اولین كیری كه دیدم

سلام من شراره بیست سالمه و الان نامزد دارم قدم متوسط و خوش استایلم چشمهام مشكی و اندامی خوش فورم و پوست سفید و گندمی از نظر زیبایی به قول دوستان و فامیلها از همه سرم برم سر اصل مطلب
چهار سال پیش كه اون موقع ١۶سالم بود یك روز خونه تنها بودم و منتظر مامانم كه رفته بود مدرسه داداشم قرار بود یك ساعت دیگه برگرده در حال تماشای تلویزیون بودم كه صدای زنگ خونمون به صدا درومد رفتم در رو باز كردم دیدم حمید یكی از پسرهای فامیل دورمون هست گفت مامان و بابات خونست گفتم نه كسی نیست گفت كار واجب دارم منتظر میمونم تا بیان تعارف كردم بیاد داخل اونم اومد وقتی رو مبل نشست رفتم آشپزخونه چایی براش دم كنم كه ناگهان دیدم پشت سرمه از ترس تمام بدنم سرد شده بود و قلبم تند تند میزد گفت نترس كاری باهات ندارم خواست منو ببوسه خودمو كشیدم كنار از آنجایی كه خجالتی بودم زبونم قفل شده بود نمیتونستم بهش بگم به من دست نزن برو از ترس همه بدنم میلرزید حمید ٢۵سالش بود و مجرد اون پسر خیلی خوبی بود همه ازش تعریف می كردن نمیدونم اون لحظه چش شده بود مرتب به من حمله می كرد وقتی به زور دستش برد به طرف دامنم و كسم لمس كرد با صدای بلند فریاد زد نكن اما اون با قدرت بدنی كه داشت تو چند ثانیه منو خوابوند رو زمین و شلوارم در آورد اشك تو چشمام حلقه زده بود و از شدت خستگی نفسم بند اومده بود در حالی كه ممه هامو میمالوند درد شدیدی حس می كردم خیلی ناشیانه فشار میداد دوباره رفت سراغ كسم و تند تند مالش داد كم كم خوشم اومد و كسم خیس شد وقتی دید دیگه مقاومت نمیكنم ابهاشو گذاشت رو لبهام و لبهامو خورد گفت آروم باش من دوستت دارم فقط بذار ارزا بشم زود میرم می گفت بذار بكنم تو كونت فقط سرش بره نمیذاشتم و اون با اصرار منو با صورت رو زمین سفت آشپزخونه خوابوند كیرش در آورد پشت سرمو نگاه كردم دیدم خیلی بزرگه و اگه بكنه جر می خورم دوباره خواستم بلند شم كه اون به زور منو پایین فشار داد یك لحظه سر كیرشو تو دهانه كونم احساس كردم با كمی فشار درد شدیدی گرفت و خودمو كشیدم به پهلو در همون لحظه صدای زنگ در به صدا درومد و رفتیم در رو باز كنیم و سكس حمید با من نیمه تمام باقی ماند…

نوشته: شراره

دکمه بازگشت به بالا