اضافه كاری
سلام دوستان
این خاطره مال همین دیروزه و زیاد قدیمی نیست
چون حقیقت داره و ادمای این داستان واقعین از اسم مستعار استفاده میكنم
نظرتون هم واسم مهمه البته به جز اون دسته كه كلا هر چی بنویسی فحش میدن.خاطرات من محل تخلیه عقده هاشون نیست.
بگذریم من دوترم دیگ داشگاهم تموم میشد
فیسم بد نیست چون بورم مثل خیلی از پسرای دیگ هم خاطرخواه زیاد دارم و هم كسایی كه ازم متنفر باشن
قدم ١٨٧ و وزنم ٩٣ چون زمی میرم هیكلم نه انچنان ولی بد نیست
یه دوست دختر دارم كه لاغره و خیلی پایه و شیطونه طوری كه تو ماه اول اشناییمون كردمش كه خوب چون از یك دانشگاهیم خودش یه اتفاق عجیب به نظر میاد
دوست دخترم مریم(مستعار)هیكل لاغر و قد متوسطی داره با سیاز سینه ٦٥ كه یه جورایی ضد حاله.
ولی این خاطره مربوط به منو و مریم نیست
یك روز با یكی از دوستای قدیمیم تو حیاط دانشگاه بودیم
بهش گفتم حاجی خسته شدم از كردن دخترای لاغر.دیگ واقعا تحریك نمیشم.و اون عوضی هم چون دوست دخترش هیكل خوبی داشت نشست قشنگ با توصیف سكس هاش و لذتش اعصاب منو خورد كرد.منم مثل همیشه بدون امید رفتم كلاس و بعدشم باشگاه و خونه.ولی شبش كه تو اینستا بودم یه استوری دیدم كه دقیق موضوعش یادم نمیاد از یه ای دی به اسم زهرا(مستعار)
وقتی ریپلای كردم زود جواب داد و با ناراحتی گفت كه دلش گرفته و پدرش و مادرش ده ساله طلاق گرفتن.من از سر دلسوزی خواستم باهاش حرف بزنم.حتی عكس از خودش هم نداشت.رفتیم تلگرام اونجا عكساش رو دیدم یه دختر ١٧٠ سایز ٨٥ كه البته تو عكس معلوم نبود اون موقع و پاهای درشت.
یادم نمیره سلام علیك كه كردیم دوباره تو تكست چهارمش نوشت امروز ناراحتم چون فهمیدم حلقویم!!!
این رو كه گفت من دوهزاریم افتاد
كه داستان از چه قراره ولی نمیتونستم ریسك كنم و حرفی بزنم چون از فالوور هاش معلوم بود بچه دانشگاهمونه و یه حركت اشتباه ابروم رو از بین میبرد.بهش گفتم خوب اینكه ناراحتی نداره كه
گفت چرا ازین به بعد اگه كسی بدونه حلقویم و بخاطر هیكلم قطعا میاد كه فقط بكنتم!!
این دومین حرفش بود كه دیگ مطمئن شدم طرف شل كرده كلا.
بهش گفتم مگه هیكلت چطوریه.؟میشه ببینم؟
سین كرد و جواب نداد.پشمام ریخت گفتم یا موسی ابن جعفر سوتی رو دادم
اگه دوس دخترم میفهمید بدبخت بودم.یه مین گذشت و من تو استرس بودم كه یه عكس فرستاد واسم سه فازم پرید.كلا جز یه سرت تنگ هیچی پاش نبود با یه تیشرت مشكی
رون های تو پر و ساق درشت و سفیدش همون لحظه كیرم رو بیدار كرد
عكس رو دراز كش گرفته بود و دوربین از بالای عكس گرفته بود واسه همین سینه هاش معلوم بود و خیلی درشت بود.
فهمیدم كه ایشون ظاهرا اصلا تازه كار نیست و اومده كه بده.بهش گفتم منم بودم با این هیكلت حتی اگه حلقوی نبودی میكردمت.این رو گفتم و خندید و فهمیدم كه زدم به گنج.اون شب از ١٠ تا ١ ما بحث سكسی میكردیم.فهمیدم كه باباش طلاق گرفته رفته و داداشش هم مدرسه میره و مامانش شاغله.و هر پسر واردی میفهمه كه این یعنی صبح ها خونه مكانه!!
بهم گفت كه روت كراش داشتم شیش ترم و باورم نمیشه باهات حرف میزنم.
