عروسی پریسا خانم من فوت کرد و یواش یواش فاصله ها بیشتر شد تا جایی که که دیگه رفته رفته رفت و آمدها قطع شد الا تو مراسمات عروسی و مجالس ختم. مخصوصاً از وقتی که من تجدید فراش کردم تا رسید به ۴ سال پیش که باجناقم یا بهتر بگم دیگه پسر عمه پدرم یهویی مریض شد و تو ۶ ماه کلا ازبین رفت بالاخره تو شب چهار شنبه سوری سال ۹۷ فوت کرد
و چون تو مدت بستریش به من نگفته بودن منم به عیادتش نرفته بودم تقریباً با من قهر بودن بگذریم که باز مقدمه طولانی شد
تا اینکه دو هفته پیش پسر عموی پدرم که عموی شوهر پریسا هست، فوت کرد لذا پریسا با شوهرش اومده بودن برا ختم.
بعد از مراسم ختم دم در مسجد که من با شوهر پریسا داشتیم صحبت میکردیم پریسا اومد پیش ما و تحت عمل انجام شده مجبور شد با من احوال پرسی کردن از بچههام و خانمم که اونم افسردگی شدید داره و الان ۴ ماهه افتاده تو بستر.
منم گفتم دیگه آره خالت الان ۴ ماهه بستریه تا اینکه باز تحت عمل انجام شده از شوهرش اجازه گرفت با من اومد برا دیدن خانمم
خانم منم واقعا الان ۴ ماهه طوری شده که شب روز فقط بزور یه چیزی میدیم میخوره فقط میگه کسی با من کار نداشته باشه سرشو با یک پتوی مسافرتی میکشه میخوابه اومدیم خونه پریسا هر کاری کرد سرشو باز نکرد اونم واقعا ناراحت شد پاشدیم اومدیم نشستیم تو پذیرایی.
از قضا کسی هم خونه نبود بچه هام تو شهر درس میخونن کلاس تقویتی میرن رفته بودن شهر تا ساعت ۶ نمیاومدن
من تنها وسیله پذیرایی که داشتیم تو خونه خربزه بود تو یخچال یکم آماده کردم با پریسا نشستیم رو یه مبل سه نفری داشتیم خربزه میخوردیم صحبت میکردیم منم خدا شاهده اصلا هم بفکر سکس اینا نبودم یعنی فکر نمیکردم که پریسا چنین فکری بسر داره. بالاخره از این در از اون در صحبت تا اینکه پریسا یهویی برگشت گفت عمو نادر الان خاله ۴ ماهه مریضه واقعا هیچ رابطهای ندارین؟
منکه توقع این حرفو ازش نداشتم، گفتم والله چی بگم نه
گفت واقعا سخته نمیدونم چکار میکنی من اینجا احساس کردم که پریسا حالش عوض شده ولی اصلا به روش نیاوردم. اما دیدم نه پریسا ول کن نیست هی فاصله رو کم میکنه میکشه طرف من واقعا انتظار نداشتم چون ۴ سال بود اصلا با من حرف نمیزد حتی تو مراسمات یهویی هم رو در رو میشدیم روشو اونور میکرد
احساس کردم کار داره خطری میشه اما خودمو جمع و جور کردم باوجود اینکه واقعاً به یه سکس خوب نیاز داشتم ولی فکر نمیکردم با پریسا باشه
اما دیدم نه پریسا دست بردار نیست هی داره حرف از فشار من میزنه بابا لامصب ۲۰ سال از من کوچکتره
گفتم پریسا چکار میخوایی بکنی. بدون مقدمه گفت عمو نادر ببین من از اون روزی که تورو با رکابی تو خونمون دیدم با وجود اینکه بیش ۱۳ سالم نبود اما همیشه اون بدن ورزشکاری تو جلوی چشممه. واز طرفی هم میدونم تو هم الان ۴ ماهه با خاله کاری نکردی نیاز داری میخوام حتی یه بار هم که شده با هم باشیم
من خواستم فاز نصیحت بگیریم، گفتم پریسا خوب نیست اولاً تو شوهر داری در ثانی من از روح حاجی (باجناقم) دارم خجالت میکشم
دیدم نه شهوت کل حواس پنجگانه پریسا رو کور کرده هیچی نه میبینه و نه میشنوه میگه فقط باید باهام باشی
منم باوجود اینکه زنم میدونستم حتی ده روز هم صدایش نکنی از اتاق خواب بیرون نمیاد ولی با باید جانب احتیاط رو رعایت میکردم
هر کاری کردم دست بردار نبود منم واقعا نیاز داشتم اونم با کی پریسا که حداقل ۲۰ ۳۰ نفر خواستگارش چشمشون دنبالش بود
گفتم پریسا حالا که اینطوری شد اینجا نمیشه پاشو بریم خونه مادرم کلیدش دست منه خودش تهرانه انگار دنیا رو بهش داده باشن پاشد دست منو گرفت کشان کشان برد خونه مادرم درو باز کردم تا رفت تو دیدم بلافاصله شروع کرد به لخت شدن. اما من واقعا روم نمیشد لخت بشم بر گشت طرف من گفت تو که هنوز وایستادی زود باش وقت نداریم منم بالا تنه رو در آوردم ولی رکابی موند پریسا سه سوته لخت شد مادر زادی اووووووف دیدم لا مصب چیا قائم کرده زیر اون چند تکه پارچه اصلاً بهش نمی اومد ۳۷ سالش باشه انگار یه دختر ۲۰ ساله اومد جلو منم کمربندمو باز کرده بودم زیپم هم پایین بود اما شلوارم هنوز تو پام بود واقعاً متعجب بودم از کار پریسا
برگشت طرف من و حمله کرد دو طرف شلوارمو با شورتم باهم گرفت و دوتا رو با هم کشید پایین کیرم مثل فنر افتاد بیرون تا دید چشماش ۴ تا شد.
