آمديم مناقصه شركت كنيم كص مجانی گيرمون اومد!
با سلام خدمت دوستان عزیز
من اهل داستان نویسی نیستم و البته اهل خالی بندی هم نیستم و ضمنا خیلی اهل “كردن” هم نیستم ولی بعضی وقتها واقعا موقعیت هایی پیش میاد كه آدم دلش نمیاد از دست بده
اسم من سیروس ه و داستان من از اینجا شروع میشه كه حدود 15 سال پیش توی یك شركت مهندسی بخش فروش مشغول به كار بودم عده زیادی منشی خوشگل و مهندس جوان هم آنجا مشغول به كار بودن ما یك مدیر فروش مادر جنده ای داشتیم به اسم “بهروز” كه ضمن اینكه استاد فروش بود استاد كص كردن هم بود و خلاصه آمار تمام منشی های شركت را هم داشت من همیشه مدیر فروشمون را توی قلبم تحسین میكردم بخاطر مهارتی كه در فروشندگی داشت ولی نسبت به كص كردن هاش بدم میامد البته فكر كنم بخاطر این بود كه بش حسودیم میشد
اكثر ظهرها با هم نهار میخوردیم و اون ضمن تعریف داستانهای خنده دار سكسی ، آمار منشی های شركت را میداد و مثلا میگفت كه ترتیب چه كسایی را تا حالا داده یا اینكه كی با كی در ارتباطه وكجا رفتن و چكار میكنن ضمن صحبت رسیدیم به منشی ویژه مدیر عامل كه “مریم ” خانم بود اون انصافا از نظر قیافه و هیكل از همه سرتر بود و البته تحصیل كرده و كار بلد هم بود. ظاهرا یكبار ازدواج كرده بود و بعد از مدت كوتاهی از شوهرش طلاق گرفته بود حدودا سی سال سن داشت هیچ وقت آرایش غلیظ نمیكرد و جلف بازی هم مثل بقیه در نمی آورد ولی انصافا جذابیت اش مورد تایید همه بود
خلاصه داشتم میگفتم من خیلی كنجكاو شده بودم كه راجع به مریم بیشتر بدونم اما بهروز (مدیر فروش مون) هیچ وقت راجع به مریم حرف نمیزدم. ی روز بالاخره حرف را كشاندم به مریم و پرسیدم مریم چطور ؟ اون با كی در ارتباطه ؟ كه یكدفعه سرخ و سفید شد و گفت اصلا اسم مریم را نیار كه اون خط قرمز مدیر عامل شركته و البته خود مریم هم اصلا به كسی پا نمیده !!
گفتم بهروز این مدیر عامل كه خیلی پیره حال كردن نداره و همش هم حرص مال دنیا و پول درآوردن را داره گفت اره میدونم البته اون عرضه كردن نداره ولی بالاخره با ماساژ و ساك و اینجور چیزها ارضا میشه. بهروز در ادامه گفت مدیر عامل یك آپارتمان شیك برای مریم توی كوچه پشتی شركت اجاره كرده و كلید دفتر و گاوصندوق و مهر شركت و خلاصه همه چیزهای مهم را سپرده دست مریم خانم عصرها كه همه را از شركت میرن مریم خانم هم كمی آقای مدیر را ماساژ دستی میده كه حالش جا بیاد بعد هم در شركت رو قفل میكنه و میره خونش البته بعضی وقتها مدیرعامل هم همراش میره !!!
در ادامه آقا بهروز فرمودن كه ” هر كی سمت مریم خانم بره و بقول معروف بخواد ارتباط برقرار كنه بلافاصله اخراج میشه برای همین بهتره طرفش نری چونكه خود من هم دوبار تا حالا نزدیك بود سر این جریان اخراج بشم” . من هم گفتم ” نه بابا ، بهروز جون تو كه خودت میدونی من اصلا اینكاره نیستم ” واقعا هم اینكاره نبودم
مدتها از این جریان گذشت تا اینكه یكبار یكی از سازمانهای دولتی یك مناقصه ی خیلی بزرگی گذاشته بود و ما هم چون مدیرعامل خارج از كشور بود مردد بودیم كه شركت بكنیم تو این مناقصه یا نه و خلاصه هی دست دست كردیم البته خدایش كار خیلی سرمون ریخته بود اون دوران پروژه و مناقصه زیاد برگزار میشد تا اینكه مدیر عامل از سفر آمد و من و مدیر فروش هم جهت ارائه گزارش رفتیم خدمت شون و صحبت این مناقصه شد و مدیر فروشمون بهروز خان هم برای مدیر عامل توضیح داد كه بعلت رقابت سخت و بالا بودن مبلغ ضمانت نامه بانكی ترجیح دادیم كه در این مناقصه شركت نكنیم .