گفتم واسه پس فردا صب برنامه نزار چون میخوام بیام خونتون
خیلی مقاومت كرد كه نه و هر سری بهونه میورد كه بلاخره راضیش كردم و اوكی رو گرفتم
صبح اون روز چون من مشكل خون داشتم چند وقتی بود كه درست راست نمیكردم واسه همین دوتا ویاگرا ٥٠ رفتم بالا و راه افتادم
اولین سكسم نبود ولی بازم یكم استرس داشتم
رسیدم كوچشون و در رو زد و رفتم بالا
تازه بیدار شده بود
همون تیشرت تنش و بود و یه پیژامه
سلام علیك كردیم
رفتم تو و اون رفت چایی بریزه
اون ممه های به حددی گنده بود كه مغزم دیگ حوصله صبر نداشت و وقتی داشت میرفت اشپزخونه دستش رو كشیدم و خواستم ازش لب بگیرم
اول صورتش رو برد كنار و لپم رو بوس كرد ولی دو طرف صورتش رو گرفتم و یه لب حسابی ازش گرفتم
كه خندید و گفت وایسا چقد هولی
چایی و ریخت و گفت بیا بریم تو اتاق بخوریم
سینی رو گذاشت رو میز كنار تخت و دو باره شروع كردم ازش لب گرفت و هولش دادم سمت كمد و چسبیدم بهش
خودش هم میدونست برنامه چیه!!
ازش كه حسابی لب گرفتم سرم رو بردم سمت یقش
یه كوه ممه جلوم بود
از كنار یقه یكم لیسشون زدم و تیشرتش رو زدم بالا
و سوتیس سفیدش معلوم شد
وایی كه چیی میدیدم
یه ممه ٨٥ كه یه زمانی هركی میگفت دوست دخترم ٨٥ فكر میكردم كص میگه الان یه جفتش جلوم بود
سوتینش رو زدم بالا شلپ ممه هاش افتاد رو شیكمش و اه و ناله زهرا بلند شد و فهمیدم كه خیلی حشریه
افتادم به جون ممه هاش و هر كدوم رو لیس میزدم و گاز میگرفتم و صدای زهرا بیشتر دیوونم میكرد
اومدم پایی و تازه فهمیدم یكم شیكم داره ولی خوب كدوم پسری تو اون لحظه مغزش كار میكنه.رفتم سمت پایین و پیژامه و شرت سفیدش رو به هم دادم پایی و افتاد به جون كصش كه هولم داد و با خنده گفت چته واحشی.اروم!!
رفت سمت تخت دراز كشید و و پاهاش رو باز كرد و كص تپلش تازه معلوم شد
طرفای بیست سی ثانیه كصش رو خوردم و با یه چك به ممه هاش بهش فهموندم و كه نوبت توهه!!
وایسادم جلوش و دكمه ها شلوارمو باز و كرد و داد پایین
كهرم از زیر شرت معلوم بود راست كرده بود مخصوصا با اون ویاگراها كه خوردم
شرتمم داد پایین و گفت كصافط تو كه گفتی كوچیكهه.كه البته هنوز به نظر خودم كوچیكه:/ اروم سرش رو كرد تو دهنش و شروع كرد ساك زدن و من وایساده بودم
موهاشو زدم عقب و سرش رو گرفتم و تو دهنش تلمبه زدم كه داشت خفه میشد
ولی معلوم بود اینكارست
چندباری این كار رو ادامه دادم و بهش گفتم وقت كص دادنه
اونقدر كنده بود كه رو تخت جا نمیشدیم
مجبورش كردم وسط تخت دراز بكشه جوری كه كصش بیرون تخت باشه
دوباره یه تف زدم به سوراخش و كیرم رو كه خیس بود میزون كردم و یهو تا ته كردم تو
اوقدری كه راحت رفت دیگ مطمین شدم طرف از بده های به نام روزگاره!!
قبلا تمرین كرده بودم كه وسط سكس تمركز نكنم كه ابم زود نیاد
واسه همین سعی میكردم به چیزای دیگ هم فكر كنم
محكم تلمبه میزدم و اون از شهوت چشاش خمار بود و اروم جوری كه انگار نا نداشت ناله میكرد
اهل گنده گوزی نیستم كه بگم یه ساعت تلمبه زدم فقط میدونم اونقدر طول كشید كه تایمش از دستم در رفت.
اخرای تلمبه هام بود كه زهرا انگاه دیگ بیهوش شده بود و اگه حواسم اون لحظه نبود كل ابم رو میریختم تو كصش و الان احتمالا بابای یه مادرجنده بودم:/
كشیدم بیرون و ریختم رو شیكم و ممه هاش و افتادم رو زمین
یه مین بعد زهرا پاشد كه خودش رو بشوره
منم لباسام رو تنم میكردم كه برگشت
نشستیم رو تخت و اون فقط شورت پاش بود
یكم حرف زدیم كه كصافط اونقدر لوند بود كه بازم كیرم راست شد كه البته اثر ویاگرا بود
بهش گفتم دوباره میخوام كص بدی كه اولش نزاشت و گفت كصم درد میكنه ولی اصرار كه كردم دوباره راضی شد و اخر كار مثل پورن استار ها ابم رو ریختم رو صورتش و بیشتر از قبل فهمیدم كه یارو خیلی دستش تو كار بوده
میدونم كلی غلط املایی داشت ولی قسم میخورم كه عین حقیقت بود
كاستی هارو به بزرگیتون ببخشید چون من نویسنده خیلی بدیم خودم میدونم
چه برسه الان كه با گوشی نوشتم
نوشته: ناشناس