اولین سکس من با ساناز کون قلمبه

سلام شاهین هستم داخل داستان قبلیم سکس با سینا رو نوشتم که تنها گی در زندگیم بود،خب این اولین تجربه من با جنس مخالف هستش خب قضیه برمیگرده به حدود شیش هفت ماه بعد از جریان سینا یعنی حدود پنج سال پیش یا همین حدودا دقیق یادم نیست چه تاریخی بود و نمیخوام که اشتباه باشه.
خب میرم سر داستان،من اون موقع شونزده سالم بود و تو دوران بلوغ بودم و یروز قرار شد که بریم خونه ی عمم داخل یکی از شهرهای اطرافمون (خونمون داخل استان کهگلویه هستش ) و خونشون داخل یکی از روستاهای نزدیک شهره که خواستیم بریم که شب اونجا باشیم خب عمه من سه تا بچه داره پسر بزرگش که اسمش محمد که الان ازدواج کرده و اون موقع نامزد بودن با خانومش و بعدش ساناز که یکسال از من کوچکتره و یه پسر کوچیک که بچه اخر بود،داشت که اون موقع کلاس دوم بود.
خب ما رفتیم اونجا از در که رفتم داخل ساناز رو بعد چندسال دیدم که واقعا خیلی قشنگ شده بود و اندامش سکسی بود و سینه هاش هم درومده بود من قبلا انگشتش میکردم و میمالیدمش ولی داخل فکرم نبود،خب سلام کردم با یه لبخند جوابمو داد و رفتیم داخل و سرگرم شام شدیم و بعدش محمد خواست شب بره خونه نامزدش و فردا بیارش اینجا که ما ببینیمش،خب من و ساناز و رضا رفتیم(رضا داداش کوچیکه سانازه)داخل حیاط بازی کردیم و طبقه بالای خونشون داشتن برای محمد و نامزدش خونه میساختن و رضا به من گفت که بریم بالا خونه رو نشونم بده که مثلا کجا رو میخوان اتاق بسازن و ازین کسشرای بچگونه خب رفتیم اونجا تاریک بود و موقع رفتن دستمو گذاشتم رو لپ کون ساناز و فشار دادم یکم که خندید و دستمو پس زد.
رفتیم داخل و مالیدنش رو شروع کردم و دستمو زیر شلوارش میکردم و چون تاریک بود خیالمون راحت بود که رضا نمیبینه،رضا گفت بیاید پای پنجره و رفتیم اونجا من وسطشون‌وایسادم و رضا داشت برام تعریف میکرد و من اون لحظه شلوار سانازو تا زیر کونش پایین کشیده بودم و میمالیدمش و کم کم انگشتمو که با اب کصش خیس شده بود رو گذاشتم رو سوراخ کونش و فشار دادم داخل و یکم مالیدم و دیواره هاشو ماساژ میدادم که هی وول میخورد و انگشت دوم رو بردم که فشار دادم و ساناز دردش گرفت و خودشو کنار کشید و دوباره نزدیکش شدم که رفت اونطرف رضا وایساد و من هم به بهونه ای رفتم پشت سرش و شلوارشو اوردم پایین و رضا رو سرگرم کردم و هی ازش سوال میپرسیدم که سرگرم بشه و تو اون لحظه یه تف انداختم رو کیرم و گذاشتم رو سوراخ ساناز و فشار دادم یکم رفت داخل سریع تکون خورد و اونطرف رفت و با دست کیرم رو گرفت و داشت برام جق میزد و میخواست که فکر کردنش از سرم بیوفته ولی من دست بردار نبودم.
رضا خواست بره دستشویی و من یه سرک کشیدم دیدم همه داخل خونه هستن و سرگرم صحبت هستند و خیالم راحت شد کسی نمیاد رفتم که برم بالا دیدم ساناز داره میاد پایین سریع به زور بردمش بالا و هی میگفت بیخیال شو شاهین الان ینفر میبینه ولی من حالیم نبود گفتم الان رضا میاد سریع بجنب،به زور رو زانو نشوندمش و گفتم ساک بزنه که انقد دندون میزد بیخیال شدم گفتم بلند شو لبه پنجره خم شو(اولش مطمعن بودم که دور و ور کسی دید نداره و شب بود کسی بیرون نبود کلا دید نداشت برای همین خیالم راحت بود)با هزارتا اصرار خم شد و دوتا انگشتمو کردم دهنش که تفی کنه و کردم تو سوراخش و چرخوندم و کیرمو دوباره تفی کردم گذاشتم رو سوراخش و فشار دادم داخل این بار راحت رفت داخل و کم کم فشار میدادم که تا نصفشو رفتم و ساناز هم اه و ناله ریز میکرد و گفت بدو الان رضا میاد یه چشمم به در دسشویی تو حیاط بود که دیدم رضا درومد گفتم ساناز رضا اومد که یهو تا ته کردم توش و دراوردمش یکم کیرم کثیف شده بود بخاطر اینکه تخلیه نکرده بود(برعکس سینا که قبلش رفته بود دستشویی) و گفتم قایم شو پشت دیوار و وقتی رضا اومد بیا و بگو پایین بودم،همین کارو کرد رضا اومد و دوباره سرگرم تعریف شد که من دوباره وارد کار شدم و رضا داشت به کوه ها نگاه میکرد و ساناز هم خم شده بود کنار رضا لبه پنجره و کشیدم پایین و کردم داخلش و تا اخر میکردم توش و ساناز به زور خودشو نگه داشته بود که اه و ناله نکنه که یهو فهمیدم ابم داره میاد که تا ته کردم توش و نگه داشتم و همه ابمو خالی کردم توش و بعدش ازش کشیدم بیرون و بهم اخم کرد و از شوخی یه چک یواش بهم زد و رفت پایین بنظرم و بعدش من و رضا مشغول بازی شدیم و فرداش ساناز همش با خنده باهام برخورد میکرد و تو اون دو روز حدود دوبار کردمش و یبار هم برام ساک زد و لای پستونای کوچولوش گذاشتم.
ممنون که داستانمو خوندید همتون تاج سرید👑

نوشته: شاهین

دکمه بازگشت به بالا