آرومم کن
اشک میریختمو تقلا میکردم که از زیرش در بیام ولی نمیزاشت سه تای من بود کثافت،صدای نکره ش بلند شد
+واو چه سفیدی تو!
دستشو از زیر رکابیم رد کردو با یه ضربه پارش کردو پرتش کرد عقب.
دست هاشو سر داد روی سینه هامو در حالی که سرشو میورد پایین تامکشون بزنه گفت:
+جوون!این بالا تنه ات باشه پایین تنت چیه!!!بخورمت…
تا زبونش خورد به بدنم دستمو آزاد کردمو زدم تو صورتش!رفت عقب ودستشو گذاشت روی صورتش،خودمو کشیدم بالا تا اومدم بزنم سهراب لندهورو ناکارش کنم پامو زد عقب و منم که تعادل درستو حسابی نداشتم به صورت از روی تخت پرت شدن روی پارکت ها…
لب پایینم پاره شد!خودشو انداخت روم نتونستم دیگه تکون بخورم دستمو از مچ گرفتو برد پشت کمرم و با تیکه پاره های رکابیم که روی زمین افتاده بود بست!درحالی که دست گزاشته بود روی لبهٔ شلوارم گفت:
+رامت میکنم گربهٔ وحشی،خب بریم که داشته باشیم ادامه کارو…
و خنده های مسخره و تهوع آورش شروع شد.با پرت کردن کمربندم سمت در و صدای ایجاد شده خدا خدا کردم امیر بشنوه و برسه،حرکت دست و صورتش بین پاهامو لای کونم زجرآور بود؛خودشو انداخت رومو شروع کرد به مالوندن خودش به بدنمو این یعنی مقدمه برای تجاوز.
هق هق گریه هام به اوج خودش رسیده بود تا میخواستم جیغ بزنم موهامو می کشید عقب و صورتمو میکوبید روی پارکت ها؛انگار داشت ارضا میشد ولی هنوز ضربه آخرو انجام نداده بود که سنگینی وجود نحسش از روم برداشته شد!به پهلو شدم امیرمن حامی من اومده بود؛ مشت بود که توی صورت سهراب پیاده میشد!شهاب توی چارچوب در ظاهر شد،تابه خودش بیادو تن لش برادرشو جمع کنه سهراب بیهوش افتاده بود؛امیر برگشتو نگام کرد چشماش غرق خون بود انگار یه گوی آبی توی دریای خون شناور باشه.بلند شدو اومد بالای سرم نشست به محض اینکه دستامو باز کرد سرموگرفت توی دستاشو لباشو گذاشت روی لبام زخم لبم باز شدو شوری خون رو هر دومون حس کردیم.سرشوبرد عقب و با انگشت اشاره اش خون گوشه لبمو پاک کرد؛سرمو گذاشتم روی قفسه سینش،هنوزم اشک می ریختم چند نفر از مهمون و دوستای سهراب و شهاب که فاعل بودن مث”بز”واستاده بودن جلوی درو داشتن با چشماشون بدنمو که برهنه بود میخوردن…-امیر…بگو…بگو برن…،امیر سرشو برگردوند به طرف درو با نعره جانانه ای گفت:
+برین گمشین چی رو نگاه میکنین پدرسگا؟؟؟
درحالی که لب میزدم گفتم:-امیر منو…منو ببر خونه! و به هق هقم ادامه دادم،حقم داشتم من از سهراب تا سرحدمرگ میترسیدم!
محکم پیراهن امیروتوی مشتام گرفته بودمو میلرزیدم امیر ملافه روی تخت رو برداشت و پیچید دورم دستاشو از زیر پاهام رو کردو بعد از اینکه دستام دور گردنش حلقه کردم بلند شدو روبه شهاب و سهراب گفت:
+دفعه دیگه اگه ببینم از این گه ها خورده باشین از زندگی ساقطتون میکنم؛
بعدازاتاق اومدبیرون سرم توی گودی گردنش بود و همونطور که بیحال شده بودم خیره شدم به گردنبندنقره توی گردنش.دره ماشینو باز کردو منو آروم نشوند روی صندلی و خواست بره عقب که محکم نگهش داشتم:-نرو من هنوز میترسم!
