سکس خانومم با دوستم

سلام
من نیما هستم و خانومم سحر جون که عاشقشم
اول مشخصاته خودمونو بگم من ۲۷ سالمه ۱۷۰ قدمه ۹۰ ورن و ۱۴ سانتم اندازه ی داستانمه سحر هم ۲۷ سالشه ۱۶۰ قدشه ۵۹ وزنشه سایز سینهاش ۷۵ و کمره باریک و رون باسنه پر و خوش فرمی داره
ما ۴ ساله ازدواج کردیم من یه دوست صمیمی از دورانه نوجوونی داشتم که ۲ سال از من بزرگتر بود مشخصات دوستمم همین اول بگم اسمش آرشه قدش ۱۸۰ وزنشو نمیدونم اما چون بدنسازی کار میکنه سیکس پک داره ولی لاغره گنده نیست داستان از قبل ازدواجم شروع شد که من به فتیشهای درمورد همسر، کاکولدی و تریسام خیلی علاقه داشتم و همیشه توی ذهنم تصور میکردم بعد ازدواج چیکارا که نکنم گذشت تا با سحر ازدواج کردم سحر یه دختره پایه ،شوخ ،شاد و کلا از هر لحاظ پایم بود یک سال اول زندگیمون گذشت من همیشه به سحر میگفتم تیپای باز و خفن بزن دوستدارم همه نگاهت کنن و توی کف باشن و به یادت جق بزنن سحر هم که همیشه پایم بود همراهی میکرد جوری که حتی توی اینستاگرامش که pv بود ولی چندتا از دوستای من ،مردا یا پسرای فامیل من یا خودشو داشت همیشه عکس با تاپ و شورتک میذاشت یا با دامن کوتاه و تاپ نیم تنه بدونه شورت یه مدلایی عکس میگرفتم ازش که اگر خیلی به عکس دقت میکردی چیزای زیادی توش میدیدی وقتی هم پست میکرد همه بهش پیام مدادنو چشمو قلبو بوسو… که با خنده رد میکرد
یکی از این افرادی که پیام میداد آرش بود سحر میگفت که خیلی پیگیره منم که جرقه تجربهای جدید توی ذهنم خورد داستاانه علاقمو به فتیشهای مختلف برای سحر تعریف کردم اونم خوشش اومد ولی خیلی میترسید از آبرو و….
من به سحر گفتم شروع کن لاس زدن با آرش ولی جوری که یعنی من در جریان نیستم چتاشون تا جایی پیشرفت که عکس میفرستادن برای همدیگه سحر با تاپ و شورتکای خیلی تنگ که مثل لباس زیر بودن در اصل آرش هم که کلا عکس لخت میفرستاد فقط شرت پاش بود بعضی وقتی میپرسید که اگر نیما نیست تصویری زنگ بزنمو… این جریانات یک سالی طول کشید سحر کمتر باش چت میکرد سگ محلش میکرد اون بیشتر افتاده بود دنبال سحر بعضی وقتی بهش میگفت عکس سکسی برام بگیر ولی سحر قبول نمیکرد میگفتش برای نیما میگیرم فقط