گفت واییییی آاااااخ جوووووووووون چه کیری بخدا انتظار داشتم چنین کیر خوش تراشی داشته باشی همیشه تو ذهنم این کیرو تو خودم حس میکردم
دو زانو نشست جلوی کیرم با دستاش کیرمو گرفت، منم چون ۴ ماه سکس نداشتم پیشاب کیرم سرازیر بود با پیشاب خودم کیرمو لیز کرد با دستش یه کم برام جلق زد من دوست داشتم بخوره اما گفت پیشابت خیلیه نمیتونم بالا میارم
گفتم مشکلی نیست هر طور راحتی. گفت پس زود باش که دارم میمیرم. بغلش کردم لبامو گذاشتم رو لباش سرپا حدود سه چهار دقیقه لبای همدیگرو خوردیم آاااه الان که دارم مینویسم آبم داره میریزه. اون سینه های سربالا و میزانش چسبیده به سینم لب تولبت کیرم وسط پاهاش اصلا میخواستم زمان حرکت نکنه. فقط میگفت عمونادر تورو خدا زود باش دارم میمیرم
منم میدونستم زود آبم میاد میخواستم اول اونو ارضاش کنم تا مزه سکس بکامش باشه. چون خانما اگر ارضا نشن نسبت به سکس بعدی بی میل میشن
بنابرین خواستم قبل اینکه خودم آبم بیاد اونو ارضا کنم بخاطر همین انداختم رو تخت یه نفری مادرم پاهاشو دادم بالا با دهان رفتم وسط پاهاش دیدم نه بابا اینجا رودخانه کارون راه افتادم وسط پاهاش شلوغه از آب کوسش. پاشدم دستمال کاغذی رو اوردم خوب تمیز کردم لبه های کسشو از هم باز کردم زبونمو انداختم تو حالا نخور کی بخور اینقدر خوردم دادش رفت هوا
دیگه دیدم واقعاً به جنون رسیده، داره میگه کسکش بخور زن جنده کیرتو بکن توش. یجایی دیدم یهویی پاشد گفت دیگه خوردن بسه نمیخوام با زبونت ارضا بشم میخوام با کیرت ارضا بشم گفتم باشه
دوباره خوابوندم رو تخت تا جایی که امکان داشت پاهاشو دادم بالا اونم همش داشت فحش میداد. گفتم الان بهت میگم دیدم خشن دوست داره اول سر کیرمو که به نهایت بزرگی و کلفتی رسیده بود با کس پریسا جونم مماس کردم یکم مالیدم دادش رفت هوا گفت قورومساق بکن تو میخوایی منو بکشی در حسرت کیرت بمیرم
منم نامردی نکردم گفتم خودت خواستی یهویی کیر ۱۷ سانتی ولی کلفتمو تا خایه کیپش کردم واقعاً نفسش بند اومد دهانشو باز کرد دیگه نمیتونست ببنده
گفتم چطوره پریسا خانم چرا دهانت باز مونده گفت جر خوردم کسکش گفتم حقته
بالاخره یه دو دقیقه ای همونطور که کیرم تو کسش بود افتادم روش لباشو خوردم ممه هاشو مالیدم دیدم حالش جا اومد گفت شروع کن منم شروع کردم به تلمبه زدن
فقط شانس آوردم که خونه شهری نبود با اون واحدای ۵۰ ۶۰ متری چسبیده به هم والا ابروم میرفت پیش همسایه ها