تا آقا بهروز این حرف رو زد مدیر عامل مثل بمب منفجر شد و از جاش پرید كه مرتیكه احمق شما خیلی گوه خوردی تشخیص دادی در این مناقصه شركت نكنیم . شما قبل از هر تصمیم مهمی باید با من هماهنگ میكردی مدیر اون سازمان رفیق فابریك منه ما حتما توی مناقصه برنده میشیم باید شركت كنیم خلاصه بهروز گفت “وقت نداریم باید فردا پاكتها را تحویل بدیم ضمانت نامه هم نگرفتیم . خلاصه مدیر فرمودن ضمانت نامه كه كاری نداره الان زنگ میزنم به رییس شعبه بانك باش هماهنگ میكنم و فوری یكساعته ضمانت نامه را میگیرم گفتم “مهندس كلی مدارك باید آماده كنیم حتی اگه یكسره كاركنیم تا فردا صبح طول میكشه تا اون همه كپی از مدارك شركت و قراردادهای قبلی و طرح پیشنهادی و جداول قیمت آماده كنیم” گفت “اونم مشكلی نیست شما خودت میشنی تو دفتر شركت طرح و قیمتها را آماده میكنی و مدارك شركت هم می سپرم مریم خانم هرچی لازم داری تهیه كنه و بگذاره داخل زونكن”
خلاصه دیدیم چاره ای نیست همونجا نشستم تو اتاق جلسات كه كنار دفتر مدیر عامل بود و مشغول به كار شدم ، آقا بهروز هم فلنگ را بست و كار را به ما سپرد . مریم خانم هم اومد تو اتاق جلسات و گفت “چی احتیاج داری ؟” من هم لیست مدارك مورد نیاز مناقصه و نحوه چیدمان در زونكن ها را براش توضیح دادم و اونم هم رفت مشغول شد خلاصه من همین طور با لپ تاپم ور میرفتم و جداول اكسل را تهیه میكردم مریم خانم هم تند تند میرفت كپی میگرفت و میگذاشت توی زونكن
ضمانت نامه هم رسید دیگه مشكل خاصی نبود مدارك شركت هم كپی هاش آماده شده بود ساعت 7 شده بود كسی دیگه توی شركت نبود بغیر از مریم خانم و من . همانطور هم كه گفتم كلیدهای شركت دست مریم بود و ایشون آخرین نفر شركت را ترك میكرد و درب هم پشت سرش قفل میكرد و صبح ها هم ساعت هفت و نیم قبل از همه میاومد و دوباره درب شركت را باز میكرد
دیدم مریم ی چایی برام آورد و گفت “ببخشید مهندس تمام نشد؟” گفتم” نه شرمنده ام هنوز تمام نشد” خلاصه مریم ی خورده مكث كرد و گفت “آخه الان دیگه ساعت 8 شب شده و منم خیلی خسته ام ” منم گفتم ” اره میدونم شرمنده ام ولی كار من خیلی طول داره اگه میخاید شما تشریف ببرید در هم پشت سرتون قفل كنید و برید ” مریم هم از خدا خواسته گفت ” اوكی ” و وسایل اش رو جمع كرد كه بزنه به چاك ولی چون یك منشی با تجربه و حرفه ای بود قبل از رفتن ی زنگ به رییس اش زد و گفت” بله منم میخام برم و فلانی هم مشغوله و داره مدارك را آماده میكنه ” من داشتم از اتاق جلسه صدای صحبت كردن شون را با تلفن می شنیدم با اینكه سعی میكرد آروم صحبت كنه ولی دیدم از اونطرف گوشی مدیر عامل داد میزد كه “چی ؟ میخای بری خونه و اون مرتیكه احمق را تنها بگذاری !! من كار رو به شما سپردم تا زمانی كه اسناد مناقصه تكمیل و مهر و موم نشه حق نداری طرف را تنها بگذاری باید بایستی بالای سرش تا كار تمام بشه ” اونم گفت چشم چشم اطاعت میشه بعد هم مدیر گفت “من الان دارم میرم داخل منزل و زنم بدش میاد كه تلفن كاری داشته باشم دیگه زنگ نزن اگه مشكلی پیش اومد پیام بده ” مریم خانم هم دوباره گفت “چشم حتما اطاعت میشه خیالتون راحت باشه ”
