من و شیدا و یه شب پائیزی
با سلام خدمت دوستان،4سال پیش بود دانشگاهم تموم شد و منتظر بودم برم خدمت. اعزامم اول دی بود و تقریبا 5ماه زمان داشتم تصمیم گرفتم برم سر کار،بعد ده روز یه جایی به عنوان نگهبان مشغول شدم بجز من دونفر دیگه هم بودند هرنفر8ساعت من ازطرف شرکت حفاظتی مراقبتی رفته بودم و کسی را نمیشناختم اونجا تا اینکه روز سوم یه ماکسیما اومد دم در بوق زد که درو باز کنم ولی من ندیده بودمش و کلا هم کسی ماشین داخل نمیاورد رفتم سمتش شیشه را داد پایین گفت چرا باز نمیکنی؟گفتم شما؟ گفت من نادری هستم رئیس شرکت! درو باز کردم رفت داخل یه نگاه با عصبانیت و اخم هم بهم کرد خانم نادری(شیدا ) یه زن 30ساله قد بلند و سبزه و کلا خوشتیپ بود ظهر که خواست برگرده رفتم جلو ازش عذرخواهی کردم تا اخراجم نکنه ولی برعکس صبح عصبی نبود و چون اولین بار بود دیده بودمش گفت ایرادی نداره. یه سری چیزا راجع به سواد و خودم پرسید و گفت از شنبه ثابت شیفت صبح بیا چون یه سری کار اداری هم میخوام انجام بدی منم گفتم چشم… دو هفته ای گذشته بود یه روز ساعت 3 عصر اومد گفت بعد کارت ماشین منو ببر کارواش و سرویس بعدش بهت میگم چیکار کنی،ساعت 6زنگ زد یه ادرس داد بیرون شهر رفتم رسیدم یه منطقه ویلایی بود با بدبختی پیداش کردم از یه خونه باغ قدیمی اومد بیرون گفت ماشین بیار داخل یه باغ کوچک ولی باکلاس،،، رفتم سوییچ بهش بدم گفت بیا داخل رفتم نشستم و شیدا هم روبروم نشست گفت میخوام بهت اعتماد کنم 10 روز نیستم بعد شرکت بیای اینجا حواست به خونه باشه بجز دوتا ماشین چیزای با ارزش زیاد تو خونه دارم بابتش یه ماه حقوق بهت میدم منم گفتم چشم و رفتم دقیقا روز دهم زنگ زد گفت برم فرودگاه دنبالش منم رفتم از همونجا متوجه تغییر رفتارش شدم دیگه رسمی حرف نمیزد به اسم کوچک صدام میکرد تو شرکت دیگه نگهبان نبودم شده بودم منشی دفتر خانم مدیر ولی من باوجودی خیلی تو کفش بودم و میدونستم میشه باهاش سکس کرد ولی هنوز دو دل بودم یه شب زنگ زد گفت مهمون دارم شراب خوب میخوام منم گرفتم و رفتم.داخل خونه که شدم دیدم هیچ صدایی نمیاد صداش که کردم از طبقه بالا جواب داد الان میام یه لحظه برگشتم سمت راه پله هنگ کردم یه پیراهن بلند تنش بود که ده سانت بالای زانوش میرسید سینه هم باز جوری که راحت ممه هاش پیدابود به زور اب دهنمو قورت دادم سلام کردم گفت چته؟ رنگت پریده؟افتادم به تته پته گفتم تشنمه یه خنده ای کرد و گفت اره جون خودت… تا این چندتا پله را اومد پایین واسه من یه ساعت گذشت وقتی رسید پایین پله بوی عطرش داشت خفه ام میکرد دقیقا روبروم وایساد فیس تو فیس با دستش چونمو اورد بالا نمیخواستم یا شاید نمیتونستم چشامو باز کنم ولی نفسشو هر ثانیه به صورتم نزدیکتر حس میکردم تا اینکه لباشو رو لبم حس کردم مات و مسخ بودم شروع کرد لبامو خوردن،،، کم تجربه سکس نداشتم از دختر 18 ساله ترم اولی تا زن 40ساله ای که یک سال صیغه اش کرده بودم و کلا باهم بودیم ولی اینجا شبیه خواب بود برام. یه لحظه چشامو وا کردم دیدم اون چشاشو بسته،بی اختیار دستم رفت رو کمرش یه لحظه