زنمو سپردم به رفیق صمیمیم

سلام خوبید می‌خوام یه حقیقت تلخ رو براتون بگم اینکه باور کنید یا نه خودتون میدونید اما این یک داستان نیست این سرنوشت شوم منه که خودم رقم زدم بریم سر اصل داستان
من حامد هستم از زمانی که شهوت رو شناختم با سایت انجمن کیر تو کس آشنا شدم تمایل زیادی به بی غیرتی داشتم ولی این حسو تو خودم مخفی نگه داشته بودم چون ما یه خانواده مذهبی بودیم من راجع این موارد با کسی نمی‌تونستم صحبت کنم این حس در من وجود داشت تا ازدواج کردم با لیلا یه دختر آفتاب مهتاب ندیده شدیداً مذهبی از بعداز ازدواجم این حس روز به روز بیشتر میشد البته سایت هم با داستاناش بی تاثیر نبود اما هیچ مدلی جرات مطرح کردن نداشتم تا اینکه یه دوست قدیمی داشتم به اسم فرهاد بدجوری رفت رو مخم که یعنی میشه بهش اعتماد کرد و لیلا رو با هم بکنیم شروع کرده به نقشه کشیدم و از فکر تا اجرا حدود یه سال طول کشید اول تند تند به هر بهانه فرهاد رو میاوردم خونه تا روش به روی لیلا باز بشه می‌نشستیم قلیون می‌کشیدیم البته لیلا نمی‌کشید فقط همراهی میکرد اونم با اصرار من که بیا بشین پیش ما زشته مهمونی از این حرفا یه روز که تنها بودیم گفتم فرهاد فیلم عروسیم اومده بیا ببینیم گفت عالیه اولش قسمت مردونه رو گذاشتم دید گفتم بقیشو نمیزارم چون زنا نامحرمن مگر نه تو داداشمی لیلا رو ببینی اشکال نداره گفت بزار داداش من که کسیو نمی‌شناسم لیلا هم مث خواهرمه خلاصه اون روز اولین مرحله نقشه اجرا شد وقتی میدید برق رو رو چشماش احساس میکردم آخه لیلا خیلی بدن خوبی داره پوست سبزه سینه شق و باسن بزرگ که کاملا تو فیلم خودنمایی میکرد دیگه روی من فرهاد به هم باز شده بود اون از سکسامون هم میپرسید منم چون خوشم میومد براش تعریف میکردم تا اینکه بهش گفتم میخوای ببینی حال کردن منو یهو گپ کرد گفت چطوری گفتم اون با من تو فردا غروب بیا خونه ما قبل اومدن لیلا آخه لیلا دانشجو بود سر کلاس بود فردا اومد بردمش تو بالکن گفتم بشین اینجا از شیشه بالکن یواش نگاه کن بعد کار ما تموم شد ما میریم حموم توام برو بیرون زود لیلا اومد و طبق معمول رفت تو اتاق خواب که لباسشو در بیاره منم رفتم تو اتاق تا مانتوشو درآورد بغلش کردم و شروع کردم به لب گرفتن لباسشو درآوردم سینه هاشو میمالیدم خلاصه اون شب یه سکس فوری کردیم رفتیم حموم فرهادم ما تو حموم بودیم رفت شب بهش پیام دادم خوش گذشت گفت دیونه شدم تو همون بالکن یه دست جغ زدم خوشبخالت عجب چیزیه گفتم قابل شمارو نداره گفت تعارف اومد نیومد داره ها گفتم اونم به وقتش عجله نکن اینم بگم که من تو این مدت موقع سکس زیاد با لیلا حرفهای سکسی میزدم لابه لای سکس از فرهاد و کیرشم می‌گفتم البته اولاش عصبانی میشد ولی بعداً وقتی می‌گفتم احساس میکردم شهوتش بیشتر میشه تا اون شب که تو اوج سکس وقتی از فرهاد گفتم جیغ میزد که بکن دیدم الان وقتشه بهش گفتم لیلا دوس داری بهش بدی دیدم چیزی نگفت گفتم راست میگم دوست دارم یه بار اینکارو انجام بدی اولش گفت نه من فقط با تو حال میکنم از این حرفا ولی وقتی دید من اصرار میکنم گفت آخه چه جوری اون دوستته نمیشه گفتم تو قبول کن اون با من فرهاد آدم قابل اطمینان هست گفت به یه شرط فقط یه بار اونم خودتم باشی کنارم گفتم اکی از خوشحالی بال درآوردم گفت حامد چه جوری میخوای انجام بدی من نمیخوام اون فکر بد کنه گفتم نقشش با من من میارمش بعد مثلا به تو داروی بی‌حالی دادم تو خودتو بزن به بی حالی اونم کارشو می‌کنه گفت مگه اون می‌دونه