عمو ناصر

بارون شدید بود ، تا این دوتا کوچه رو پیاده بیام حسابی خیس شدم . چندبار زنگ زدم ، بالاخره عمو ناصر درو باز کرد . سلام عمو جون چرا درو باز نمیکنی ؟ گفت شرمنده داشتم تو زیر زمین ورزش می‌کردم صدای درو نشنیدم ، بعد از احوالپرسی رفتیم تو خونه . گفت تو این بارون چرا پیاده اومدی ، گفتم مامان آش درست کرده بود گفت برای عمو هم ببر تو سرما میچسبه ، منم تصمیم گرفتم بیام باهم بخوریم . تشکر کرد و گفت بموقع اومدی تمرینم تموم شد و میخواستم برم دوش بگیرم .
از عمو ناصر بگم ، دوست خیلی صمیمی بابام هست که سالهاست رفت و آمد خانوادگی داریم و به همین خاطر بهش میگم عمو ، خیلی مهربون و دوست داشتنیه . حدود ۶۰ سالشه ولی چون از جوانی باستانی کار بوده خیلی خوش هیکل و رو فرمه . همسرش یکساله فوت کرده و تنها دخترشم ازدواج کرده رفته . در نتیجه عمو تنها زندگی می‌کنه . قد بلند ، بدنی ورزیده ، مو و سیبیل تابیده جوگندمی ، پوست نسبتا برنزه از مشخصات دیگه عمو ناصره . ضمنا یه ولوو خوشگل داره و راننده ترانزیت هست .
رفتیم تو ، عمو گفت لباستو در بیار بنداز رو شوفاژ خشک بشه ، تا من یه دوش بگیرم توهم وسایل شام و آماده کن .
تیشرتمو درآوردم و از اونجا که زیرش چیزی نپوشیده بودم لخت موندم ، البته خونه گرم بود . عمو رفت حموم و منم رفتم آشپزخونه میز شام و آماده کنم .
یکم بعد با صدای عمو ناصر که گفت چطوری تارزان برگشتم ، دلم یهو ریخت . یه حوله نسبتا کوتاه پیچیده بود دور کمرش و وایستاده بود جلوی در . دلم میخواست با دقت هیکل قشنگشو نگاه کنم ولی روم نمیشد .
اومد جلو نوک سینه منو فشار داد و گفت ، شیطون بدن قشنگی داری جون میده برای باستانی . یکم خجالت کشیدم ولی خوشم اومد .
نمیدونم چرا با حوله میگشت ، رفت سراغ یخچال و بعدم گاز و خلاصه اومد نشست پشت میز . رفتارش یکم عجیب بود .
گفتم عمو لخت میگردی سرما نخوری ، گفت خواستم مثل تو باشم که فکر نکنی پیر شدم جوجو ، بعدش بلند خندید .
خلاصه شروع کردیم به خوردن ، یکم از آخرین سفرش تعریف کرد و منم از آماده شدن برای کنکور و تا اینکه شام تموم شد .
ولی من بیشتر از اینکه به حرفهاش گوش بدم حواسم به بدن پشمالو و هیکل رو فرمش بود . دلم میخواست ببینم زیر حوله چه خبره .
بلند شدم وسایل شام و جمع کنم که یه چیزی دیدم خشکم زد ، عمو ناصر همون‌طور که نشسته بود یکم حوله اش رفته بود کنار و سر کیرش از لای حوله اومده بود بیرون ، وای چه صحنه ای ،
خودمو جمع و جور کردم که انگار چیزی ندیدم ولی قلبم به تاپ تاپ افتاده بود . البته فکر کنم عمو هم متوجه این موضوع بود .
شام خوردیم و با دوتا چای رفتیم تو پذیرایی . نشستیم رو راحتی جلوی تی وی و عمو ناصر همچنان با حوله بود . فکر کنم اونم مثل من دنبال فرصت بود تا عشق و حال کنه .
همش حواسم به هیکل و حوله بود ، عمو هم متوجه نگاه های من شده بود . حین صحبت یکم جابجا شد و پاشو باز کرد ، واااای چی دیدم ، یه کیر کلفت خوابیده با خایه های بزرگ که لای پاهاش آویزون بود . نگاهم خشک شده بود ،
تا به صورت عمو نگاه کردم دیدم لبخند ریزی زد و گفت ، چیه تا حالا ندیدی ؟
از خجالت سرخ شدم ، با تته پته گفتم ببخشید منظوری نداشتم . دوباره خندید و یکم اومد نزدیکتر و دست انداخت دور گردن من و آروم گفت ، اشکال نداره عزیزم ما هردو مرد هستیم ، هرچی من دارم تو هم داری ، خجالت نکش و راحت باش .
