شینسل
به نام خالق یکتا
من یک مدتی تو این سایت زیاد فعال بودم.مخصوصا تو قسمت کامنت نوشتن زیر داستان ها.دوستان کامنت نویس منو از خودتون بدونید.
من یک رفیق دارم تو مغازه مرغ فروشی کار می کنه .من زیاد می رفتم پیشش ،مغازه کوچکی بود و بعضی مواقع انجا تنها بود،کلا این رفیق ما زیاد اهل مزه پراندن بود،و مخصوصا به خانم ها زیاد تیکه می انداخت.
یک روز بعد از ظهر رفتم پیشش ،تازه شیفت عصر مغازه شان شروع شده بود.یک خانمی با تیپ نسبتا خفن وارد شد . و با صدای خیلی نازی گفت:اقا شینسل دارید،رفیق ما هم گفت :نداریم فعلا،اگر می خواهید براتون در بیاریم.خانومه گفت:اگر زحمتی نیست ،یک کیلو اماده کنید.
سپس رفیقم رو به خانوم کرد و گفت:فیله شو هم دربیارم،و در حین گفتن این جمله با سرش به طرف خشتکش و … اشاره کرد.
خانومه بعد از این حرکت ،گفت بگذار بپرسم،و از مغازه خارج شد،منم رو به رفیقم گفتم فکر کنم گاوت زایید.
و رفیقم به تخمانش اشاره کرد و گفت :کسی تخمانم را هم نمیتواند بخورد.
چند لحظه بعد یک فرد حدود ۵۰ ساله وارد مغازه شد.و به رفیقم گفت:شما کاسبی ،چرا به ناموس مردم تیکه انداختی؟رفیق ما گفت:حاج اقا سو تفاهم شده،ولی با این حال عذر خواهی می کنم.پیر مرده خرید هایش را انجام داد و رفت،بلا فاصله پشت رفتن او ،به رفیقم اعتراض کردم و به او گفتم احتیاط کند.
در همین حین جوانی وارد مغازه شد.
رفیقم در جواب من می گفت :ان دختر ادای تنگها را در اورد و اگر پاک بود،به خانواده اش نمیگفت و فقط دیگر اینجا نمی امد،و در ادامه قسم خورد که دختره را هر طور شده بکند.
جوانی که داخل مغازه شد ،در این میان گفت:ان دختر همسر من است بیا ببرمت بکنش.
با شنیدن این کلام، تف در کون ما خشکید.
جوان که ظاهر ورزشکاری هم داشت ،رفیق ما را با خود به زور و تهدید برد.
و من نیز با ریدن به تمام اشعار رفاقت فرار کردم و ترک معرکه نمودم.
و اما مابقی داستان را از زبان رفیقم تعریف می کنم.
مرا به خانه ای بردند و ابتدا همان مرد پنجاه ساله بر من وارد شد، و مرا پند زیاد داد،و در ادامه گفت که اگر پندم را در مغازه گرفته بودی ،کار به اینجا نمیکشید.
شلوار از کونم کشیدند . بدیدم کیرهاشان رشیدند
یکی در کون یکی در حلق و نایم. شبیه کونیان نقشم کشیدند.
فردای ان روز رفیقم تماس گرفت و مدد جست.و من هم چاره به نزد پزشک بردم،و کل ماجرا را برای پزشک تعریف کردم.
به دستور پزشک از مطب بیرون رفتم تا معاینه انجام شود.
وقتی بنا به کنجکاوی،از سوراخی درون مطب را دیدم،
دکتر به رفیق مرغیم می گفت:کسکش وصف زبان زر زروی تو را زیاد شنیده ام.
و دکتر هم به ان کون پاره پاره رحم نکرد،و چنان فرو کرد ،کیر خیزانش را که ناله جانسوز رفیقم به آسمان رفت.
قصد نصیحت ندارم،
ولی به همه کسانی که در حال تجاوز چه با کلام و چه با کیر هستند،میگویم:زمان به زور بکن و راست راست بگرد،تمام شده،عده ای شما را دنبال می کنند و میکنندتان.یا پول بدهیدو با فاحشه ها بخوابید یا وفاداری پیشه کنید.
در میان کشورهای غربی،انسان ها چه مرد و چه زن،ازدواج می کنند.و هم زمان دوست دختر و دوست پسر می گیرند،و باز هم همه معشوقه هایی دارند ،که همسران و دوستان را به یاد معشوقه شان می کنند.
در اسلام هم در همان ابتدا حضرت رسول مساله را حل کرده و ۴همسر را رسمی و قانونی میداند.
وفاداری ،انهم وفای مرد به زن فقط و فقط مخصوص نژاد ایرانیست،و سند انهم مردان و زنانی که بعد از فوت همسرانشان،هرگز تا اخر عمر ازدواج نمیکنند.
دوستان رابطه جنسی نیاز همه است.ولی تجاوز و خیانت و …ویروس غرب و اسلام است.
درود بر نژاد پاکمان و به امید زنده شدن تمام اداب و رسوم گذشته مان.
نوشته: خشتکدوز