هاله و من (۲)
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
یکسال از ماجرا گذشت و هاله به اتفاق شوهرش اشکان رفتن تهران چون اونجا یه قنادی بزرگ زده بودن و منزل اجاره کرده بودن واسه همین به تهران اسباب کشی کردن و من بیشتر اوقات با اینستا حال و احوالش رو می پرسیدم هاله تو تهران چیز دیگه ای شده بود و عکسهای آرایش کرده با لباسهای نیمه باز می گذاشت و همه لایک میزدن بعضی ها رو که من نمی شناختم از زیبایی و اندامش براش پست می گذاشتن که شوهرش اصلا واکنشی به این قضیه نمی کرد خانمم سعیده هم عکساشو به من نشون میداد می گفت اونجا هاله و اشکان اروپایی تر شدن .
منم وانمود می کردم اصلا برام مهم نیست و هرکس زندگی خودش رو می کنه به ما ربطی نداره
یه بار تو پی وی عکس کس و کونش رو برام فرستاد که حسابی تپل و پر شده بودن منم عکساشو تو گوشیم ذخیره کردم و با برنامه هیدن عکساشو تو گوشیم مخفی کردم و هربار خونه تنها میشدم براش جق میزدم دلم براش خیلی تنگ شده بود یه بار وقتی چت می کردیم به شوخی گفتم عجب چیزی شده خوشبحال شوهرت و… که سریع جواب داد به غیر از من فقط با یه زوج تو تهران ضربدری سکس کرده و دنبال این کار نبوده منم ازش عذر خواهی کردم
یه بار باهم چت می کردیم که گفت برای عید امسال برمی گردیم شهرمون سه چهار روز می مونیم و برمی گردیم من گفتم اگه افتخار بدید بیایید خونه ما چون شما همه وسایلتون رو بردید و عمه هم پیش شماست پیش بقیه هم که راحت نیستید .
گفت به اشکان میگم قبول کنه میاییم خونه شما اگه مزاحم نباشیم
منم گفتم مزاحم چیه فقط خودت به سعیده بگو من بگم سه میشه اونم گفت باشه راستی سعیده اهل ضربدری هست؟ گفتم نمیدونم خودت باهم حرف بزنید راضیش کن برای من خوب نمیشه اینو بگم ولی الان نگو وقتی اومدید خونه ما اینو بگو
آخرای اسفند ماه بود سعیده به من زنگ زد گفت مهمون داریم شیرینی و میوه بخر بیار ازش پرسیدم مهمون کیه اونم گفت اشکان و هاله هستن اومدن خونه ما. تا اینو شنیدم قلبم تند تند زد . نمی دونستم چکار کنم چون ممکن بود همه چیز خراب بشه
اومدم خونه و در رو زدم وارد خونه شدم هاله و اشکان لباسهای شیک و مجلسی پوشیده بودن و هاله هم خیلی خوشگلتر شده بود و یه لنز آبی هم به چشمش زده بود تا من وارد شدم اونا بلند شدن و من رفتم با اشکان دست دادم هاله پیش شوهرش و همسرم سعیده با من دست نداده بود که دیدم دستشو بطرفم دراز کرد منم سریع باهاش دست دادم و اشاره کردم بشینن گفتم خیلی خوش اومدید واقعا خیلی خوشحال شدم که بعد از مدتها کلبه حقیر مارو ترجیح دادید اشکان گفت می خواستیم خونه دایی اینا بریم ولی هاله اصرار کرد بیاییم پیش شما. منم گفتم اینجا خونه خودتونه هربار اومدید بیایید پیش ما. سعیده ایستاده بود و با لخند به ما نگاه می کرد بهش اشاره کردم میوه و شیرینی بیاره اونم رفت آورد
سعیده یه چادر سفید رو سرش انداخته بود و روسری زیرش نداشت وقتی خم شد سبد میوه و بگیره جلو اشکان چادرش باز شد چاک سینش دیده شد و اشکان یه دیدی زد تا دید من دارم نگاش می کنم با شوخی گفت آقا بهنام دختر دایی پلاکشو عوض کرده چه پلاک ضریف و قشنگی از اینجا خریدید ؟ گفتم بله گرون بود مجبور شدیم یه وزن پایین بخریم
بعد به هاله اشاره کرد و گفت منم هفته پیش برای هاله خریدم اونم ظریفه ولی تنوع تو تهران زیاده گفت هاله پلاکتو به آقا بهنام و سعیده نشون بده ببینن
هاله روسریشو آروم درآورد و گذاشت رو میز و چاک مانتشو باز کرد پلاک وسط خط سینش بود به طرف من و سعیده نشون داد من بیشتر به چاک سینش نگاه کردم تا پلاک گفتم واقعا زیباست مبارکتون باشه
وقتی دست راستش رو نگاه کردم دیدم هنوز انگشتر که من خریده بودم دستش بود و بیشتر اوقات وقتی صحبت می کرد باهاش بازی می کرد و دور انگشتش می چرخوند .
