زیباترین
اسامی مستعار هستند
کوروش هستم ۲۲ سالمه قد ۱۷۸ و یه ایربگ کوچیک البته و مشهد زندگی میکنم
اوایل سال پیش بود که تو یه گروه تلگرامی با یه دختری آشنا شدم اسمش رها بود و بعد کلی همصحبتی باهم رفته رفته صمیمی تر شدیم
بعد از کلی داستان و ماجرا قرار گذاشتیم باهم و دیدمش، قدش ۱۶۷ بود و چشمای کشیده به رنگ قهوه ای تیره داشت
موهایی که خرمایی بود و به اصرار من مشکی زاغ رنگ کرده بود و پوست سفید و شفافی که رگای بدنش به راحتی دیده میشد ممه های سایز ۷۵ و رونای تپل و گوشتی، لبای کوچولویی که رژ قرمز تیره ، شاید مایل به جیگری میزد و دیوونم میکرد ولی حیف که ماسک لعنتی نمیزاشت ببینمشون.
تا دیدمش از دور یه و انداز کردمش و با یه لبخند ازش استقبال کردم، تا قبل اون لحظه ما کلی باهم سکس چت داشتیم، بهم زنگ میزدیم و حتی ویدیو کال میگرفتیم بعد ۶ ماه همو دیدیم.
اون پر از هیجان و شور بود و حس فوق العاده ای بهم میداد خلاصه بعد کلی گشتن تو شهر و کافه و کلی شوخی و اینا تو پارک بودیم و دست گذاشتم روی رونش و آروم ماساژش میدادم که خندید و گفت تو قرار اول؟؟؟
دیگه بعد اون چند بار تو درگیری کرونا قرار گذاشتیم و یکی دو بارم لبارو چسبوندیم که خیلی خوب بود، لباش نرم و کوچیک بود و خودشم اقد هات بود که لبامو گاز میزد همش
گذشت تا اینکه دو ماه بعدش پدرم رفت شهرستان و بقیه هم خونه ی خاله م رفتن و منم میخواستم برم سرکار که کنسلش کرده بودم و به رهام گفته بودم اونم برنامه چیده بود که بتونه بیاد
بالاخره همه رفتن و بعد یکی دو ساعت رها اومد ، دردسر زیادی نداشتیم چون خونمون ویلایی بود و همسایه ها اون موقع صبح ( حدود ساعتای ۱۱ ) نبودن اکثرا و راحت اومد تو خونه
خوشگل تر از همیشه شده بود، لنز خاکستری داشت و مانتو کرم و یه شلوار کتونی تقریبا جذب مشکی اومد و ازش پذیرایی کردم و کم کم که بخش وا شد و لباساشو کند و یه تیشرت داشت دیگه و خیلی هات شده بود و منم داغ کرده بودم و لب و لوچه م آویزون بود و دیگه لبو چسبوندم، لب می گرفتیم و دستاشو چسبوند دو صورتم و منو کشید رو خودش و دراز کشید رو کاناپه
خیمه زدم روش و لباشو میخوردم و از پایین چسبونده بودم بهش و میمالیدم بهش و یه دستمو گذاشتم رو سینه ش و مالیدمش و کم کم داشت صداش در میومد، لباسشو در آوردم و سوتین سفید خوشگلشو باز کردم و سینه ها تپل نرمش جلوم بود
نوک سینه هاشو قهوه ای کمرنگ بود دستمو گذاشتم و فشارخون میدادم و داد میزد میگفت وحشی نکن لباشو یه بوس کردم و زبونمو گذاشتم رو نوک سینه ش و لیس میزدم و میکس میزدم
کم کم تا جایی که جا داشت تو دهنم جا میدادم و میخوردم و سینه ی دیگه شو با دستم میمالیدم اونم نفساش بلند شده شده بود و خیلی ریز آه میکشید شاید یه ربع داشتم میخوردم اون سینه ها رو و بالاخره اومدم رو شیکمشو که یه ذره خیلی کوچیک شیکم داشت و دوسش داشتم و اونم لیس میزدم و بوس میکردمش
دستمو انداختم و شلوارشو کشیدم پایین و چشاشو بسته بود
پشت چشماشو بوسیدم و رونای تپلشو که دیدم پاهاشو باز کردم و گاز میزدم از روناش و اونم موهامو میکشید
پاهاشو دادم بالا و کص تپلش کولوچه ایش زیر شورت داشت دل میزد و میتونستم تصورش کنم ولی میخواستم دیوونش کنم و برا همینم لپای کونشو بوس میکردم و روناشو میخوردم و دور کصشو تو همون حالت می بوسیدم و لیس میزدم که اونم آروم نفس نفس میزد تا بالاخره گفت بسه کوروش میخوامش
شورتشو درآوردم، کصش تمیز بود و گوشتی، رنگش سفید نبود ولی بین پاهای سفیدش خودنمایی میکرد
با دست میمالیدمش و چیز به اون نرم و لزجی تا به حال ندیده بودم
با اینکه عکساشو میفرستاد برام ولی یه چیز دیگه بود خودش اونقدر داغ بودم که از همه جای بدنم حرارت میزد بیرون و یهو بهم گفت کوروش بخورششششش
