گی تو زندان
سلام دوستان این داستان یه داستان کاملا واقعی و حقیقته من اهل یکی از استان های جنوبی هستم و توی شهر ما یه زندان داره که تبعیدگاهه البته ناگفته نماند که از قدیم تبعیدگاه بوده و هر کس فیلم تبعیدیها رو دیده باشه میفهمه من چی میگم چند سال پیش من به یه جرمی افتادم زندان البته قبلا بخاطر سبک زندگیم خیلی زندان و تبعید رفتم و الان مدتهاست که دیگه خلاف نمیکنم خلاصه اون موقع من وکیل بند یا ساده تر من ارشد بند بودم و بچههای شهرمون تقریبا همه خلافکارها میدونستن که من دست بزن دارم و یکبار دیگه هم میگم این مال سابق بود توی بند نزدیک ۷۰ نفر به جرم قتل تو بند بودن که در انتظار اجرا شدن حکمشون بودن یه زندانی توی بند ما بود که خیلی وقت پیش اعدامش کردن طبق معمول شب انتظامات داشت من روی لواط خیلی حساس بودم و نمیذاشتم کسی اینکار رو بکنه خصوصا که بخواد زوری هم باشه یه شب انتظامات بند ساعت سه شب اومد منو بیدار کرد و گفت توی اتاق سه داره یه اتفاقی میفته و پا شدم و رفتم ببینم موضوع چیه انتظامات یه پسری بود به اسم بهزاد بهش گفتم چی شده؟ بگو و گفت که سجاد اون پسره که اسمش آرمینه رو بهش گفته برو دستشویی و برگشتی بیا تو تخت من و من گفتم تو از کجا میدونی گفت خود آرمین گفته من بهش گفتم خود آرمین راضیه؟ گفت آره راضیه چون سجاد بهش مواد میده بعدا خلاصه من رفتم تو اتاق خودم و گفتم تا رفت تو تختش بیا خبرم کن ده دقیقه بعد اومد بهم گفت رفته تو تختش من پا شدم رفتم یواش یکی از بچهها که تختش سرتوسر تخت سجاد بود رو یواش و بی صدا بیدار کردم و بهش گفتم برو رو زمین من بیام تو تختت و اونم به اجبار قبول کرد من رفتم توی تختش و یواش پرده رو زدم کنار و شروع کردم به دیدین و دیدم آرمین روی شکم خوابیده و سجاد روی روی صورت آرمین خوابیده و کیرش رو تا ته کرده تو دهن آرمین و با دست سفت آرمین رو گرفته که نتونه در بره از زیرش و اشک از چشم آرمین میومد و عق میزد و بعد کیرشو درآورد و آرمین رو به سبک داگ استایل خوابوند و همون طور که کیرش خیس بود رو یهو فرو کرد تو کون آرمین و دهن آرمین رو گرفته بود که آرمین با صدای خفه ناله میکرد و شروع به تلمبه زدن کرد و دهن آرمین رو ول کرد یکم نور کم بود اما معلوم بود و آرمین ناجور گریه میکرد و سجاد اصلا توجه نمی کرد و کارش رو انجام میداد و یهو سجاد کیرشو کشید بیرون و کرد تو دهن آرمین و یکم نور که اومد داخل دیدم کیر سجاد پر از خونه و شروع به تلمبه زدن تو دهن آرمین کرد و یهو کیرشو فشار داد تو دهن آرمین و سرشو محکم گرفت و آبشو خالی کرد تو دهن آرمین و اون هم عق میزد و تقلا میکرد که کیرو از دهنش بیرون بیاره و سجاد یهو آرمین رو همون طور بدون شرت و شلوار بود از تختش انداخت بیرون و من پرده رو بیشتر زدم کنار و سجاد متوجه حضور من شد و تا منو دید انگار ازرائیل رو دید و من اومدم بیرون رفتم تو سرویس بهداشتی و چنتا پس گردنی زدم به آرمین که اون التماس میکرد و میگفت نزن تورو خدا خونریزی دارم و دستش رو کرد تو شلوارش و نشون من داد دیدم دستش غرق خونه و دیدم سجاد اومد داخل سرویس تا منو دید کارش نداشتم فقط بهش گفتم برو دعا کن که بیدار باش صبح رو نزنن خلاصه بعد اون موضوع صبح جریانهایی پیش اومد که به اینجا ارتباط نداره.
نوشته: یک