اشکان رو یه مبل تکی نشسته بود و هاله و سعیده رو کاناپه نشسته بودن و من رو یه مبل تکی دیگه نشسته بودم طوری بود که من روبروی هاله بودم و اشکان و سعیده روبروی هم نشسته بودن . من به مهمونها گفتم برید لباس راحتی بپوشید تا نهار حاضر بشه
رفتم خودم یه شلوار ورزشی پوشیدم و یه لباس راحتی به اشکان دادم و هاله رفت اتاق خواب با یه تی شرت رکابی سفید رنگ و یه دامن طوسی تا زانو بود آومد تا هاله رو اونطور دیدم یاد اون روز افتادم که دور از چشم این دوتا باهش بودم
سعیده تو آشپزخونه بود و هاله گفت بیام کمک کنم اونم بار سرگفت نمی خواد منم الان میام هاله رو کاناپه نزدیک من نشست و سعیده هم رفت اونور کاناپه نزدیک اشکان نشست . به سعیده گفتم چرا مثل هاله خانم راحت نیستی آقا اشکان که پسر داییته
سعیده از حرف من تعجب کرده بود با خنده گفت بله من بخاطر بابا مجبورم چون بابام ناراحت میشه وگرنه ما از بچگی پیش هم بزرگ شدیم .
گفتم الان که بابا اینجا نیست راحت باش تا هاله خانم احساس ناراحتی نکنه .
سعیده آروم چادرش رو از سرش برداشت و موهاشو به اطراف شونه هاش انداخت . اشکان گفت آقا بهنام خیلی با فرهنگ هستن من تو فامیل شما فقط ایشون رو قبول می کنم وگرنه مگه اون مو چیه مگه خب کلاه گیس هم مو داره باید رو کلاگیس هم باید روسری ببندن یا اینکه دور از جمع اسب هم یال و مو داره باید اونم روسری و چادر ببندن؟ واقعا فلسفش چیه آخه؟
ما یه ساعت صحبت کردیم و هاله و سعیده رفتن نهار رو رو میز نهار خوری بچینن
که صدامون کردن اومدین دور میز چهار نفره نشستیم
من کنار سعیده و جلو هاله نشسته بودم و اشکان هم کنار هاله و جلو سعیده نشسته بود
سعیده سینه های درشت و کون بزرگی نسبت به هاله داره ولی اندام هاله خیلی سکسی تره و خوش فرمتره و هردو سفید هستن ولی موهای هاله خرمایی رنگ و صافه ولی موهای سعیده فرفری و رنگ طلایی گذاشته ولی دراصل قهوه ای روشنه هردو زیبای خاص خودشون رو دارن لبهای هاله مثل شکوفه کوچیک ولی لبهای سعیده کشیده تر و جذابتر هردوتاشون خوشگل هستن
اشکان داشت سوپ می کشید و گفت ببینم بازم دست پخت دختر دایی خوشگلم مثل گذشته خوشمزه هست یا نه؟ هاله گفت اشکان دستپخت دیگه بالا پایین نمیره که ؟ همه خندیدیم
منم گفتم دستپخت هاله خانم هم خیلی خوشمزه هس ؟ اشکان گفت الان چرا خانم میگی بابا صمیمی باش همون هاله بهش بگو . گفتم جسارت نمی کنم
به سعیده گفت سعیده اون نمکدون رو بده ببینم.گفت دیدی تو چقدر خحالتی هستی گفتم باشه هاله اون نمک دون رو بده ببینم .سعیده با آرنجش به پشت آرنجم زد گفت خوب مگه نمی بینی جلوته؟
هاله خندید و گفت بهنام می خواست خودمونی باشه همه بازم خندیدیم
داشتم برنج رو می کشیدم که نوک انگشتهای پای هاله رو روی ساق پام احساس کردم اشکان داشت با مرغ ور می رفت تا بهش نگاه کردم یه چشمک خیلی قشنگی به من تحویل داد گفت سعیده جان خیلی خوشمزه شده زحمت کشیدی
منم پای چپم رو به پای راست هاله کشیدم و گفتم سعیده همه چیزش خوشمزه هست