جای شما خالی من حسابی خنده ام گرفته بود و از طرف دیگه داشتم لذت میبردم كه اون بنده خدا هم پا سوز من شده و خلاصه شب هم تنها نیستم دیدم ساعت 9 شده مریم اومد گفت كه “اوضاع چطوره ؟” گفتم “ببخشید مریم خانم من واقعا شرمنده شما شدم ولی متاسفانه وضع خیلی خرابه هر كار میكنم محاسباتم درست در نمیاد.ضمنا گرسنه هم شدم ”
مریم گفت : ” ای وای راست میگید من اصلا حواسم نبود الان زنگ میزنم غذا بیارن . خوب شما چی میخوری ؟ گفتم شب چیز سنگین نمیخورم فقط ی ته بندی لازم دارم چون این محاسبات تمام فسفرهای مغزم را سوزوند ” خلاصه مریم خانم هی اینور زنگ بزن و هی اونور زنگ بزن و خلاصه غذا جور نمیشد حالا نیم ساعت دیگه هم گذشته بود و ساعت شده بود 9 و نیم
دیدم مریم دیگه قاطی كرده و داره از كوره در میره منم خودم را زدم به پررویی و گفتم “ببخشید منزل شما نزدیكه ؟ ” با تعجب پرسید “چطور مگه ؟” گفتم ” جسارت نباشه گفتم اگه خونتون نزدیكه بگید ی نفر از منزل ی چیزی بیاره بخوریم ” اونم كه دیگه حسابی كلافه شده بود گفت ” اره آپارتمان من تو همین كوچه پشت شركته ولی من تنها زندگی میكنم كسی نیست كه بگم غذا بیاره ولی تشریف بیارید بریم ی چیزی بخوریم و بعد برگردیم سر كار ” من هم بی معطلی گفتم “چشم” و كیفم را جمع كردم با اینكه گفته بود برمیگردیم ولی كیفم را برداشتم پیش خودم گفتم شاید شانس زد و همونجا ماندگار شدیم. اونم ی نگاهی به كیف كرد كه همرام بود ولی چیزی نگفت خلاصه در شركت را قفل كردیم و قدم زنان به آپارتمان شیك مریم خانم كه تو كوچه پشتی بود رفتیم
ی آپارتمان لوكس 90 متری دو خواب با یك سالن زیبا و آشپزخانه اوپن و مبلمان شیك و تلویزیون 50 اینچ و كلی وسایل دكوری شیك و پیك و تابلوهای نقاشی و ضبط و باند و خلاصه یك فضای كاملا رمانتیك با تركیبی از رنگها كرم و قهوه ای رنگ چوب
تا وارد شدیم من شروع به تعریف و تمجید از خونش كردم و گفتم مبارك باشه خیلی قشنگ و لوكس و مرتبه اونم تشكر كرد و گفت” نه بابا چیزی نیست چشمای شما قشنگ می بینه “منم فوری ولو شدم روی یكی از مبل ها و كت هم انداختم روی دسته مبل بغلی بعد هم گفتم “مریم خانم اجازه هست من یك دست و صورتی بشورم ” گفت بله و راهنماییم كرد و خودش هم رفت لباسش رو عوض كنه