با سحر برنامه ریختیم کلی عکس سکسی خفن گرفتیم با لباس و کاستومای مختلف یه شب من با آرش رفتیم بیرون با سحر هماهنگ کردم وقتی بهت زنگ زدم عکسا رو بفرست و فرستاد من پشت فرمون بودم تند تند برام داشت توی واتس آپ حدود ۳۰ تا پیام از سحر اومد به آرش گفتم نگران شدم ببین گوشیمو سحر چی میگه نکنه اتفاقی افتاده گوشیمو بهش دادم (از عمد قفل گوشی رو برداشته بودم) گوشی رو باز کرد خودش قفل شد چند لحظه گذشت از بازتاب صفحه گوشی توی شیشه ماشین عکسای لخت سحرو میدیدم گفتمش چی شد چی میگه گفت میگه اذیته بعدا بهش زنگ بزن یکم خرید داره گوشی رو بهم داد بعد یکم گشتن رفتم داروخانه خرید کنم گوشیمو از عمد جا گذاشتم توی ماشین از توی داروخانه که نگاه میکردم سرش توی گوشیم بود وقتی اومدم توی ماشین گوشیمو دیدم که همه برنامهاش بسته شده بود خلاصه بعد از این جریان دیگه آرش ول کنه سحر نبود روزو شب بهش پیام میداد تا یه شب من با سحر برنامه ریختیم که آرشو اذیت کنیم برای همین دعوتش کردیم خونه تعطیلات عید همین امسال بود بساط مشروب و چیدیم که یه حالی بکنیم نزدیکای عصر بود سحر رفت آماده بشه توی اتاق من کس چرخ میزدم توی خونه که آرش زنگو زد درو باز کردم اومد داخل نشستیم یکم صحبت کردیم که سحر در اتاقو باز کرد اومد بیرون یه من یه لحظه کیرم به حدی راست شد که خورد توی صورتم نگاه به آرش کردم دیدم سفید شده آب گلوشو به زور قورت داد کیرش داشت منفجر میشد سحر یه جوراب شلواری طوری درشت پوشیده بود وتا وسط شکمش بالای نافش کشیده بود یه دامن کوتاه سفید پوشیده بود از زیر نافش تا به اندازه چند انگشت پایینه خط کونش یه تاپ کوتا مشکی تا بالای جوراب شلواریش بود از بالا هم خط سینهاش مشخص بود با یه آرایش ملایم و سکسی موهاشم به یه طرف انتداخته بود یه پاف سفید خرگوشی هم کرده بود پاش خیلی گوگولی و سکسی شده بود من داشتم میمردم از شق درد آرش بدتره من سحر اومد با آرش دست داد همو بغل کردن رو بوسی کردن سحر میوه آورد برامون اول به من تعارف کرد خم که شد من سینهاشو کامل به جز نوکشونو دیدم پشمام ریخته بود که سحر چه تیپی زده یه چشمک بهم زد خندید من جوابش دادم یکم زمان برد برگشت که به آرش میوه تعارف کنه دیدم آرش خشکش زده وقتی سحر پشتش به من شد تازه فهمیدم که اصلا شرت نپوشیده و کسش از زیر دامن زیره جورابه طوریش کامل زده بیرون دیگه داشتم دیوونه میشدم سریع گفتمشون بساط مشروبو بچنیم چند پیک خوردیم رفتیم سراغ شامو کره خوری تو این تایم کلی حرفو مسخره بازی و تو سرو کله هم زدنو سحر موقع قلیون کشیدن سره کل کل نشست رو پای آرش توی چند دقیقه کم کم سر خورد جوری که قشنگ با کس روی کیره آرش نشسته بود یعنی اگر آرش شلوار نداشت قشنگ کیرش میرفت توی کوس سحر خلاصه شبو گذروندیم سحر گفت سرم درد میکنه میخوام برم دراز بکشم(البته جزوه برنامه بود) سحر رفت توی اتاق ما هم یکم دبگه خوردیم آرش با آژانس اومده بود قرار بود من شب برسونمش ولی به دلیل مستی و کلی اصرار قرا شد شب بمونه اتاقهای ما دربهاش جفته هم هستن تشک آرشو پهن کردم اومدم توی اتاق خودمون سحر یه لباس خوابه طوره طرحداره گل گلی سفید رنگ که تا بالای کونش بود با یه شرت لامبادا پوشیده بود خوابیده بود منم لخت شدم رفتم کنارش دره اتاقو نبستم چراغ خوابو روشن کردم نورشو کم کردم سحر اونشب سمت چراغ خواب خوابید روبروی در از بیرون کاملا مشخص بود کلی با هم ور رفتیم جفتمون با تمام وجود حشری بودیم آبمون راه افتاده بود ولی نباید از برنامه خارج میشدیم یک ساعتی گذشت آرش اومد بیرون از اتاق چشمش به سحر افتاد ما خودمونو به خواب زدیم کم کم اومد توی اتاق اول پاهای سحرو بوسید بعد دست کشید روی کونش شروع کرد لیسیدن بدنه سحر از انگشتای پاش شروع کرد داشت میومد بالا که سحر یعنی از خواب بیدار شد آروم گفتش چه میکنی الان نیما بیدار میشه لباشو بوسید دستشو گرفت بردش از اتاق بیرون رفتن توی اتاق بغل منم رفطم آروم دنبالشون چراغ قرمز سقفو روشن کرده بودن داشتن لب میگرفتن که سحر رفت سراغ کیرشدرست مشخص نبود ولی فکر کنم ۱۸ ال ۲۰ سانتی بود چنان با ولع میخورد کیرشو که داده آرش درومد میگفتش بخور جنده همچین کیری دیدی تا حالا سحر میگفت نه نیما نصفه توهه قربون صدقه کیرش میرفت من آبم دلشت میومد دیگه که آرش سروع کرد خوردن کسه سحر دیگه داشت جیغ میزد که کیرشو کرد توی کسش چنان محکم تلمبه میزد که گفتم الان همه همسایها میان سراغمون یه ۱۰ دقیقه ای از کس کردش گفتش کون میخوام سحر گفت نه تاحالا ندادم اما آرش گوشش بدهکار نبود چنان کرد توی کونش که سحر اشکش اومد یکم که عادت کرد شروع کرد جیغ میزد بکن بکن محکم بکن زنه جنده دوستتو بکن کیر به ماله تو میگن نیما دودول داره من ماله کیره توام از این به بعد فقط به تو میدم من آبم اومد خلاصه کلی کردش آخر سر گفت آبم میخواد بیاد با کمال تعجب سحر که حتی دست نمزد به آب منی من نشست جلوش شروع کرد ساک زدن اینقدر خفن خورد که من دوباره آبم اومد آرش هم یک دقیقه بعد آبش اومد و سحر با کمال تعجب همه آبشو خورد باقیشم مالوند رو صورتش یه بوس از کیرش کرد اومد توی اتاق پیشه من گفت برات یه هدیه آوردم میتونی آبه آرشو از دوره لبم بلیسی شور بود ولی طعم باحالی داشت خلاصه که سحر گفت این بهترین تجربه زندگیم بودو ۳ بار ارضا شدم خوابیدیم صبح بیدار شدیم خیلی عادی که انگار من اصلان نفهمیدم گفتیمو خندیدم و آرش رفت این بود اولین تجربه کاکولدی من ببخشید طولانی شد ولی واقعیتو باید با جزئیات گفت که بهتر بشه تصور کرد اگر دوست داشتین نظر بدین تا براتون از خاطره ویلا باغمون بگم مرسی که وقت گذاشتین اگر اشتباه تایپی هم بود ببخشین . خدانگهدار.

نوشته: نیماوسحر

دکمه بازگشت به بالا