اشکان زد زیر خنده هاله هم فهمید اونم خندید سعیده گفت بهنام مراعات کن حرفت زشت بود
گفتم بابا شما چقدر ذهنتون خرابه من آشپزی و دست پختت رو گفتم دوباره هاله با صدلی بلند دیگه خندید
اشکان گفت بهنام سوتی دادی دیگه قبول کن
نهار تموم کردیم و من و اشکان رفتیم هال پذیرایی و هاله و سعیده موندن آشپزخونه ظرفها رو می شستن
و پچ و پچ باهم حرف میزدن و می خندیدن هاله چند بار به باسن سعیده اسپنک زد و سعیده هم متاقابلا برای اون زد ما داشتیم خانمهارو دید می زدیم
به اشکان گفتم این موجودات نبودن ما مردها کلا تعطیل بودیم اشکان هم با تایید گفت بهنام تا الان اینا جونن باید استفادشو بکنیم وگرنه سی سال دیگه بزور باید تحملشون کنیم من با حرف اشکان خندیدم
سعیده از آشپزخونه داد زد ها شما چتونه می خندین ها
اشکان گفت حرفهاتون رو شنیدیم واسه اون خندیدیم
هاله گفت اشکان خیلی بی تربیت شدی ها شاید ما حرف مثبت هجده می زنیم .
گفتم میگم آخه چطور داشتید می خندید نگو از ما حرف می زنید سعیده گفت بله پس حواستون رو جمع کنید
سعیده یه تیشرت هوایی آستین کوتاه پوشیده بود و یه دامن نازک چین چین بلندی پوشیده بود که حسابی کون بزرگشو نشون میداد چند تا چایی ریختن و دوباره اومدن پیش ما نشستن
به اشکان گفتم هاله ورق بازی بلده برم بیارم بازی کنیم؟
اشکان با خنده گفت بلده؟ بابا این استاشه برو بیار ببین
سعیده رفت ورقها رو آورد و ما بازی محبوب ایرانیها حکم رو بازی کردیم تک برای یار کشی انداختیم که من و هاله افتادیم و سعیده و اشکان با هم افتادن به قول اشکان هاله تو حکم خیلی وارد بود حتی می تونست دور سوم ورقهای دست همه رو بخونه و سعیده و منم که متوسط بازی می کردیم هی اونا سر ما غر می زدن
اکثرا هاله وقتی دستش پر بود به من چشمک میزد و منم دستش رو می خوندم ولی هرچی اشکان به سعیده چشمک میزد اون سر در نمی آورداشکان گفت بابا سعیده جان میگم تکشو داری چرا متوجه نمی شی
سعیده گفت آها همه خندیدیم هاله به اشکان گفت خوب یارت خوب بلد نیست ضربدری کردیم که یادش بدی ؟ دیدم سعیده لپاش سرخ شد و هاله یه چشمک به من دوباره زد و فهمیدم که اون چشمک مربوط به بازی نیست
هاله زرنگ بازی در می آورد و سرش رو خم می کرد و به دست اشکان نگاه می کرد اشکان یه غری زد و خودش رو بطرف سعیده کشید سعیده هم به شوخی سرش رو بطرف من خم کرد منم خودمو بطرف هاله کشیدم گفتم فضولی نکن دیگه ما به سمت هم کشیده شده بودیم من نزدیک هاله بودم و سعیده نزدیک اشکان یه حس عجیبی بهم دست داد اون حس غیرت که نسبت به سعیده دارم رو نداشتم چون میدونستم اشکان اهل کلک زدن نبود و هم یه حس جدید و تنوع جدید به من دست داده بود ما بازی رو بردیم و من با هاله دست دادم و اشکان هم دستشو برای اولین بار بسمت سعیده دراز کرد سعیده به من نگاه کرد و آروم دستش رو تو کف دست اشکان گذاشت و اونم دستشو فشرد اولین بار بود که سعیده با یه نا محرم دست میداد ما چایی رو خوردیم و رفتیم رو مبل نشستیم
ما دوتا کاناپه سه نفره داشتیم و دوتا مبل تک نفره .