من از دستشویی كه برگشتم دیدم به به مریم خانم ی پیراهن یك تیكه زنونه بدون آستین و یقه باز كه چاك سینه اش معلوم بود با دامن بلند پوشیده و توی آشپزخانه اوپن مشغول تكاپو برای ردیف كردن غذاست همینطور كه داشتم با حسرت قمبل و رانهاش را نگاه میكردم برگشت و نگاهی بم انداخت و گفت ” ی مقدار ماكارونی دارم از قبل گرمش كنم ؟ با سالاد بخوریم ؟” گفتم ” بله خیلی ممنون میشم دست تون درد نكنه اسباب زحمت شد” اونم گفت ” نه چه زحمتی ” در یك چشم به هم زدن غذا ردیف شد انصافا خیلی هم خوشمزه بود و من هم كلی تعریف و تشكر كردم همین كه غذا تمام شد. پا شدم كه ظرف ها را جمع كنم اونم گفت ” شما زحمت نكشید بفرمایید به كارتون برسید ” من هم از خدا خواسته پریدم سریع كیف ام را باز كردم و لپ تاپ را در آوردم و مشغول به كار شدم به امید اینكه مجبور به برگشتن به شركت نشیم خوشبختانه مریم هم كه انگار خیلی خسته بود اسمی از برگشتن به شركت نیاورد
ی فلاكس آب جوش با ی بسته پای نپتون و نسكافه و ی فنجان تمایز با قاشق كوچك چایخوری به همراه شكر و نبات توی سینی چیده بود آورد گذاشت جلوم و گفت آب خنك هم تویخچال هست شما راحت باش من میرم بخوابم من هم تشكر كردم و گفتم خیلی زحمت دادم ببخشید
در تمام طول نیمه شب حین كار همش فكر شیطانی میامد سراغم كه كاش میشد ترتیب مریم جون را بدم ، هیكل لخت ش را مجسم میكردم و میگفتم اوف چه حالی میده !!! میگفتم بخش كه شانس طرف تو یك قدمی ماست ولی نمیشه كاری كرد بعد به خودم نهیب میزدم دیوانه حواست به كارت باشه زودتر تمام كنی خلاصه ما تا نصف شب مشغول درست كردن فایلها و جداول قیمت بودیم تا بالاخره تمام شد و همه را روی “سی دی ” رایت كردم
ی نفس عمیق كشیدم خیلی خوشحال بودم كه آخرش كار تكمیل شده ی نگاهی به ساعت انداختم دیدم 6 صبح شده ولی هوا هنوز كاملا تاریك بود و ساكت . لپ تاپ را جمع كردم گذاشتم توی كیفم چشمم به ی بسته قرص سیلدنا فیل افتاد كه مدتها قبل خریده بودم و همین طور ته كیف مونده بود ی دونش را درآوردم و با یك لیوان آب خنك سر كشیدم البته داشتم این كارها را با حرص انجام میدادم بخاطر اینكه تو یك قدمی مریم بودم ولی نمیتونستم كاری كنم
پا شدم گفتم برم دست شویی ، چراغ های هال رو خاموش كردم خیلی پاورچین و بی سرو صدا راه افتادم رفتم سمت دستشویی ، مریم هم توالت شرقی داشت هم فرنگی كه البته سرویس فرنگی داخل حمام بود درست روبروی اتاق خواب مریم خانم . رفتم دستشویی و بعد از اینكه اومدم بیرون ی نگاه انداختم دیدم در اتاق خواب مریم نیمه بازه ، دزدكی ی نگاهی انداختم دیدم آروم و بی صدا خوابیده رو تخت، صورتش رو به پنجره بود روی دست راست ش خوابیده بود صدای نفس كشیدن اش توی خواب میومد . دامنش رفته بود بالا ساق پاها و رونهای سفید و خوش فرمش رو بخوبی میتونستم ببینم ی نور چراغ روشنایی ساختمان از بیرون میومد محو تماشا بودم نفسهام به شماره افتاده بود سالارم بیدار شده بود انگار داروها اثر كرده بود كاملا سیخ شده بود منم دستم را گذاشته بودم روی سالار و داشتم به آرومی نوازشش میكردم خشكم زده بود از نگاه كردن سیر نمیشدم همین طور كه محو تماشا بودم مریم توی خواب چرخید ی دفعه شوكه شدم گفتم نكنه منو ببینه هول شدم برم عقب كه پام پیچ خورد و با صورت اومدم رو زمین اونم داخل اتاق خواب مریم خانم !!!