من که لال شده بودم هم خوشم اومده بود هم شرم داشتم .
دوباره سینه منو مالید و گفت برعکس من که برنزه و پشمالو هستنم بدن تو سفید و بدون مو و خوشگله ، بعد گفت همه بدنت اینجوریه ؟ آروم گفتم بله
صورتشو آورد جلو و گوشه لیمو بوسید و گفت : مثل بله سر عقد جواب دادی جیگر …
قند تو دلم آب شد و یهو وا دادم ، عمو ناصر که دید خوشم اومده منو کشید تو بغلش و لباشو چسبوند به لبم و یه بوسه داغ گرفت .
دیگه شرم رفت کنار و جسارت کردم دستمو بردم سمت حوله ، حین لب دادن کیرشو گرفتم تو دستم ، واااای چه داغ و کلفت و بزرگ بود ، همون که دلم میخواست .
یکم مالیدمش ، دلم میخواست بخورمش . ناصر آروم منو خوابند رو مبل و شلوار و شورتمو درآورد . حوله خودشم انداخت کنار و خوابید رو من .
قربون صدقه می‌رفت و لب میگرفت
کیرشو میمالید به کیر من و سینه هامو فشار میداد
وقتی گوش و گردنمو میلیسید زبری سیبیلش دیوونم میکرد ، آروم رفت رو سینه هام ، محکم میک میزد و میلیسید . نوکشو ریز ریز گاز میگرفت ، دیگه ناله هام دراومد . با التماس گفتم دلم کیرتو میخواد عمو جون .
منو و بوسید و گفت ، همش مال خودته عشقم
خیلی وقته تو کارتم و میدونستم اهل دلی
آرزوی این لحظه رو داشتم
بلند شد وایستاد بالای سرم و سر کیرشو کرد تو دهنم ، آروم بالا پایین میکرد تا نصفش رفت تو ، اینقدر بزرگ و کلفت بود که همش جا نمیشد . بعد کیرشو درآورد و خایه هاشو میمالید به صورت و لبم ، منم براش لیس میزدم .
بعدش منو بغل کرد و گفت دیگه باید بریم حجله عروس خانم و رفتیم تو اتاق خواب . خوابید رو تخت و منم رفتم روش . اول لب و بعد لیسیدن گردن و پشم‌های سینه و مکیدن نوک سینه های پهن و ورزشکاریش . تا رسیدم به کیر مردونه و راستش ، اول دور کیرشو لیسیدم و لای پا و خایه ها ، بعد سرشو بوسیدم لیسیدم مکیدم و یواش یواش کردم تو دهنم تا جایی که سرش رسیده بود تو حلقم . با لذت و حرفه ای براش ساک زدم . دیگه آه و اوه عمو ناصر دراومده بود که یهو منو به پشت خوابوند رو تخت . از پشت گردنم شروع کرد به لیسیدن تا رسید به کونم ، با ولع میلیسید میمکید گاز میگرفت . زبون خیسشو لای چاک کونم بالا پایین میکرد .
هر دو دیوونه و حشری شده بودیم ، با ناله گفتم عمو جون بکن توش دیگه طاقت ندارم …
ناصر بلند شد از کشوی کنار تخت یه کاندوم و کرم آورد
با کرم لای کون و سوراخمو چرب کرد و کاندوم و کشید رو کیرش
همون اول خواهش کردم آروم بکنه
اول کیرشو گذاشت لای چاک کونم و یکم بالا پایین کرد ، بعد سرشو مالید به سوراخم و یواش میکرد تو و در میآورد . خیلی حرفه ای و آروم کیرشو کرد تو . وقتی تلمبه میزد کیف میکردم
در حین کردن سینه هامو چنگ میزد و منم سرمو برگردونده بودم بهش لب میدادم
هردو خیس عرق بودیم و عمو با هیجان و سرعت بیشتری میکرد و منم با لذت میدادم و ناله میکردم
یهو فشار و سرعت کردنش بیشتر شد و احساس کردم کیرش داره تو کونم پمپاژ می‌کنه ، خوابید روم و با نفس نفس در گوشم گفت عزیزم شانس آوردی کاندوم داشتم وگرنه حامله می‌شدی
باهم خندیدیم و کیرشو کشید بیرون و خودمونو تمیز کردیم و تو بغل هم دراز کشیدیم
همراه با نوازش و بوسه های ریز بعد از یه عشقبازی ناب …

نوشته: نیما

دکمه بازگشت به بالا