هاله اومد کنار من رو کاناپه نشست و اشکان هم که رفت اونیکی کاناپه نشست سعیده هم رفت پیش اون نشست فکر سعیده رو می خوندم چون هاله خودشو به من نزدیک می کرد اونم به انتقام از من می رفت کنار اشکان می نشست اشکان چون وسط کاناپه نشسته بود سعیده وقتی رفت پیشش نشست تقریبا پاش به پای اشکان می خورد ولی من و هاله تقریبا نیم متر از هم فاصله داشتیم هاله به بهانه آوردن میوه از جاش بلند شد و سبد میوه رو به همه تعارف کرد و خودش اومد تنگ چسبید به من گرمای باسن و پاشو تو پام حس می کردم . سعیده هم با یه حس حسادت به پای هاله نگاه می کرد که یه دامنش تا بالای زانو رفته و پاش به پای من چسبیده بود و داشت پوست یه موز رو با عشوه می کند موز رو به یه حالت تو دهنش برد که آدم فکر می کرد داره واسه یه کیر ساک میزنه با عشوه خاصی گازش میزد و من از کنار چشمم حرکات هاله رو می دیدم انگار می خواست همه رو تحریک کنه سعیده هم یه خیار برداشت پوستش رو کند و سر خیار رو نمک زد و به همون حالت هاله خیار رو برد تو دهنش و لباشو دور خیار غنچه کرد و یه گاز زد
سعیده هم اون روز حسابی آرایش کرده بود طوری که رژش دور خیار مونده بود و اشکان هم خیار خوردن سعیده رو نگاه می کرد
هاله به من رو کرد و گفت آقایون نمی خوان میوه بخورن فقط می خواین مارو تماشا کنید ما هردومون خندیدیم من و اشکان هم هرکدوم یه سیب برداشتیم و سیب رو گاز زدیم هاله گفت وا پس بشقاب برای چی آوردیم شما آقایون چقدر ندید بدید هستین اینو با عشوه خاصی گفت یه حرکت دیگه به پاش داد و هردو پای بلورینش از زیر دامن اومدن بیرون . اشکان چشماش به رانهای هاله بود به خودم گفتم احتمالا الان با اشاره بهش میگه خودشو جمع کنه ولی به روی خودش نیاورد اشکان پاشو به سعیده چسبوند و پاشو هر چند ثانیه به عقب می کشید و دوباره می چسبوند یه بار به پاهاشون نگاه کردم دیدم سعیده هم پاشو به پاش فشار میده با خودم گفتم وقتشه منم اینکار رو کردم ولی هممون خودمون رو زده بودیم جاده اعلی چپ که خبری نیست هاله دست چپ شو گذاشت رو رونم گفت بهنام جون الان چند ساله کار می کنی ؟ گفتم پنج سال چطور دستش رو انتهای رونم بود و یک وجب با کیرم فاصله داشت گفت چرا کار بازار نمیای مگه چقدر حقوق میدن که؟ سعیده هم دستش رو روی رون اشکان گذاشت و گفت والا ما مثل اشکان نیستیم زیاد از بازار سر در نیاریم . منم دستم رو گذاشتم پشت دستش گفتم والا دیگه ریسکه خودشم ما می ترسیم
اشکان دستش رو گذاشت روی ران سعیده گفت بابا ترس نداره سعیده و تو باید با سرمایه کم شروع کنید همینطوری که کل زندگیتون رو قمار نکنید که؟
منم دستم رو بردم رو ران لخت و سفید هاله گذاشتم و یه چیزی گفتم دیگه فکرم تو صحبتها نبود
هاله گفت اشکان شاید اینا بخوان بخوابن ما بریم یه دور بزنیم برگردیم سعیده و بهنام هم استراحت کنن
من گفتم اگه قرار استراحت کنیم همه استراحت می کنیم شما خودتون رو بخاطر ما معذب نکنید
