اندر احوالات طنز کوتاه
درزی
چنین بیاورده اند که در ایام قدیم درزی(خیاط) بود که در مسیر گورستانی دکان بداشت
و چنین نقل شده بود که درزی عادت بداشت که هرگاه مرده ای را زین مسیر به گورستان بردی وی خطی بر دیوار دکان خویش کشیدی و زیر لب زمزمه کردی که: این نیز به گاع رفت
و چنین گذشت تا از جفای چرخ گردون درزی نیز خود بمرد
و نقل شده که روزی خواجه ای برای ترمیم البسه ی خویش رو سوی دکان درزی نهاد اما وقتی برسید از وی خبری نیافت
به ناچار به دکان بغل شتافته و از مردک حکایت حال درزی بپرسید
پس مرد دکان دار که خویش صاحب فراستی بود و بر این عادت درزی آگاه بودی خطی بر دیوار دکان درزی را نشان بدادی و بفرمود: درزی نیز به گاع رفت
شرم
چنین بیاورده اند که شیخ روان الله روزی با مرید خویش شیخ احمد جنتی در حال گشت و گذار بودی
از قضای به گورستان شهر برسیدندی
شیخ احمد فورا عبای خویش بر سر و صورت بکشید
پس شیخ روان الله را مستوجب تعجب بشدی و وی دلیل این عمل را طالب بشدی
پس شیخ احمد بفرمود که: در این گورستان به هر که مینگرم با من بوده است و در هر قبر مینگرم از رفاقت من مرده است و من هنوز سر زنده ام
پس شیخ روان الله از این مبحث لذت وافر ببردی و فرمود: من شما رو به عنوان رییس مجلس خبرگان منصوب میکنم
کار سخت
چنین بیاورده اند که روزی شیخ روان الله را گفتند فلانی را فلان شخص سفت بکرده
شیخ گفت: این سهل است که سگان هم بر هم میپرند
روزی دیگر بدو گفتند که فلان شخص چندین دوست دختر دارد
شیخ فرمود: چنین کاری راحت بباشد که دختر خراب همه جای باشد
دیگر روز گفتند که فلانی در فیلم پورن بازی میکند و تمام خاله ها را بر زمین میزند و عمو لقب دارد
شیخ گفت: چنین عملی سخت مباشد بلکه سختی آن است که دوتا دوتا با هم ببری و با هفت تن بیوه و مطلقه دوست بباشی و روزی دو بار آنان را بکنی، بی آنکه کسی بفهمد
سپس شیخ گوشی خویش از جیب بیرون آورده و عکسهای خویش با چندین دختر و مطلقه متفاوت را نشان بدادی و مریدان جملگی گفتند شیخ تو دیگه کی هستی و همگی خشتک دریدند
تتبعات ادبی
مشغول مطالعه ی اشعار شاعری متخلص به (راست گوی) بودم که چشمم بدین بیت رسید
آنچنان لذتی بردم که دیدم حیف است شما را از حیث آن محروم سازم
پس خود شعر و معنی آنرا در زیر به مختصر آوردم
((چو بباشی ز اهل آخوند زادگان//بشاید که کنی هزاران کاران))
ترجمه:
اگر از اهل فیض و ایمان و دیانت باشی و با یکی دوتا حاج آقای گردن کلفت کمی خوش و بش کرده باشی مستحب است که هر غلطی خواستی بکنی و این نیز به هیچ بنی بشری مربوط نمیباشد
بر فرض مثال
به ما چه که ناظم فلان مدرسه چون نوه ی فلان حاج آقاست پونزده تا پونزده تا زیر بغل میزند و به اتاق خویش میبرد
یا اینکه فلان کس به علت این که با چند حاج آقای مهم نشست و برخاست داشته و کمی از جیک و پوک ایشان سر در بیاورده حال در مجلس قرآن قطار به تونل یار میبرد
و یا اینکه به من و شما چه مربوط که دیگری چون پسر آقاست همینجوری و یهویی معدن طلای ۱۳ درصد را صاحب میشود و هرکی گفت چرا، باید نوشابه خانواده در مقعد مبارک فرو کند و هزاران مثال دیگر
پس از این گفت و گو نتیجه حاصل میشود که بنده و شما باید شب هنگام مسواک زدن را فراموش نکنیم
با تشکر ایزد شوالیه ساسانی