شیراز، معالی آباد و جیغ‌های بلند

اتوبوس توی ظهر داغ نیست. رد میشه. کنار جاده ایستادم. حالا توی ماشین دارم از راننده می پرسم شما چطور اینجا رو پیدا کردید. اشاره به چیزی داره دورتر. رد می شیم. چیز مهمی نیست. رد میشیم از توی راهرو. من و ملینا. کسشر میگه. همه ی زن ها می‌گن. کیبورد موبایلم قاطی پاتی. یکی توی گوشم میگه وایبریشن مخالف و زندگی مختلف. حالا توی راهروی کافه ای ایستادم تا دوستم بیاد بیرون. خبری نیست. شیراز رسیدیم. از توی ماشین پیاده می شم. موبایلم رو در میارم. نیم ساعت دیگه است که توی زانتیا به سمت سرباز می رونیم. سپیده زده توی دل کوه. داریم می ریم سمت شهری وسط کوه ها. صدای شالاپ شولوپ تا خود صبح فرداش. می خوابم. مریم توی کادر پیام ها می نویسه آه بیا بکن. کیرت توی دهنمه. لبام دور کیرته. می خوابم. با بوی سیگار توی جسم بالشت. رد می شیم از دروازه ی ورودی شهر. اینجا رو یادم نمیاد. راه می‌افتیم بین راهروهای قصر تاریخی. هوا سرده. پسره اسمش چیه!؟ یادم‌نمیاد. توی پشت شیشه ی ماشین نور ماشین های دیگه می افته توی آینه ی جلو. یکی از توی کلانتری می زنه بیرون. یکی من رو صدا می زنه. روی کاغذی می نویسم و امضا می کنم. پول هایی از جیب یکی دیگه توی جیب من. زنی توی چادر پیچیده از من عذرخواهی می‌کنه. ” ببخشید جوون. دخترم حواسش نیست. این روزا زیاد قرص می‌خوره. تقصیر تو نیست. زیاد این جوری میشه”. می رم توی خیابون. اینجا ایستادم. ” خب شما از خودتون بگید؟”. میگم بپرس تا بگم. حالا راه می افتم سمت ماشین در عقب رو باز می کنم. یکی می نویسه توی کادر پیام ها که بیا منتظرتم. یادم رفته شیراز روز. رفیقم میگه که اون احمق از این که تو زیادی با همه می خوابی بدش میاد. خودش دوست دختر نداره. توهم راه به راه برات جور میشه بدشون میاد حسودیشون میشه. بعد وقتی شماره ای غریب روی موبایلم می افته صداشو می‌بره بالا توی کوچه و به زنش پشت خط می گه که چند بار گفتم به خودم فقط زنگ بزن. انگار اعتماد نداره. چه کنم. راه می افتیم می ریم. هیچی نمیگم. همیشه هیچی. باز می ریم توی خیابون. اینبار در ماشین رو باز می کنم. ” گفتم خونه نریم همین توی ماشین فقط”. اینجا توی شیراز بودیم. گفت نه برات می خورم توی ماشین. بعد پیاده شدیم. من میرم اونم میاد. داریم میریم از آسانسور بالا. کفش هاتو در نیار رو من میگم. نه خیر آفتاب به من عادت نداره. بدن من به آفتاب عادت داره. دختری که اسمش رو یادم نمیاد توی تخت خواب بهم میگه باهام لب بگیر. وقتی می بوسم هیچی. باز می خوابه روی تخت. به زن پشت دخل میگم دیوونه اتم. موبایلش رو در میاره. بعد میرم بیرون. فرار می کنم. از فکر شوهرش می ترسم. ظهر شده و یکی بهم‌میگه من تا دو دقیقه ی دیگه اونجام. نون میخرم و میرم. مشخصه که لاس می زنم. به محسن میگم دست خودم نیست. فکر کنم یادم رفته حرف زدن معمولی چطوریه. حالا توی خیابونم و عجیبه برام که چرا به مهمونی ای دعوت نشدم. و هیچکس من رو دوست نداره. ساعت سه شبه که الهام میگه از این خونه صدا نره بیرون. خودم رو می بینم روی تخت دراز کشیده ام. صورتم صورت زنانه است و لب های زنانه و رنگ پوستم سفید. می کنم. من خودم رو می کنم توی بدن زن های دیگه. ساعت هشت شبه که توی تاریکی پارک وقتی باد گرم می خوره به پهلوها یکی توی صورتم داد می زنه که تو فقط خودتو می بینی و فقط خودتو دوست داری. ساعت سه شبه که از خونه می زنم بیرون. خیابون از باد خنک بهاری پر شده. ساعت چهار صبح می رسم خونه. خسته ام. ” از سکس خوشم نمیاد”. می خوابم. ساعت هشت شبه که یکی داد می زنه برو بیرون. برو بیرون. از اینجا برو بیرون‌. ساعت دوازده شب شده به مسوول پشت پیشخوان هتل میگم کدومش!؟ میگه ۲۰۴. میرم تو. می خوابم. ساعت دو شب توی راهرو زنی لاغر دست انداخته دور کمر من. ساعت شش صبح شده که با صدای ناله ای از خواب بیدار می شم. ” من برم. الان میادش”. ساعت ۱۲ ظهر توی سهره وردی جنوبی دارم سیگار می کشم با دوستم. میرم تو. باشه. قهوه روی زبانم. حالا توی خیابون قدم می زنم. از در خونه میریم تو. هوا خنک شده. زن توی لباس نارنجی میگه که باید مغازه رو ببنده اول. توی خیابون میریم پایین. خونه نزدیکه. وقتی لباس ها می افتن چراغ ها خاموش میشن. یکی توی کادر پیام ها می نویسه ” مریمم. خیلی وقت گذشته. از دلتنگیت دارم می میرم”. کفش های قرمز. رنگ خون انگار دور پا. یکی زنگ می زنه می گه که ببینمت. ساعت هشت شبه و میگم من رو اینجا بذار. الی میگه تو همون جنده ی بدنام شهری که انداختنت بیرون. ساعت هشت شبه که خاله ام می گه” بهم گفت بهش پیام دادی”. ساعت هشت شبه که یکی توی صورتم میگه تو یه نارسیستی. خسته می شم. ساعت هشت و نیمه سیگار می کشم. رفاقت ها از بین می رن. کیرم رو یکی داره می خوره که به زور میشناسمش. ” به مامانت نگیا”. ساعت ۲ ظهر شده و از شاش بیدار می شم. میرم تو.
در خونه ی معالی آباد حالا باز شده. کفش هاش پاشه. داد میزنه تند تر. من تندترم الان‌. یکی به من پشت تلفن میگه واقعا!؟ همینطوری!؟ رفتین کردین!؟ فکر می کنم حالم خوبه. بعد صدای پشت خط آب گلوش رو قورت میده. ساعت هشت شبه سه سال دیگه است که رفاقتمون به هم خورده. توی وان حموم دراز کشیدم. مال خونه ی خودمون نیست. توی حمام به همه چی فکر می کنم. یکی توی کادر پیام ها می نویسه کجایی. کجا می تونم باشم!؟ بهار وقتی داریم لخت می شیم میگه چرا به زهرا شماره دادی!؟ از اونجا انداختنش بیرون. آدم حشری ای هستی قبول کن. حالا این سومین نفری که قلبم رو به درد میاره و این حرف رو می زنه. می زنم بیرون‌. توی هتل خوابم. روی تخت دراز می کشم. هوا سرده. سردرگمم. به یکی می گم خواب ندارم. کسی دوسم نداره. ماچم کن. از تریاکی ها خسته ام. میرم. خسته ام. میرم‌. حوصله ی سکس ندارم. چشم های زهرا گرد می شه. دست های گرم روی شونه هام. ابی میگه نه اتفاقا نه. من می خواستم بهت زنگ بزنم. باور نمی کنم. ساعت ۲ شب شده دارم از پله ها می رم پایین. آره الان میام. همیشه الان دارم میام. ساعت هفت عصر شده. کسی تورو راه نمیده. اینو یکی توی گوشم میگه. یکی دیگه وقتی دارم خواب میرم میگه بیا. هروقت مارو دیدی خسته ای. کجام!؟ اسنپ می گه همینجا آقا!؟ پنجره رو باز میذارم. صدای جیغ دختر از خونه بیرون میره. شیراز شهر خون و قیام. شهلا توی کادر پیام ها می نویسه که بیا توهم عاشق شیرازی. دهاتی. میرم تو. تا ته می‌زنم. برام می نویسه آره. بعد تو با یه خلبان دوست شدم. میگه خیلی کلفت بود. خسته میشم. می خوابم. کسی من رو دوست نداره. می خوابم. فردا شده بیدار شدم انگار. توی گوشم یکی داره میگه” آره کارش خوبه. تتو می زنه اسمی. بیا می بینی چرا از من بدش میاد!؟”