به سعیده گفتم برو چهار تا بالش و پتو بیار استراحت کنیم
سعیده یه چشم گفت و از کنار اشکان بلند شد و رفت از کمد چند تا بالش و پتو آورد
من خجالت می کشیدم بلند شم چون حسابی کیرم سیخ شده بود که دیدم بله آقا اشکان هم سیخ کرده
ولی اون بلند شد کیرش مثل یه خیمه چادر به شلوارش ستون زده بود وقتی سعیده خم شده بود پتوها رو می انداخت باسنش رو به کیر اشکان چسبوند بالشها و پتو رو انداخت خانمها وسط خوابیدن و ما اطراف سعیده حسابی حشری شده بود و رو به پشت خوابیده بود و با کیرم ور می رفت
پچ پچ هاله هم شنیدم که به اشکان می گفت زشته جاش نیست
ما عصر رو خوابیدیم و ساعت ۶ عصر همه برپا گفتیم و بلند شدیم و شب رفتیم یه پاساژ برای خرید هاله و اشکان چند مغازه رفتن و چند خرید کردن
و رفتیم طبقه آخر پاساژ که معمولا همیشه لباسهای زیر زنانه می فروشن من و اشکان بیرون موندیم و سعیده و هاله رفتن تو هرکدوم با دو نایلون خارج شدن
رفتیم بیرون شام خوردیم که به اصرار اشکان پول شام رو اونا حساب کردن . سعیده که هاله رو دیده بود و می خواست از اون کم نیاره اونم مثل اون با آرایش غلیظ اومده بود بیرون و چادر سرش نداشت اشکان با شوخی به من گفت اگه با ما باشید شما هم اروپایی میشید ها؟ منم گفتم من زیاد گیر نمی دم سعیده از باباش که دایی تو باشه حرف شنوی داره
تو ماشین بودیم و با ماشین اونا رفته بودیم اشکان گفت سعیده جون الان راحتی یا با چادر؟ سعیده گفت معلومه الان چون با چادر باید هی مواظب باشی که به زمین نخوری
برگشتیم خونه و من ماهواره رو روشن کردم یه فیلم خارجی نگاه کردیم که پر از صحنه های سکسی و عاشقانه بود
هاله گفت چقدر اونا راحتن ما ایرانیها فقط از هم فرار می کنیم بابا مگه تهش چیه که
سعیده گفت اونا تو اون فرهنگ بزرگ شدن جنبه دادن مثل مردهای ایرانی نیستن تا یه خانمی تو خیابون خم میشه همه با کونش نگاه می کنند
حتی تو خوردن مشروب هم جنبه دارن مثل ایرانیها بی جنبه و لاشی نیستن
تا اینو گفت اشکان گفت والا من و هاله هم میخوریم ولی به اندازش . راستی بهنام اگه پایه باشی برم یه دوست دارم داره برم بخرم بیام
هاله گفت پس من چی اشکان دلت میاد؟ منم گفتم والا من قبل ازدواج می خوردم ولی دیگه خودتون میدونید علت ترکش رو؟سعیده اجازه نمیده
سعیده گفت باشه یه امشب اجازه میدم ولی منم ببینم چیه؟ اشکان بلند شد و رفت بعد از نیم ساعت دیگه با یه بطری ویسکی اومد
هاله یه آخ جون گفت رفت چند تا استکان آورد و چند تا میوه و آجیل آوردیم هاله گفت امشب من ساقی میشم . سعیده گفت ساقی چیه؟ اونم گفت هرکی پیاله ها رو پر کنه اون ساقی می گن
هاله با عشوه خاصی در بطری ها رو باز کرد و استکانها رو تا نصف پر کرد
هاله استکان رو بلند کرد و گفت می خوریم به سلامتی سعیده جون