گفتم آره همه چی تعریف کردم براش خلاصه گفت نمیخوام بفهمه منم خودم خواستم گفتم باشه فردا با حامد قرار گذاشتم و بیاد خونه قبلش همه چیز رو توضیح دادم که سوتی نده گفتم مثلا من یه دارو دادم به لیلا اون گیچ شده گفت اکی فردا شب همه چیو آماده کردم بساط قلیونم محیا کردم لیلا یه دامن بلند پوشید با یه بلوز آستین بلند روسری و چادرم هم سر کرد نشستیم پای قلیون بعد یه کم حرف زدن و شوخی من گفتم برم شربت بیارم جفتشون از قبل هماهنگ کرده بودم به لیلا گفتم شربت خوردی ده دق بعد بگو سرم درد می‌کنه بقیش با من فرهادم هماهنگ کرده بودم خلاصه شربت آوردم لیلا خورد بعد چند دق گفت سرم درد می‌کنه خودشو بی‌حال نشون داد منم جلو رفتم بغلش کردم گفتم چیزی نیست عزیزم خوب میشی بعد چند لحظه آروم چادرشو ورداشتم لیلا تو بغلم بود هیچی نمیکفت چشاشو بسته بود بعد روسریشو باز کردم گذاشتم کنار فرهاد داشت از شهوت خفه میشد خودم به جنون رسیده بودم بعد آروم روی زمین درازش کردم بلوزشو درآوردم سینه هاشو از سوتین خارج کردم شروع کردم به مالش بعد دامنو کشیدم پایین شورت لیلا رو درآوردم با دستم کسشو میمالیدم لب می‌گرفتم با سر اشاره کردم به فرهاد بیا جلو یه کم نگاه کرد و گفتم چیه بیا دیگه لباستو در بیار اومد جلو دست زد به سینه های لیلا سرشو گرفتم فشار دادم سمت سینه لیلا شروع کرده به خوردن و خودمم گردن لیلا رو می‌خوردم بوی شهوت همه جارو گرفته بود فرهاد گفتم شلوارتو در بیار کیرتو بمال به سینه هاشو از اینجا به بعد خودم رفتم کنار و نگاه میکردم فرهاد کیرشو کرد لای سینه های لیلا و شروع به مالیدن کرد بعد با ولع خاص تموم تن لیلا رو می‌لیسید لب می‌گرفت آه و ناله لیلا اتاقو پر کرده بود فرهاد اومد سمت کس لیلا و شروع کرد با ولع خوردن بعد لیلا رو برگردند به پشت و کیرشو کرد لای کون لیلا و آروم بالا و پایین میکرد سر کیرشو گرفت دم سوراخ کون لیلا گذاشت که همون لحظه لیلا بهم اشاره کرد که نزارم اینکارو بکنه منم بلافاصله به فرهاد گفتم صبر کن گفت چرا گفتم برات سورپرایز دارم بلند شو از روی لیلا پاشد و منم لیلا رو برگردوندم پاهاشو باز کردم با دستم کیر فرهاد رو گرفتم فرهاد از اینکه من کیرشو گرفته بودم تعجب کرده بود نگاهم میکرد ولی حرف نمی‌زد بعد خودم آروم آروم سر کیرشو کردم تو کس لیلا بعد کمر فرهاد رو فشار دادم داد زدم بکنش تا ته بکنش اونم شروع کرد تلمبه زدن منم لیلا رو بغل کردم ازش لب می‌گرفتم لیلا تمام تنش لرزید احساس کردم برا اولین بار بعد ازدواج ارضا شد محکم بغلش کردم و فرهاد هم همین طور میکرد بعد یه ربع فرهادم یه آه کشید و تموم آبشو تو کس لیلا خالی کرد علی الرقم اینکه بهش گفته بودم بکشه بیرون ولی اون نتونست خودشو کنترل کنه بعد روی لیلا افتاد لباشو میخورد من که تو اوج شهوت بودم فرهاد و کنار زدم کیرمو کردم تو کس لیلا و شروع کردم تلمبه زدن بعد دیدم فرهاد و لیلا دارن از هم لب میگیرن نمی‌دونید چه حالی میداد خلاصه منم کارمو کردم کنارشون خوابیدم فرهادم یه کم لیلا رو بغل کرد و سینه هاشو میک زد گفت اگه این قرص هنوز تاثیر داره بازم بکنم که لیلا دستمو فشار داد که نه گفتم باشه یه وقته دیگه فرهادم لباس پوشید و رفت اون شب تموم شد بعد اون شب چندبار باز ما با هم سکس کردیم ولی در نهایت به خاطر اختلاف منو لیلا از هم جدا شدیم می‌خوام بگم این حس هنوز در من وجود داره با اینکه بعدش پشیمون شدم ولی واقعا نمیتونم ازش بگذرم ببخشید طول کشید

نوشته: حامد

دکمه بازگشت به بالا