جوراب زندایم
سلام داداش های گلم امید وارم حالتون خوب باشه
این داستان رو کسایی بخونن که عاشق جوراب هستن ❤️
یک روز رفته بودیم خانه زندایی جون ۴ سال پیش
وقتی که رفتیم نشستیم زندایم چایی آورد ولی لباس زندایم لباس بیرون بود گفیتم بیرون بودی گفتن نه میخواستم برم بیرون وسایل بخرم یکم صحبت گرم گرفت منم یهو چشمم به جوراب شیشهای زندایم افتاد به پای خوشگل داره کیر آدم رو سیخ میکنه داشتم هی بهش نگاه میکردم زندایم گفت بنشیند برم بیرون بیام وقتی اومد دیدم جورابش رو تو آشپزخونه در آورد گذاشت تو جیبش اومد کنار ما بعدش یکم بعد رفت میوه آورد وقتی داشت میوه تعارف میکرد ممه های بزرگش دیوونم میکرد بعد دختر داییم اصرار کرد بمونیم قبول کردیم منم گفتم پس من برم شلوارم رو عوض کنم زنداییم گفت برو اتاق من برقش هم روشنه اومدنی اونم خاموش کن وقتی در رو باز کرد دیدم بله شلوارش روی تخته زودی جوراب رو برداشتم خیلی بوی خوبی میداد عرقی بود خیلی خوشحال بود همش بوش میکردم کمد رو باز کردم دیدم بله بازم جوراباش هست ولی شسته بود یکی از اونا رو گذاشتم جیبش جوراب رو برداشتم خیلی خوشحال بودم اومدم از اتاق بیرون صبح شد اومدیم خونه منم جوراب رو ۴ ساله نگه داشتم همش با بوی جوراباش حق میزنم خیلی حال میده ولی هر دفعه که میرم خونشون جوراباش رو بو میکنم ولی رفتن به اتاقش راحت نیست
تا حالا ۳ تا از جوراباش کش رفتم خیلی حال میده
وقتی جوراب زندایم رو میکشم رو کیرم بهترین لذت رو میبرم
ممنونم که خوندید داستان من رو این داستان واقعی هست شاید بعضی ها باور نکن
جوراباش رو با طلا عوض نمیکنم
حالا شما هم بگید جوراب کیا رو کش رفتید
❤️❤️****
نوشته: ارسلان