ما انداختیم بالا ولی سعیده نمی تونست بخوره بو و مزش اذیتش می کرد ما هر چهارتامون دور هم رو زمین نشسته بودیم سعیده پیش اشکان بود و هاله پیش من اشکان استکان رو از دست سعیده گرفت و دستشو برد دماغش رو گرفت گفت الان بوشو نمی فهمی سریع قورت بده تو دهنت نگه ندار استکان رو جلو لبش برد و تو دهنش خالی کرد سعیده زود قورتش داد و یه لرزیدن سرش گرفت گفت چه بد طعمه
گفتم مثل آبجو می مونه تلخه ولی استکان بعدی برات خوشمزه میشه
چندتا آجیل و میوه خوردیم و ورقها رو آوردیم که بازی کنیم بازم دو به دو من و هاله افتادیم
تو نصف بازی ویسکی سعیده رو خوب گرفته بود و همش می خندید اشکان گفت حالتو خریدارم خوش بحالت کاش منم دفعه اول اینطوری میشدم
هاله بازم استکانها رو پر کرد و قرار شد هرکی به یار خودش بده بخوره هاله استکان رو آورد جلو دهنم و منم گذاشتم جلو دهن اون همزمان از دست همدیگه خوردیم ولی سعیده و اشکان نوبتی به هم دادن
وقتی اشکان می خورد از دست سعیده گرفته بود و آروم آروم می خورد چند قطره هم ریخت رو انگشتهای سعیده که انگشتهای سعیده رو هم لیس زد
سعیده هم تو حالش نبود با خنده گفت قل قلکم اومد
به شوخی به هاله گفتم که باید روی اینا رو کم کنیم
هاله رو بطرفم کشیدم و گفتم ویسکی رو بریز تو مشتت می خوام از دستت بخورم هاله هم ریخت دستش منم دهنم رو بردم سمت کف دستش و مشروب رو از کف دستش هورت کشیدم و کف دستاش و انگشتاشو لیسیدم اشکان گفت فکر کردید به سعیده گفت ویسکی رو بریز تو دهنت و بیا بریز دهنم
سعیده از خنده روده بر شده بود بطری مشروب رو تو وسط لباش گذاشت و دهنش رو پر کرد رفت بالا اشکان ایستاد و دهنش رو باز کرد محتویات دهنش رو تو دهن اشکان خالی کرد اونم خورد و بقیشو که تو صورتش ریخته بودن رو خورد هاله گفت که اینطور اونم بطری رو تو دهنش پر کرد با دستش اشاره کرد برم جلوش. لبشو تو لبم کرد ویسکی رو با فوت تو دهنم ریخت و لب به لب شدیم کیرم حسابی سیخ شده بود
اشکان هم آمپرش زده بود بالا اشکان ویسکی رو ریخت تو استکان و پرش کرد به سعیده گفت میخوام روی اینارو کم کنم ببخشید بلوز سعیده رو زد بالا و سینشو از سوتین در آورد و نوک سینه سعیده رو زد به ویسکی و شروع کرد به خوردن سعیده هم می خندید هم دستش رو از روی خجالت گذاشته بود رو صورتش
هاله گفت فکر کردید بطری ویسکی رو آورد جلوی من شلوار و شورتم رو پایین کشید کیرم مثل یه تکه چوب سیخ شده بود ویسکی رو ریخت رو کیرم شروع کرد به ساک زدن . عالی ساک می زد سعیده هم بطری رو برداشت و رفت پیش اشکان شلوار و شورت اشکان رو با یه حرکت کشید پایین و اونم ویسکی رو ریخت رو کیر اشکان و شروع کرد به ساک زدن . من تو این جمع فقط آلت اشکان رو ندیده بودم کیرش مثل مال من کلفت نبود ولی خوش فرم و دراز بود خانمها به ادای بازی حسابی برامون ساک میزدن اشکان که عاشق کون و سینه سعیده بود حسابی اونا رو دستمالی می کرد
گفتم هاله جون نوبت ماست که طعم کس شما رو با ویسکی بچشیم هاله یه جون گفت و خودش رو رو زمین ولو کرد دامنشو دادم بالا و شورتش رو پایین کشیدم یا کم از ویسکی ریختم رو چوچولش و شروع کردم به لیس زدن و خوردن ویسکی از کس هاله .