پریسا یه آه و ناله ای میکرد انگار تا حالا کیر ندیده بود دیدم واقعاً سر و صداش زیاده لبامو گذاشتم رو لباش که صداش در نیاد و با ریتم موزون داشتم کمر میزدم باوجود اینکه خشن دوست داشت اما گفت کیرت خیلی کلفته یکم با آرامش. منم آرام آرام داشتم تلمبه میزدم هی احساس میکردم آبم میخواد بیاد کیرمو میکشیدم بیرون دوباره بعد یه دقیقه میکردم تو وقتی میکشیدم بیرون میگفت کسکش حیفه نکش بیرون میگفتم آخه جنده داره آبم میاد. گفت دیگه بکن تو منم دارم میام باز با فشار هر چه تمام کردم تو کسش دهنشو باز کرد گفت آیییی یواش جر خوردم منم دیگه معطلش نکردم سرعت تلمبه زدنمو بیشتر کردم گفتم ابمو کجا بریزم گفت بریز تو لوله هام بسته است(ی دختر و یک پسر دارن) منم تقریباً ۵ دقیقه تلمبه زدم دیدم اونم پاهاشو جمع میکنه باسنشو بالا پایین میکنه گفتم چیه گفت دارم میام محکم بزن منم دیگه هم فشارمو و هم سرعتمو بیشتر کردم همزمان هردو ارضا شدیم با تمام قدرت کیرمو کیپش کردم لبامو گذاشتم رو لباش زبانشو کرد تو دهانم آبمو تا قطره آخر خالی کردم داخل کسش افتادم روش یه دو سه دقیقه ای همونطور موندیم گفت دیگه کافیه پاشو الان است که شوهرم صداش درمیاد زنگ میزنه.
چند تا دستمال کاغذی برداشتم وقتی کیرمو کشیدم بیرون که اصلاً هم شل نشده بود دیدم کسش باز مونده آبم داره میاد بیرون با دستمال کاغذی جلوشو گرفتم گفتم پاشو زود برو دستشویی پاشد رفت دستشویی خودشو تمیز کرد اومد بیرون من همینطور کیر بدست رو تخت ولو بودم تا اومد منو دید گفت چیه سیر نشدی گفتم مگر آدم از تو سیر میشه
گفت نه دیگه فعلا بسه برداشت لباساشو بپوشه یه دستی به باسن توپش کشیدم گفت چیه هوای کون کردی گفتم پریسا حداقل یکبار هم که شده باید کونتو بکنم
گفت نمیدونم چیه مردا اینقدر عاشق کون کردن هستن گفتم آخه تو خودتو جای من بذار اگر این کون جلوی چشم تو بود میتونستی نکنی با خنده گفت نه بخدا
گفتم پس حق بده گفت حق میدم ولی الان نه دیگه وقتشو دارم ونه طاقتشو کیرت خیلی کلفته نمیتونم گفتم پس اجازه بده فقط یکبار بکنم توش بعد لباس بپوش
بالاخره با هزار التماس راضیش کردم دستاشو گذاشت رو تخت کونشو کرد طرف من منم فقط با اب دهان تف مالی کردم بالاخره بزور با داد و بیداد پریسا خانم یکبار تا ته کردم تو کونش واقعاً اشکش در اومد ولش کردم لباسشو پوشید گفت درسته که شوهر منم سکس بلده ولی این سکس بهترین سکس عمرم بود کاش اون آخری رو نمیکردی تو کونم واقعاً کونم داره درد میکنه ولی دیگه ازش قول گرفتم هر وقت فرصتی پیش اومد یه کون اساسی بهم بده
بالاخره اونم لباسشو پوشید منم پوشیدم برای اخرین بار لباشو بوسیدم تا دم در بدرقش کردم رفت منم تخلیه شدم
بعد شوهرش زنگ زده میگه خدا رو شکر خدا بیامرزه عموی منو که باعث شد پریسا باشما آشتی بکنه ولی خیلی تاسف تورو میخوره برا مریضی خانمت
این بود داستان سکس من با دختر باجناقم. الان هم تلفنی در ارتباطیم قراره هر وقت رفتم تهران برم خونشون یه کون هم بهم بده اگر رفتم کردم براتون مینویسم منتظر فحشا و نظرات کاربران هستم ممنونم که داستانمو خوندید ببخشید که باز طولانی شد
نوشته: نادر (مستعار)