سکس با آرزو دخترخاله زنم

سلام دوستان گلم امیدوارم حالتون خوب باشه این داستان کاملا واقعیه و برام اتفاق افتاده …اسمم رضاست و سه سال بود ازدواج کرده بودم که یه روز تو مهمونی دختر خاله خانوممو دیدم اسمش ارزو بود من ۳۰ ساله اونم ۲۴ ساله تقریبا ما با خاله خانومم رابطه ای نداشتیم واسه اون اولین باز دیدمش شوهرش یه مرد چاق دندوناش خراب اصلا یه وضعی عوضش دختره سفید و خوشگل با لباسای باز و واقعا سکسی بود اصلا همه توجهشون به ارزو بود باجناق خودم که داشت میخوردش با نگاهش …خخخخ…خلاصه اون روز رد شد من تو اینستاگرام پیداش کردم و بهش پیام دادم از اشناییتون خوشحال شدم و این حرفا تا اینکه تقریبا هر روز بهش پیام میدادم و اونم کم کم باهام راحت شده بود خوب منم میدونستم این با اون شوهر داغون عمرا بمونه این زن حتما بکن دیگه ای داره با اون تیپش…خلاصه باهام دردودل کرد اولین بار گفتم با کسی دوست هستی اول گفت نه ولی بعد چند دقیقه شروع کرد دردودل که اره پسر عمومو میخواستم منو بهش ندادن و اینا الان باهاش دوستم ولی رابطمون تلفنیه…اره جون عمش …یه روز گفت دعوامون شده منم اکانت پسره تو اینستارو پیدا کردم و گفتم تو منو نمیشناسی ولی دوروبر ارزو بپلکی به شوهرش میگم دهنتو سرویس کنه من گوشی ارزو رو هک کردم و تمام پیاماشو دارم …یه اسکرین شات از پسره هم ارزو برام فرستاده بود که من یه قسمتیشو بریدم براش فرستادم …گفتم حتی یه بارم پیام بدی میام زندگی تو داغون میکنم…خلاصه این پسر عمورو از سرش انداختم و خودم پیشنهاد دوستی دادم اونم سریع قبول کرد انکار خودشم دلش میخواست از اون جدا شه بیاد سمت من اخه من تعریف نباشه از خود ولی تو فامیل تقریبا از همه خوشتیپتر بودم و زبون باز یکم…خلاصه یکم صمیمی شدیمو من پیشنهاد سکس دادم بهش
قبول نکرد گفت من تاحالا نداشتمو اینا گفتم خوب یه بار بیا خونمونو ببین خخخخ…زنم با مادرش رفت قم من کارو بهونه کردم نرفتم هرچند سفر یه روزه بود …خلاصه ارزو رو کشیدم خونه …اولش یکم خجالت میکشید ولی من انقد زبون ریختم که اخرش خودش گفت ‌کثافت پاشو میخوام بهت بدم … باور کنید این جملرو گفت خودش …خخخخ

بردمش رو تخت انقد استرس داشتیم که کیر من بلند نمیشد اسپری زده بودم قرصم خورده بودم اصلا یه وضعی

ارزو رو لختش کردم با دیدن بدنش کیرم شق شد چشمتون روز بد نبینه افتادم به جونش
اول کوسشو خوردم بعد پستوناشو واقعا حشری شده بود ولی هیچ حرفی نمیزد
خوابیدم روش لباشو که داشتم میخوردم یواش یواش کیرمو فرستادم تو یه اخ گفت خلاصه من به ارزوم رسیدم
یکم کردمش دیدم داره اذیت میشه حالتشو عوض کردم داگی نشست عجب کونی داشت لامصب گفت میخوام کونتو بکنم اولش مخالفت کرد …ولی رفتم دم گوشش یه چیزی گفتم که این دیگه یه رازه …خودش دودستی لپای کونشو باز کرد گفت فقط بکن توش میخوام زنت بشم.
گذاشتم تو کونش یواش یواش رفت تو اقا تازه این اسپریه اثر کرده بود تقریبا نیم ساعت تو همون حالت داشتم میکردمش عرق کرده بودیم شدید ولی ارزو دست بردار نبود برگشت گفت بیا جلو لباتو بزار رو لبام میخوام بخورم توام کوسمو جر بده…

منم کم کم داشتم خالی میشدم سریع برشگردوندم لبامو که گذاشتم رو لباش انگار تازه سکسو شروع کردم کیرم داشت میترکید باز …تازه زبونش باز شده بود میگفت رضا اگه این سکسه پس اون چیه بین منو شوهرم که پنج دقیقه ای تمومش میکنه …میگفت هر روز میام دفترت بهت میدم انقد اینجوری صحبت کرد که ابمو تا ته ریختم توش ولو شدم روش …یه ساعتی همون حالت دراز کشیدم بغلش خوابیدیم …پاشدم بردمش خونه

چند باری اوردمش دفترم یه بارم گفت دوست داره تو تخت خصوصیشون بکنمش که رفتم اونجام کردمش …
ولی یهو دلمو زد و بیخیالش شدم الان بعد دوسال زنگ زده میگه طلاق گرفتم

ولی من واقعا یهو حسم بهش از بین رفت بیشتر از بیست سی بار کردمش

تا جایی که از من حامله شد میخواست نگر داره ولی با اصرار خواهش راضیش کردم بره بندازه …
البته اینم بگم من واقعا پشیمونم که وقتی شوهر داشت باهاش بودم و الان مدتیه چسبیدم به زندگیم منتها ارزو واقعا نهایت لذت از سکسو بهم نشون داد …امیدوارم خوشتون اومده باشه و اینو بدونید هر کسی تو زندگیش اشتباه میکنه …ولی لامصب اشتباه شیرینی بود
یا حق

نوشته: رضا

دکمه بازگشت به بالا