تارا و دندونپزشک
من تارا ۲۶سالمه با پوست سفید و باسن خیلی بزرگ .سال ۹۴بود من دانشجو بودم درد دندون بدی داشتم هرشب مجبور بودم بی حس کننده بزنم تا درسام یکم سبک ترشن برم دکتر .قرارشد برم پیش دکتری که خواهرم میرفت ،دکتر اخلاق بدی نداشت ولی وقتی نوبت من شد من با مامانم رفتم تو دکتر بهم گف بفرمایید رو صندلی دراز بکشید همینطوری دندونمو که معاینه میکرد به مامانم گف چه دختر زیبایی دارید حیف اینهمه زیبایی که دندونش نامرتب باشه ، من دوتا از دندونام رو هم بود هیچوقت فرصت نکرده بودم ارتدنسی کنم . خلاصه انقد دکتر ازم تعریف کرد که دندون خراب منو یادش رفت کلی باهام حرف زد که چندسالته چی میخونی اینا بعد تازه شروع کرد به پانسمان دندونم بعد که از مطب اومدیم بیرون مامانم سریع بم گف قبلا اصلا انقد تحویلمون نمیگرف چه عجب ،چند روز بعد برای عصب کشی دندونم رفتم ولی تنها کلی باهم حرف زدو قرارشد باش همکاری کنم تو کارش که با رشته ام مرتبط بود .وقتی شروع به کار رو دندونم کرد وقتی ساکشنو برمیداشت دستشو محکم میمالید رو سینه ام یا اروم دم گوشم میگف چشاتو نبند چشات دریاست ،هرچند لحظه ای که کارمیکرد فکمو صورتمو ماساژ میداد گف یکم بیا جلو تر من دستمو یکمی از پهلو برخورد که به پاش تا رفتم جم کنم گف نه نه راحت باش من مشکلی ندارم . کار دندونم تموم شد گف اگه مشکلی بود حتما بیا .پس فرداش درد زیادی داشتم زنگ زدم گفتم دکتر هم درد دارم هم احساس میکنم یکمی بزرگه دندونم روهم نمیاد بهم گف ساعت یک بعدظهر بیا مطبم . من از قبل میدونستم که یک باید تعطیل باشه گفتم تعطیل نیستید گف برا شما معلوم که نه . خلاصه من بعد کلاسم رفتم ساعت یک اونجا در زدم درو قفل کرده بود اومد درو باز کرد اولش خیلی ترسیدم ولی برخوردش عادی بود راحت بودم ماسک رو صورتش نبود قد بلند حدودا۴۰ساله بود ورزشکار بود . بازم مثه همیشه کلی درمورد کارمون حرف زدیم بعد من روی صندلی دراز کشیدم کلی از بدنم تعریف کرد که چه هیکل جالبی داری همیشه از خانومایی که هیکل ساعت شنی دارن خوشم میومده ،شروع کرد به پولیش دندونم چشامو بسته بودم یهو متوجه شدم گردنمو داره میبوسه گوشمو لیس میزنه گفتم اقای دکتر چیکار میکنی ولی انقد همون لحظه اینکارش منو سست کرد که نتونستم بلند شدم فقط شاکی شدم دلم نمیخاست اینکار بکنه ولی خوشم اومده بود ، دوباره اومد جلو انقد خوب اینکار میکرد دلم میخواست ادامه دار باشه فقط گهگداری میگفتم آاااقای دکتر خواهش میکنم . اونم یه موکت کنار یونیت پهن کردو منو نشوند رو موکت شروع کرد بخوردن لبام بدنمو فشار میداد رغبتی نداشتم لبشو بخورم وقتی زبونمو گذاشتم تو دهنش یه اوووممم گفت مزه یه ادمس خاصی میداد ، من ساده فک میکردم تهش همین حال کردن ،اتیشش بیشترشد کونمو چنگ میزد سینمو میمالیدی ولی از رو لباس هرکاری کرد لباسمو در نیاوردم خواهش کرد بذار سینه هاتو بخورم بذار ببینمش حداقل ،اصلا نذاشتم .یهو عصبی شد زورم بش نرسید منو برگردون رو پاها نشست گف این کون گندتو میکنم خواهش کردم شلوارمو کشید پایین با اون دستش دستمو گرفت زورم بش نمیرسید یه دستمال گذاشت لای پام بعدم کیرشو گذاشتم دم سوراخ کونم انقد دردم گرفت که حتی یه کوچولوم نرفته بود از درد داد زدم آخخخ گف رفت تو گفتم اره یعنی همون لحظه ابش اومد انقد بوسم کرد بغلم کرد ولی نمیدونستم حال کردم یا بم تجاوز شده بعد اون جریان دیگه ندیدمش هرروزشب بم پیام میداد که عاشقت شدم همجا تورو میبینم تو خیابون منتظرم از یجایی ببینمت باز ولی جوابشو نمیدادم خب بیشتر ناراحت بودم ازش
نوشته: تارا