خیلی لوس و بچگونه صحبت میکرد که دیوونم این مدل حرف زدنش و دوس داشتم جرش بدم
سرمو بردم بین پاهاش نوک دماغم چسبید بهش، لبامو خیلی بیحال گذاشتم رو کصش تکون میدادم و نوک زبونمو آروم سر میدادم رو لبه های کصش
اونم بلند نفس نفس میزد و آه ریز میکشید و منم دیگه همه کصشو تو دهنم جا داده بودم و زبونمو لاس کص تپلش تکون میدادم
مزه ش مثه اسید باطری بود ولی اونقدر حشری بودم که نمیفهمیدم و فقط میخوردمش اونم مثه مار به خودش میپیچید
داشتم میخوردمش و سوراخ تنگ کونشو با انگشتم ماساژ میدادم که دستاشو گذاشت رو سرم و فشارم میداد به کصش و یه آه بلند تر کشید و بدنش میلرزید
بعد پنج دقیقه ای که یکم سرحال اومد پاشد تیشرتمو درآورد و از زیر چونم شروع کرد به بوسیدن و رفت پایین
بدنم خیلی عضله ای و سکسی نیست حقیقتا و خب اون نوک سینه هامو لیس میزد و یه حال عجیبی داشتم
پاشدم شلوارکمو درآوردموشرتمو خودش درآورد
کیرم ۱۴ سانته و اژدها ندارم تو شرتم ولی همونم افاقه میکرد
لباشو گاز میگرفت و میمالیدمش
دستای کوچیکش که دور کیرم حلقه میشد و انگشتای باریکش دیوونم میکرد
لباشو گذاشت و سرشو کرد تو و با لباس بازی میکرد و داشتم دیوونم میشدم و فقط ناله میکردم و اونم بعد چن ثانیه ای کیرمو تا نصفه کرد تو دهنش و همینجوری که ساک میزد تو چشاش نگا میکردم و نفس نفس میزدم فقط و یهو کاری که خیلی دوس داشتو کردم و سرشو با دستان گرفتم و تو دهنش تلنبه میزدم و اونم رنگش داشت قرمز میشد که منم آیم اومد و همه شو تو دهنش خالی کردم ولی هرکاری کردم نخوردش و نقش کرد دهنشو شست و اومد
انداختنش رو مبل و پشتی شو خوابوندم و پاهاشو باز کردم اومدم بین پاهاش کیرمو با دستش گرفت و رو کصش میمالید تا راست شد باز بهش گفتم داگی سه و قبلا گفته بود که نامیده و از پشت درد داره و اینا ولی خب کلی ازش خواهش کردم تا راضی شد امتحانش کنیم و اگه اذیت شد ادامه ندیدمش تا داگی شد رونای تپلش اومد تو چشمو کیرم گذاشتم برای روناش و خیسش کردم و آروم لاپایی میزدش
انگشتم و خیس کردم گذاشتم رو سوراخ تنگ کوچیکش و آروم بالا پایین میمالیدم و یه انگشتو کردم تو و انگشت دوم خیلی آخ و اوخ میکرد ولی اونم کردم تو کونش و نگه داشتم یکم و عقب جلو میکردم
انگشت سومی رو میخواستم بدم تو خیلی اذیت شد و دیگه گفتم بزا اصل کاری رو امتحان کنم با کرم چربش کردم و میمالیدمش و سوراخ کوچولوش که میخواست همه کیرمو ببلعه !
با هزار بدبختی و گریه و زاری بالاخره کیرم نصفه رفت تو کونش و داشتم دیوونه میشد اقد داغ بود دیگه تا تو کرده بودم و آروم تمومش میدادم و یه ده دقیقه ای طول کشید تا اونم آروم شه و حال کنه
درآوردم و دوباره چربش کردم این دفه راحت رفت تو و تعجب کردم چقد کونش تمیز بود ولی با این حال بازم یه کمی کثیف کاری شده بود ولی حال میداد
دیگه محکم میزدم تو کونش اونم کصشو میمالید و آه آه میکرد و جیغ ریز میکشید و منم دیوونه میشدم و در کون تپلش اسپنک میزدم
با اینکه بار آبم اومده بود ولی بعد یه ربع کمتر دوباره اومدم و همه رو ریختم تو کونش و همونجا روش دراز کشیدم
کلی باهم صحبت کردیم و تو بغلم ولو بود
دوش گرفتیم ناهارو یه پیتزا زدیم و یکم مالیدمش و با یه ماشین فرستادمش خونه
ما دو سه بار دیگه با هم سکس داشتیم و بعد بخاطر یه موضوعاتی بهم خورد رابطه مون که الان سه ماهه میگذره و جای خالیش حس میشه
اونم با اکسش نامزد کرد و من الان یه حس بازیچه بودن این وسط بهم دست داده و دیگه واقعا نمیتونم به هر کسی اعتماد کنم
اما دوسش دارم هنوزم
این داستان تجربه ی اولین و بهترین سکس زندگیم بود که خواستم هم یه خاطره باشه و هم جنبه ی سکسی داستان در نظر گرفته بشه
نوشته: کوروش کِنت