قربانی تجاوز
سلام اسم من محمد این خاطره ای که تعریف میکنم بدرد جق زدن نمیخوره و واقعیت داره پس اگه دوست ندارید نخونید.
جريان بر ميگرده به زمانی كه من سیزده یا چهارده سالم بود بابام اون موقع يه همکار داشت كه خيلي با هم رفیق بودن و حدود40 سالی سن داشت و با ما رفت امد خانوادگی داشت يه روز كه بابام مرخصی گرفته بود میخواست بره شهرستان دیدن یکی از اقوام ب همراه مامان و خواهرم. منم اصرار کردم بیام چون امتحان داشتم نبردنم، برا همین بابام يه زنگي زد به دوستش زد منو برد خونشون خداحافظی کرد رفت. درست یادم نیس اون شب چکار کردیم زنش شام درست کرد خوردیم بعدشم رفتم سراغ کتاب تا اینکه خوابیدیم صبح منه از خواب بیدار کرد صبحانه خوردیم لباس پوشیدیم اون رفت سرکار منم برد مدرسه دم در بهم گفت خودم ميام دنبالت جایی نری، گفتم باشه خداحافظی کردیم منم رفتم تو مدرسه وقتي مدرسه تعطيل شد اومدم بيرون ديدم با ماشينش جلو در مدرسه وايساده منتظرمه سوار شدم رفتيم چندجا خرید کرد بعدشم رفت خونه، زنش خونه نبود نمیدونم زنش کجا بند کرده بود دیوث یجوری برنامه ریخته بود تا ترتیبمو بده.
تو خونه بهم گفت محمد جان لباساتو در بيار برو حموم خودته کثیف کردی منم ک روحمم خبر نداشت میخواد چکار کنه، گفتم باشه رفتم تو حموم لباسامه دراوردم اویزون کردم رو رختکن فقط شورت پام بود. پشت سرم اومد تو حموم خودشم لخت شد ی بدن پشمالو با ی خیک گنده، گفت منم كثيف شدم بايد خودمو بشورم رفت دوش باز کرد درجه اب تنظیم کرد اول من رفتم زیرش اونم اومد سرم شست بعدم سر خودش
بعد هم بدنم با ليف و صابون شست بعد خودشو ليف كشيد يهو شرتش رو در آورد کیرش راست شده بود باهاش ور میرفت با ليف كيرش شست منم با تعجب نگاش میکردم بعدش اومد سمتم شرت منو در آورد همش با كونم ورمیرفت سوراخم انگشت میکرد بيشتر با دستش كف صابون رو ميماليد به بدنم، به كونم به سينه هام به رونا پام و لای پاهام، خواستم بهش بگم دبگه بسه اما خجالت میکشیدم حرف نمیزدم ی حوله انداخت رو زمین منو رو شكم خوابوند روش پاهام باز کرد گفت عمو جون به كسي نگي ها باشه ؟ من كه نمیفهمیدم قصدش چیه مات مبهوت بودم گفتم باشه یهو دیدم کیرش گذاشته لاي كونم و بالا پايين میکنه و اه میکشه یدفعه كونم درد شدیدی گرفت چشام سیاهی رفت نفسم بند اومد ی لحظه شروع کردم گريه كردن داد زدم بدجوری میسوخت کونم خواستم بلند شم كه منو محكم نگه داشت گفت زود تموم ميشه ساكت شو كه من بازم داد زدم و تكون مي خوردم كيرش در اورد حتي در اومدنش هم سوزش شدیدی داشت
يهو محكم زد زير گوشم سرم داد كشيد گفت يا مثل آدم میخوابی يا استخون برات نمیزارم دوباره كيرش کرد تو کونم من جيغ زدم بازم محکم زد تو گوشم گریم بند نمی اومد افتاده بودم ب حق حق اونم هي كيرش فشار ميداد داخل من بيشتر دردم ميومد بهش التماس ميكردم ولم كنه ولي گوش نمي كرد از درد حوله گاز گرفتم، افتاد روم شروع کرد تلمبه زدن من داشتم بی هوش میشدم از درد، بعد چند لحظه افتاد ب نفس نفس زدن بدنش شل شد از روم بلند شد كيرشو كشيد بيرون منه رو زانو نشوند گفت دهنت باز كن من هم از ترس باز كردم كيرش رو گرفت دم دهنم، همونجوری که کیرش میمالید گفت همه شو ميخوري اگه بريزه زمين تیکه بزرگت گوشته، یدفعه ابش پاشید تو دهنم، حالم داشت بهم میخورد نمیتونستم قورت بدم ولی از ترس دهنم بستم تمام ابشو قورت دادم چندتا چکه هم ریخت رو لبام با انگشتش منی های ک رو لبام بود جمع كرد انگشتش کرد تو دهنم گفت مک بزن منم از ترس انگشتشو مک میزدم اونم بهم نگاه میکرد میخندید میگفت افرین پسر خوب خیلی استعداد داری
بعد منو شست برد بيرون با حوله خشکم کرد وقتي از اتاق رفت بيرون بازم گريه كردم رفتم توالت دستشویی کردم کونم با اب شستم یکم دردش اروم گرفت تا فرداش كه تعطیل بود خونش موندم باهام مهربون شده بود شام منو برد بيرون واسم پیتزا خريد شب هم تو بغلش خوابيدم با کونم بازی میکرد ازم لب میگرفت بهم گفت کیرش بمالم منم شروع کردن ب مالیدن تا ابش اومد. منو بغل كرد گفت عزیزم خوشت اومد ؟منم سرم تکون دادم خندید. گفت بخاطر کاری که تو حموم شد منو ببخش دست خودم نبود نیاز داشتم اگه ب کسی بگی ابروی هر دوتامون میره از اين حرفا… فرداش كه بابام اومد دنبالم باهم سلام عليك كردن بابام بهم گفت خوش گذشت منم سرم تکون دادم چیزی نگفتم رفتم تو ماشین. تو راه بغضم گرفته بود میخواستم گریه کنم همچیز ب بابام بگم ولی خجالت میکشیدم از ی طرفی هم میترسیدم ابروم تو خانواده میره واسه همین ب هیچکس چیزی نگفتم
نوشته: نوشته: محمد