. به محسن میگم بخدا خودشون کونشونو می کشن به من. کاره ای نیستم. یکی میاد توی در تو‌. اینبار از این اتاق می‌زنم بیرون. شب شده. توی نور سرخ یه کون بزرگ جلومه. داد می زنم چیکارت کنم!؟ ” ارضام کن”. زن ها. یکی توی درخت های بهاری داره میگه که نمی خوام نه بشنوم. خسته می شم. مردهای خودبزرگ بین. زن های حشری. همه تنها. یکی توی پراید وسط شب گرم‌میگه تو همینی. خودتو می کنی همونیکه زن ها می خوان تو یه آدم تنهایی. تنهایی توی خیابون قدم میزنم. چه کسشرهایی. خسته میشم. مهین میگه لز زیاد دارم. ولی وقتی می بینمت اینطوری می شم. زنی توی ماشین داره میگه بریم یجا حرف بزنیم. توی باد ایستادیم. باد لبه های لباس هامون رو تکون میده. زیر درخت بزرگ وسط بیابون گرمی پوست از زیر لباس. شوهرم نیست بیا. میگم مطمعنی!؟ میگه مطمعن باش. میرم می خوابم. کسی من رو دوست نداره. حالا ظهر شده. یکی توی پراید نشسته میگه بیا منو ببر. منو ببر باغ. میگم نمی خوام. ” جلوی من نشستی داری به مریم پیام میدی”. وقیح. اینم کلمه ی بعدی. اسمش چی بود!؟ چرا صداش می زدیم بهرام پس!؟ همه حالا دارن میگن تو بدرد نخوری. شهوتی و بد ذاتی. توی شیراز وسط خیابون نشستم. اینجا چه خبره. یکی دستم رو می گیره. ” پاشو عزیزم. بیا بریم”. مادرم به دکتر میگه نه والله. همیشه شاد و خندون بوده. ساعت سه شبه. نرگس لباس صورتی رنگی تن داره. لباسشویی داد می زنه توی خونه. ” برو برو. بگو خونه ی ما بودی. ولی شک نکنن. الان میاد. کی!؟ شوهرم دیگه. آره. نه. مامانت نفهمه ها. هیچکدوم از خاله ها نفهمن “. میرم بیرون. چرا!؟ سلام من یه جنده ی تنهام. هیچکس من رو دوست نداره‌. پوستم سکس می خواد و کیرم عشق. سلامی و خداحافظ. امیلی کیرمو روی صورتش می کشه. ” وقتی الهامو می کردی داشتم می زدم روی صدای کردنتون. فکر می کردین خوابم ها!؟”. دو شب شده. معالی آباد خوابیده. توی کوچه ای قدم می زنیم. خیابون ها خاموش. خونه ها تاریک. زنی ماشینش رو میاره توی کوچه. زن خم میشه روی صندلی. سلام. برو آقا من بچه دارم. دوتا بچه دارم. ساعت هشت شبه که فرزانه میگه زود میام زود میرم. یکی توی خونه داره توی صورتم میگه تو معتاد سکسی. یه معتادی. بیا. ببین. زنی که گفت دوتا بچه دارم دست هاشو به چارچوب ماشین گرفته حالا. سیمین جلوی گل فروشی میگه برو آقا. بعد می خنده و با سر به بچه اش اشاره می کنه. توی خیابونیم. وسط خیابون می زنه کنار. ” پیاده شو. برو. تو یه عوضی. دوستم میگه تورو می خواد. شوهرمی میگه تورو می شناسه”. نمی پرسم چطوری با شوهرش حرف منو می‌زنن. مریم به سپیده میگه. زهرا به مهین. شهلا میگه می فرستم برات. یکی توی خیابون بوق می زنه. مردی که پیشمه میگه چرا برای تو بوق می‌زنن. چرا اینقدر نگات می کنن. چرا!؟ نمی دونم. میریم. تو یه آدم مریضی‌. باشه. میریم. ساعت سه شب شده. سلماز می نویسه کجایی پس. کسی من رو دوست نداره! یکی توی خیابون صورتش رو کج می کنه. ” چرا اینقدر پوستت خوش‌رنگه!؟”. توی تراس خونه ی حمیدیم. دخترها دارن بامن سیگار می کشن. بزن بالا ببینیم. نیلوفر می گه. خب منم میام. هرجا تو بری منم میام. بهم زنگ بزن. می رم توی خیابون دومی. اینجا شیرازه. اینجا نشستم توی خیابون. ” از خودتون بگید”. میریم توی خونه. دارم محکم تلمبه می زنم. ” مال دوست پسرم راست نمیشه. مال تو ولی خیلی کلفته. خیلی. چرا”.

نوشته: کایوگا

دکمه بازگشت به بالا