اولین بار که فهمیدم سکس چیه (۱)
اسم مستعار م آرش متولد ۵۵ اولش بگم این داستان اصلا سکسی نیست تابستان ۱۳۶۴ یکی از شهرهای استان گیلان که برای خیلی ها بهشت هستش و منم بهشت صداش میکنم یکسال بود با بازنشستگی پدر از تهران به بهشت رفته بودیم کلاس سوم ابتدایی تموم شد اول و دوم تو تهران خونده بودم و همونجا هم شاگرد اول بودم تو بهشت نخبه محسوب میشدم هیچی از سکس و چطور بچه بدنیا میاد نمیدونستم یکیاز همکلاسی ها که اینجا فری میگم بهش تجدید آورده بود ریاضی و علوم یادمه ولی فکر کنم سه تا بود به توصیه معلممون و درخواست مادرش قرار شد باهاش ریاضی و علوم کار کنم ما ۶ تا برادریم و من یکی مونده به آخر هستم همکلاسیم تک پسر بود با سه تا خواهر یکی بزرگ حدودا ۱۵ ساله و دو تا کوچک یادمه روزهای اول خیلی خجالت میکشیدم خلاصه یکماهی هر روز یکی دو ساعت با فری کار میکردم اون سالها واقعا یک تار موی هیچکس رو نمیشد دید ولی خواهر های فری بی روسری جلو منمیومدن و من فوری چشمم و میگردوندم یه روز خواهر فری گفت چرا خجالت میکشی و نگاه نمیکنی به من من به تته پته افتادم اصلا با دختر حرف زدن بلد نبودم گفتم نه خجالت نمیکشم فقط گناهه دیگه خواهر فری خندید و از دور با دست یه خاک تو سر برام فرستاد و با زبون خودشون گفت الا خنده داره ولی این حرکت باعث شد عاشقش بشم با اینکه ۶ سال از من بزرگتر بود ولی اومد تو خواب و بیداریم اولین اسمی که بیدار میشدم میگفتم ناهید بود و آخرین اسم قبل خواب ناهید دیگه برا دیدنش میمردم یعنی قبل اینکه چیزی از سکس بدونم عاشق شدم و دوست داشتم زنم بشه دیکه راحت نگاهش میکردم و باهاش حرف میزدم یه روز فری به نگاه و رفتارم شک کرد و یکم سر سنگین شد بعد درس وقتی بیرون اومدم پشت در شنیدم با ناهید بحث میکنه که تو چرا هی میای اتاق ما و من خوشم نمیاد اونم فحش میده بهش یهو فری گفت نکنه میخوای بهش بدی که ناهید گرفتش به کتک از پشت در فوری رفتم یه حالی پیدا کردم غیر قابل وصف دیگه نمیخواستم برم ولی از طرفی عاشق شده بودم ا ون حرف هم افتاده بود تو سرم هی فکر میکردم چی رو فری میگفت ناهید میخواد به من بده و چرا ناهید اونجوری باشنیدن کتکش زد به محض ورود به خونه مادر خدا بیامرزم با دیدنم گفت چی شده آرش با بغض گفتم دیگه نمیخوام به فری درس بدم رو مو بوسید و گفت چرا چی شده خودتون میدونین مامانها تا سیر تا پیاز رو در نیارن ول کن نیستن منم گفتم تا به جمله فری رسیدم که به نا هید گفت نکنه میخوای بهش بدی مادرم دهنم و گرفت و حال و رفتارش عوض شد و کلا دیگه ممنوع کرد برم خونه فری و من اولین شکست عشقیم رو خوردم و فقط یه سوال بزرگ شد برام چی رو بده باور کنید فکر میکردم ناهید برام کادو گرفته دیگه خونه فری نمیرفتم و چند هفته بود که نمیدیدمشون که اتفاقی تو صف نانوایی فری رو دیدم عادی سلام علیک کرد و گفت خوب شدی دوزاریم افتاد که مامانم بهشون گفته آرش مریضه و نمیتونه بیاد منم گفتم نه کاملا ولی بهترم صف نانوایی شلوغ بود هر تنور که در میومد میموندیم صف و نمیرسید تا تنور بعدی روبرو تو سایه مینشستیم فری با یکم من و من گفت آرش یه چیز بپرسم راستشو میگی با یکم استرس گفتم بپرس گفت تو به ناهید نظر داری من مات موندم در اصل اصلا معنی نظر داری رو نمیدونستم پیر مرد کناری مون نگاهی کرد و سری تکون داد گفتم نه اصلا یعنی چی گفت خودتو نزن به اون راه گفتم نمیفهمم چی میگی گفت یعنی ازدواج محکمگفتم نه این چه حرفیه میزنی گفت حالا ازدواجنه کلا نظر نداری آرو متر جوری که پیر مرد کنارمون نشنوه گفتم نظر چیه اصلا فری چند لحظه بهم خیره شد تنور در اومد و رفتیم تو صف و نون بهمون رسید و راهمون جدا بود حرف نصفه موند دیگه حرفها تو مخی شده بود واسم اومدم خونه و برگشتم کوچه دو بار تا دم خونه فری رفتم ولی نبود در نزدم برگشتممحله خودمون با بچه ها مشغول بازی بودیم بعد بازی علی رو که دو سه سالی از ما بزرگتر بود کنار کشیدم و گفتم یه چیز بپرسم به کسی نمیگی گفت بگو گفتم به یه دختر نظر داری یعنی چی راحت گفت یعنی میخوای بکنیش سوال شد دو تا گفتم چیکار بکنیش لبخند عاقل اندر سفیهی زد و گفت یعنی نمیدونی یا منو فیلمکردی گفتم نه بخدا نمیدونم ظرف نیم ساعت تمام داستان رو البته با اطلاعات یه بچه کلاس پنجمی بهم گفت که زن و مرد باهم سکس میکنن و بچه دنیا میاد و خلاصه اولین بار من بقول بچه های بهشت آییلدیم یعنی بیدار شدم و فهمیدم یکمم هم دستم انداختن که فکر میکردیم بچه های تهران همه چی رو میدونن من تازه متوجه شدم فری به خواهرش چی گفته بود از اونروز گاهی با علی و پسر خالم مهدی و حسن گاهی از سکس حرف میزدیم که لب گرفتن چیه و کوس یا بزبان دیگه آمجیق البته تصور اولیه من از کوس اونزمان یه سوراخ گرد زیر ناف زنها بود گمونم علی گفت اینطوریه تصوری که تا کلاس اول نظری ادامه داشت با صحبت از این چیزها دودولم سیخ میشد ولی خوب به بلوغ نرسیده بودم نمیخوام بیشتر این جریان رو کش بدم تو قسمت بعد اولین تجربه رو مینویسم
نوشته: دهه پنجاهی