که شنیدم از عقب هم صدای شلپ شلپ میاد که فهمیدم اشکان هم کس سعیده رو میک می زنه
سعیده از هاله اه و نالش بیشتر بود چون هم مشروب اونو خوب گرفته بود و اینم که اولین تنوع اون بود
به پیشنهاد هاله رفتیم اتاق خواب و ضربدری افتادیم تو بغل همدیگه منو هاله لخت مادر زاد لب تو لب شدیم و اشکان و سعیده هم باهم
اشکان بیشتر من عجله داشت و سعیده رو به حالت داگی خوابوند و کیرشو کرد تو کس سعیده و تند تند براش تلمبه زد هی قربون صدقه کون سعیده می رفت
منم به پشت خوابیدم هاله رو رو کیرم سوار شد و اونم رو کیر من خودش رو بالا پایین می کرد
اشکان وحشیانه تلمیه میزد و اه و اوف سعیده بلند بود
هاله هم تند تند رو کیرم خودشو تکون میداد و اه و ناله می کرد فکر می کردم که خواب می بینم ولی هردفعه صدای جوون گفتن هاله و چنگ زدنش رو به سینم احساس می کردم میدونستم که خواب نیست
ایندفعه هاله داگی خوابید و سعیده رفت نشست رو کیر اشکان و حال و عشقبازی اشکان مثل آدمخوارها سینه های دختر داییش رو می خورد و دیونش می کرد و منم از پشت هاله رو می کردم هاله کس تنگتری نسبت به سعیده داشت چون اون تاحالا زایمان نکرده بود و هم کیر من نسبت به اشکان کلفتتر بود آه و ناله می کرد و می گفت فدای کیر کلفتت بشم محکم تر بزن جر بخورم . هاله حرفهای سکسی میزد اگه اثر مشروب نبود من خیلی وقت پیش ارضا شده بودم
من کیرم رو در آوردم و آروم کردم تو کون هاله . هاله یه جیغی کشید گفت جووون از کونم هم بکن بهنامم
سعیده که می خواست کم نیاره کسش رو بلند کرد و با سوراخ کونش نشست رو کیر اشکان . اصلا سعیده با اینکه کونش بزرگه ولی به من کون نداده بود ولی چون کیر اشکان نازکتر بود راحت تو کونش رفت و اونم یه جیغ کشید ولی دردش رو تحمل می کرد
گفتم خانمها دوست دارن دوبل نوبتی بکنیم
هاله گفت جوووون عاشقم من . من غلت زدم و به پشت خوابیدم هاله اومد یه تف به کسش کرد و نشست رو کیرم و رفت توش من بغلش کردم و رو سینم خوابوندمش اشکان هم رفت پشتش کیرشو تا تهش کرد تو کونش و شروع کردیم به تلمبه زدن هاله از شدت لذت جیغ می کشید دو سه دقیقه ما هاله رو کردیم بعد سعیده گفت منم می خوام
ایندفعه اشکان خوابید و سعیده رو کیرش نشست و من رفتم پشتش اولین بار بود که می خواستم کون سعیده رو افتتاح کنم یه تف زدم سر کیرم و یواش یواش فشار دادم رفت تو . سعیده اولش درد می کشید می گفت بکش بیرون درد دارم هاله سعیده رو نوازش می کرد منم و اشکان تند تند تلمبه میزدیم بوی ویسکی و عرق بدنهامون به هم آمیخته شده بود صدا شلاپ شلاپ و آه و ناله تو اتاق بود سعیده ارضا شد و شل افتاد تو بغل اشکان .
هاله گفت منم ارضا کنید من نشدم . سعیده رفت کنار تخت دراز کشید اشکان رو تخت به پشت خوابید و هاله با سوراخ کونش نشست رو کیر اشکان منم رفتم جلوش کیرمو کردم تو کوسش و شروع کردیم به تلمبه زدن. هاله فقط قربون صدقه می گفت و ما رو تشویق می کرد تند تند بکنیمش من با صدا و آه و ناله های هاله داشتم ارضا می شدم هاله تو ّبغلم یه لرزه گرفت و با یه آه بلندی ارضا شد منم تا دیدم داره آبم میاد پریدم انطرف سعیده رو بغل کردم و کیرمو کردم توکسش و با فواره زیاد آبمو ریختم تو کس سعیده و آشکان هم جاشو عوض کرد پاهای هاله رو داد بالا کرد تو کسش دو دقیقه براش تلمبه زد اونم ریخت تو کس زنش
من دستمال کاغذی آوردم دادم به خانمها گفتم اول شما برید حموم بعد ما میاییم پیش شما
چند دقیقه بعد ما رو صدا کردن و ما رفتیم چهار تایی دوش گرفتیم اثر مشروب کم شده بود و سعیده یه کم ناراحت بود که با دلداری من و هاله تموم شد و اومدیم بیرون
اون سه روز که اونا پیش ما بودن بهترین دوره زندگی ما چهار نفر بود که همه راضی بودیم تو اون سه روز ما انواع اقسام سکس که تو پورنها انجام میدادن رو انجام دادیم و هروز یک یا دوبار سکس می کردیم
و کلی هم خودمون رو تقویت می کردیم طوری بود که روز سوم اونقدر مدت طولانی شده بود کس خانمهامون خشک شده بود و دیگه نای راه رفتن نداشتن
الان یکسال گذشته و قراره ایندفعه ما برای مهمونی یا بهتر بگم پارتی سکس به تهران بریم البته من و سعیده تصمیم گرفتیم به غیر از اونا با کس دیگه انجام ندیم خوش باشید پایان
نوشته: بهنام