بیچاره یهو از جا پرید دیدن من تو اون وضعیت شوكه ش كرده بود من خودم هم حسابی خجالت زده شده بودم مونده بودم چی بگم خدایا خیلی ضایع شد. عجب افتضاحی !! چكار كنم ؟ دیدم كه مریم نفس نفس زنان پرسید ” ها چی شده ؟” گفتم “ترو خدا ببخشید من پام پیچ خورد افتادم ” سراسیمه پرسید ” چیزی میخواستی ؟” خودم رو جمع و جور كردم گفتم “ببخشید من صبح تا حالا نخوابیدم خیلی خسته ام میشه ی بالش به من بدی برم رو مبل بخوابم” ی مكثی كرد و گفت : ” همینجا بخواب مبل خراب میشه ” بعد هم خیلی ملایم لیز خورد به سمت چپ تخت البته این هم بگم كه تخت ش دو نفره و بزرگ بود خدا وكیلی اصلا باورم نمیشد داشتم ذوق مرگ میشدم فوری دراز كشیدم روی تخت طاق باز خوابیدم نگام به سقف بود هی دست راستم را یواش یواش هل میدادم به طرفش بلكه بتونم ی ناخونكی بزنم ی چند دقیقه ای گذشت بالاخره دستم خورد پشت باسن گنده اش خیل آروم نوك انگشتم را بحالت نوازش روی كون گندش حركت میدادم انتظار زیادی نداشتم همین حد از حال كردن هم برام كافی بود با دست دیگه ام هم مشغول نوازش سالار خودم بود كه دیدم مریم خانم یكهویی با ی حركت 180 درجه چرخش برخلاف عقربه های ساعت دمر خوابید روی دستم
اووف باورتون نمیشه دست راستم دقیقا وسط دو تا ممه سفید و خوشگل ش گیر كرده بود و كفت دستم هم زیر كص ش قرار گرفته بود كص ش رو توی مشتم گرفتم دیگه مطمئن شده بودم كه خودش هم دلش میخاد هوس كرده دیگه تابلو بود منتها نمیدونستم تا چه حد اجازه پیشروی دارم
برای اینكه بفهمم آروم آروم انگشت میانی دست راستم رو بردم زیر شورتش و شروع كردم به نوازش لبه های كص ش دیدم داره صدای ناله های ریزش در میاد البته من به روی خودم نمیاوردم دیدم طاقت ندارم اونم ظاهرا خوشش اومد منم همون حالت كه دست راستم زیر بدنش بود 90 درجه چرخیدم و پای چپم رو انداختم روی باسن و پای راستش و سالارم هم دیگه كاملا مماس شده بود به پای مریم خانم دست چپم هم انداختم پشت كمرش و آروم مشغول نوازش كمر تا پشت گردنش شدم دیدم اونم ضربان قلب ش رفته بالا دو تا مون كاملا داغ كرده بودیم دیگه داشتم از شدت حرارت میسوختم كه دیدم صورتش رو برگردوند طرفم و با عشوه و مثلا شكایت گفت ” خوش میگذره؟” من كه دیگه كاملا مطمئن بودم دلش میخواد و از طرف دیگه كنترل هم بجای مغزم افتاده بود دست “كیرم” دیگه معطل نكردم بدون اینكه حرف بزنم لبهام رو گذاشتم روی لبهای گوشتی و قلوه ش و شروع كردم به میك زدن دیدم بله مریم خانم كاملا دیگه وارفته زبونم رو كردم تو دهنش و شروع كردم به خوردن زبونش دیگه واقعا قاطی كرده بودم
داشتم از حشر میمردم در ی چشم به هم زدن پیرهنش رو دادم بالا و مشغول خوردن ممه های سفیدش شدم حالا نخور و كی بخور حسابی كف كرده بودم اون م با ناله و جون جون گفتن همراهی میكرد بعد همین طور شروع كردیم به لیسیدن بدنش تا رسیدم به نافش زبونم را كاملا داخل نافش چرخوندم دیگه داشت جیغ میكشید از شهوت رفتم سراغ كص ش پاهاش رو دادم بالا ی مقدار رونها ش رو بوسید م بعد بینی ام رو فشار دادم لای شكاف كص ش و شروع كردم به خوردن كص اش از پایین به بالا مریم دیگه تو حال خودش نبود مرتب نفس نفس میزد و جیغ میكشید
