تلاطم

سلام و احترام،
یک سیگار روشن می کند و پشتش را به دیوار بالکن می چسباند. پک دوم را که می کشد آرام می نشیند و چمباتمه می زند. با هر دودی که از دهانش بیرون می آید یک نگاه به سیگارش می اندازد و نگران زود تمام شدن سیگار می شود. تنها چیزی که او را از افکارش بیرون می کشد، جهت حرکت دود است که مبادا به سمت آستینش بیاید و بو بگیرد. ” آهای تو آدم نمی شی”، فرزانه سرش را از در بالکن بیرون آورده بود، چشمانش را که پر از برق خوشحالی بود گرد کرد و اینبار بلندتر داد زد: ” هووووووووووی با تو بودما خره، مگه قرار نبود سیگار نکشی” این را که گفت دمپایی سفید زنانه را برداشت و به طرف نوید پرت کرد و بع
د آخرین دکمه ی مانتویش که باز مانده بود را بست و نوید در حالی که سیگارش را خاموش و جای برخورد دمپایی را تمیز می کرد گفت: ” میری؟”
-“پ ن پ می شینم سانس بعدی شروع شه” نوید چیزی نگغت،آشفته بود،رفت جلوی آینه و دستی به موهای بهم ریخته اش کشید، صورتش را جلوتر برد، لب پایینش را برگرداند و با دقت براندازش کرد بعد با خودش گفت: ” خیلی می سوزه”
-“مال منم میسوزه عشقم، هم لب بالام هم لب لاپام” فرزانه خوشحال بود و همین نوید را بیشتر کلافه می کرد. سخت بود باور کند خیانت به نسرین را. تنها صحنه ای که در ذهن گنگش رژه می رفت، اندام سفید و لخت نسرین بود با باسن برجسته اش و آن شکم بدون چربی که کمی به جلو برآمده بود. دیشب بود که پاهایش را در پاهای لخت نسرین قفل کرده بود و سینه های مرمری اش را می خورد و هر از چند گاهی سرش را بالا می آورد و می گفت:” دوست دارم نسی جون” و بعد نسرین پاهایش را باز کرد و گفت: ” هیسسسسسسس. فقط بکن نوید، فقط بکن عشقم”
-” ای بابا نمیخوای چادرمو بیاری؟!” فرزانه دم در ایستاده بود که برود.
پایان

نوشته: ؟

دکمه بازگشت به بالا