دست گذاشت روی ساعد دستمو درحالی که شلشون میکرد زخم گوشهٔ پیشونیمو بوسیدو گفت:
+من که جایی نرفتم عشقم!نترس العان میریم خونه!باشه؟
دستمو جمع کردمو اونم بعد از بستن در رفت و اومد نشست پشت رل.دستمو گرفتو با اون یکی دستش فرمونو نگه داشت
ماشینو روشن کرد…فشارمم طبق معمول همیشه افتاده بود و دستام لرزش خفیفی داشت.برگشت و نگام کرد توی چشماش نگرانیو بغض و سوال فریاد میزد ولی چیزی نگفت،دستمو محکمتر گرفت و گذاشت روی پاش:
-چرا زود تر نیومدی؟
مث بچه کوچولو ها بغض کرده بودم و حرف میزدم،پاشو محکم تر روی گاز فشار داد؛شوک وارده کم بود حالا ترس از سرعت و تصادف هم بهش اضافه شد.
داد زدم:-چرا زود تر نیومدی؟اون کثافت همهٔ بدنمو دید،مگه بهم قول نداده بودی مواظبم باشی و نزاری کسی غیر از تو لمسم کنه؟یه ضربه مونده بود تا بهم تجاوز کنه،من که بهت گفتم بیا بریم خونه خستم…چرا نیومدی؟
اشک جمع شده توی چشماش با رد شدن از روی گونش خودشو نشون داد غذاب وجدان گرفته بود مرد من!در حیاط رو با ریموت باز کرد و ماشینو گوشه حیاط پارک کرد.پیاده شد بغلم کردو راه افتاد سمت در خونه با کلید درو بازش کرد منو گذاشت روی مبل و رفت تو اشپزخونه بایه ایوان آب قند برگشت انگار تازه متوجه کبودیا وگاز گرفتگی های جای جای بدنم شده بود؛لیوانو پرت کرد توی دیوار و داد زد:
+می کشمش لاش خورو…از دادش لرزیدمو چونم شروع کرد به لرزیدن اومد کنارم نشست منو بلند کرد و نشوند روی پاهاش با دست بدنمو آروم نوازش میکرد و سرشو گذاشته بود توی گودی گردنم جای گاز و خون مردگی هامو بوسه میزد!
+ببخش عشقم نباید…نباید سرت داد میزدم.
گوشهٔ لبمو بوسید و گفت:
+به خدا میخواستم همونموقع بیام پشت سرت شهاب کثافت نزاشت،حواسمو با لاشی بازیاش پرت کرد ندیدم سهراب حرومزاده رو که اومد تو اتاق…
اعصابم متشنج شده بود و باید ارضا میشدم هم من هم امیر… لالهٔ گوششو بوسیدمو گفتم:-ارومم میکنی امیر؟؟؟
+تو جونم بخوایی میدم متینم
دستشو برد سمت شلوارشو همینطور که زیپ شلوارشو باز میکرد لباشو گذاشت روی لبام شلوارو شورتشو باهم در اورد کیرشو سمتم گرفت یکم با دستم مالیدمش و بعد سرمو خم کردمو لبامو دور کیرش حلقه کردم و شروع کردم به ساک زدن یکم که خوردم رفت تو اتاق کاندومو اورد و سرکیرش کشید نشوندم روی کاناپه پاهامو از هم باز کرد و سوراخ کونمو با کیرش تنظیم کرد کیرشو اروم داخلم کرد دردو لذتم باهم شروع شد دستشو گذاشت روی کیرم که ابم اومد تیشرتش کثیف نشه شروع کرد به تلمبه زدن اول اروم بعد که دید دردم کم شده تلبه هاشو تند تر میکرد آبم اومد و ریخت روی شکمم تلمبه زدنشو تندتر کرد؛آبش اومد و کاندوم رو در اورد رفت تو اتاق و حوله هامونو اورد به حموم اشاره کرد و گفت:
+نمیایی عزیزم؟؟؟ از روی کاناپه بلند شدمو گفتم:- یه چیزی بخورم العان میام و همونطور که به سمت یخچال میرفتم یاد اتفاقات توی خونهٔ سهراب افتادم دوباره بغض کردم بخیال فکروخیالم شدم و در یخچال و باز کردم یه شکلات باز کردم و خوردم یه شکلاتم برای امیر برداشتم و به سمت حموم رفتم.
نوشته: Matin&Amir