دیدم داره میگه زود باش بده كیرت رو بخورم منم سریع لخت شدم و سالار رو بردم سمت لبهاش ی دو تا لیس ناز زد بعد همش رو فرو كرد تو دهنش و با ولع شروع كرد به تلمبه زدن و مكیدن كیرم نمیدونی چه مزه ای داشت اون محیط نرم و گرم دهن ش منو دیوونه كرده بود نزدیك بود آبم بیاد كه خودم را كشیدم عقب انگار فهمید جریان چیه دست كرد از عسلی بغل تخت ش ی كاندوم در آورد و با دهن گذاشت روی كیرم
من هم امون ندادم دو تا پاهاش رو توی دستم گرفتم و بلند كردم سالار رو آوردم جلو و دو تا ضربه با سالار زدم روی كص داغ ش كه دیگه كاملا سرخ شده بود و حسابی خیس شده بود آمده فرو كردن بود بعد با قدرت كلیه كیرم را گذاشتم دم سوراخ كص اش ی نگاهی انداختم حسابی سرخ سرخ شده بود بعد هم با قدرت فرو كردم و بی امان و تند تلمبه میزدم كیرم عین سنگ سفت شده بود هر چه تلمبه میزدم آبم نمیومد شاید بخاطر مكثی كه اول كار كرده بودم انگار كیره قهر كرده بود این جزو معدود دفعاتی بود كه كیره حسابی همراهیم میكرد انگار خودش اهمیت و ارزش این فرصت طلایی رو فهمیده بود خلاصه همینجور تلمبه میزدم و قربون صدقش میرفتم كه مریم گفت بسه بابا خفه شدم گفتم اخه مریم جون من هنوز ارضا نشدم گفت پاشو بزار برگردم داگی استایل فرو كن كشیدم عقب اونم چرخید و حالت چهار دست و پا رو تخت قرار گرفتم رفتم پشتش ی خورده كیرم رو تو هوای آزاد چرخوندم كه نفس تازه كنه كله كیرم حسابی سرخ شده بود و ورم كرده بود خودم تا حالا انقدر كله كیرم را گنده و باد كرده ندیده بود بعد چند ثانیه توقف از پشت هدایت ش كردم تو كص مریم جون و شروع كردم به تلمبه زدن گفتم مریم سرت را بیار پایین بزار قشنگ تا ته فرو كنم اونم چشم سرورم كاملا خم شده بود منم با قدرت تلمبه میزدم نمیدونی چه عرقی كرده بودیم فكر كنم دوتامون نفری دو كیلو عرق ریخت بودیم خلاصه نفسهام به شماره افتاده بود گفتم آخ داره میاد ، داره میاد كه دیدم مریم جون گفت نه نه اونجا نه بریزش رو صورتم منم فوری كشیدم بیرون مریم هم چرخید صورت خوشگل ش رو آورد درست زیر تخمام و شروع كردن لیس زدن خودم رو عقب كشیدم كله كیرم رو بطرف صورتش هدف گرفتم كاندوم رو درآوردم كیرم كاملا خیش بود دستم رو دو بار روش عقب جلو كردم كه دیگه انفجار شد و با سرعت نور سیل اومد آب منی با چه سرعت و شتابی پرتاب میشد كل صورتش از آب سفید و لزج پر شد مریم چشمهاش رو بسته بود كه آب توی چشش نره شروع كرد با دو تا دستش به مالوندن آب ها بصورتش عین كرم ی نفس عمیق كشید و گفت میدونستی این از تمامی كرمهای زیبابی قویتره گفتم اره عزیزم دو تا مون ی نفس عمیق كشیدیم و روی تخت ولو شدیم ساعت نزدیكای 7 بود دیگه وقت زیادی نمونده بود سریع پاشدیم دوش گرفتیم من با حوله مریم خانم خودم را خشك كردم لباسهام رو پوشیدم اونم زود آماده شد خستگی از تنم در رفته بود انگار نه انگار كه تمام شب بیدار بودم این بهترین سكس زندگی م بود و خاطره ای كه دیگه تكرار نشد با اینكه مریم از این سكس راضی بود ولی دیگه پا نداد نمیدونم چرا؟!!
و نهایتا اینكه ما مناقصه را بردیم هر چند كه اگه نمیبردیم هم مهم نبود چون من مزدم را گرفته بودم
امیدوارم خوشتون اومده باشه
دوستدار شما عمو سیروس
نوشته: عمو سیروس