مکث کرد ین دفعه من شروع کردم لباشو با ولع خوردن بعش گردنشو میخوردم دستام هم دیگه رو کونش بود یه خودشو جدا کرد ازم دستمو گرفت کشید رفتیم بالا تو اتاق خواب،یه تخت دونفره تو یه اتاق بدون یه وسیله اضافه حتی قاب عکس روی دیوار،،،همزمان با خودش منو هم کشید تو تخت دگمه های لباسشو بازکردم سینه های نسبتا بزرگش افتاد بیرون شروع کردم به خوردن سینه هاش دستم هم رو شکمش اروم حرکت میدادم چشاشو بسته بود و غرق در لذت بود دست چپمو بردم لای پاش یه خرده پاهاشو جمع کرد انکار هنوز شرم داشت به کسش که رسیدم خیس خیس بود یواش خودمو کشیدم پایین شروع کردم به خوردن کسش،کس خوشکل و تمیزی داشت صدای اخ و اوخ ازش بلند شد تا مرز حیغ زدن هم میرفت ولی ارضا نمیشد و این برای منی که تو سکس باید طرفم زودتر از خودم ارضا بشه عجیب و کمی ازاردهنده بود حس کردم وقت کردنه تیشرت و شلوارمو که در اوردم یهو پاشد منو خوابوند و خودش افتاد روم به محض اینکه چاک کیرم افتاد تو چاک کسش یه ناله ی عجیبی زد که جا خوردم انگار صداشو تو گلو خفه کرده بوده که تو این لحظه ازاد کنه بدون اینکه عجله ای داشته باشه اروم و با حوصله کسشو رو کیرم عقب جلو میکشید منم دستم رو بازوهاش بود و وقت جلو اومدن سینه هاشو بوس میکردم تو عقب جلو شدن من یه لحظه خودمو میخواستم بکشم بالاتر که کیرم اومد بالا و دقیقا سرش رفت تو دهانه کسش مثل برق گرفته ها خشکش زد تو چشاش خوندم میخواد ارضا بشه نیم خیز شدم گرفتمش تو بغل کیرمو اروم خواستم بکنم توش بدنش شروع به لرزیدن کرد تمام ناخن هاش تو کمرم فرو رفته بود تو ارضا شدن که بود سرکیرم کامل رفت تو کسش اونم تو اوج لذت محکم همدیگرو بغل کرده بودیم چند ثانیه به همین منوال که گذشت یه ناله از سر شهوت زد به ارگاسم کامل که رسید اب ازکسش سرازیر که شد بدنش انگار شل شد خودشو ولو کرد روم تازه کیرم تا نصف رفته بود توش،،،انگار اجازه نمیداد بیشتر بره یا انقد تنگ بود کسش که نمیرفت جلوتر اروم شروع کردم به مالش دادن کونش انگشتم رو سوراخش که میکشیدم صدای نالش بلند میشد منم کیرمو کم کم بیشتر فرو میکردم تاجایی که خودش شروع کرد رو کیرم بالا پایین شدن،چندتا تلمبه که زد وایساد من خودمو بلند کردم حالت چهار زانو شدم پاهای شیدا رو دور کمرم قفل کردم شروع کردم تو کسش تلمبه زدن کس تنگی داشت وقتی میکردم توش یه صدایی میداد که هنوز تو گوشمه دوباره شیدا شروع کرد بالا پایین شدن و دوباره نشستن ناخن هاش تو کمرم و ارضا شدن دوباره،،،ارضا که شد ازپشت افتاد رو تخت رفتم روش لنگاشو دادم بالا کردم توش و شروع کردم به تلمبه زدن انقد کردمش که با ارضا شدن شیدا برای سومین بار منم ابم اومد و چون پاهاشو دور کمر قفل کرده بود و البته منم از خدام بود تا قطره اخر ریختم تو کس شیدا جونم،،، نیم ساعتی هم بدون حتی یه کلمه صحبت بغلش کردم و خوابیدیم بعد رفتیم حمام و ادامه داستان و ماجرای اصلی قسمت بعدی
ببخشید طولانی شد 3روز پیش شیدا را تو خیابون دیدم و اون روزا برام تداعی شد نتونستم با جزئیات نگم…الان ساعت 5صبحه ببخشید اگه بد نوشتم
کوچک شما سعید
نوشته: سعید