حال و حول حلال
سلام خدمت همه ی دوستان.این داستان کاملا واقعیه. اگر باور نداری هم به تخمم.من مهرداد هستم و اولین شیطونیم بر میگرده به حدود یه هفته پیش.اسمش مرجان بود.یه سال میشناختمش ولی آمار خاصی بهش نداده بودم.تازگیا یکی دو ماه بود ک مخش رو زده بودم و اونم برخلاف انتظار خیلی داغ و حشری بود???و فهمیدم ک اصن نشناختمش تو اون همه مدت.زنگ زدم بش ک من دیگه نمیتونم تحمل کنم و اونم گفت باش فردا عصر قرارو گذاشت و خدافظی کردیم. فردا ظهر ک پاشدم مطمئن شدم امروز بابام ماشین شیشه دودیه رو نمیبره ک بریم توش شیطونی کنیم.بعدم رفتم حموم ک تمیز شم ک بخورتش.
اونروز خیلی استرس داشتم. و وقتی تو یه کوچه پارک کردم پیاده شدم و چندین بار ماشینو چک کردم ک میدان دیدش چجوریهو از کجا ها دید داره.بعد رفتم عقب ماشین و منتظرش شدم بیاد.بعد ۵ دقیقه دیدم یواش یواش سر و کله اش پیدا شد.خیلی ملوس و ریزه میزه.وقت خواس سوار بشه یه نیم ساعتی طولش داد ک در رو باز کنه و ببنده . تخمام اومد تو دهنم ک کسی ندیده باشه. وقتی اومد داخل سلام کردیم و یکم حرف زدیم. اونم ک هنوز ادا تنگا رو در میاورد و منم ک خجالت میکشیدم. به خاطر همین اول همو بغل کردیم.
وسطای بغل کردن بود ک سرمو گذاشتم رو سینه هاش و بعد یه مدت فشاااار دادم به سینه های نقلی و نرمش.اونم یه لبخند اومد رو صورتشو مث اینکه بخواد به بچه ها که شیر میخان شیر بده بغلم کرد و دستاشو ب سرم فشار داد و گفت لذت ببر.منم ک از خدا خوسته گفتم باشه و دستمو گذاشتم رو سینه راستش.که یهو گفت پررو شدیااا. منم محل ندادم و ادامه دادم به مالیدن سینه هاش.
بعد آروم دستمو بردم بالا و گردنشو مالیدم و یواش یواش دستمو میاورردم پاییین تر.همینجور ک دستمو پایین تر میاوردم یهو گفت نروو داخل.منم اعتنا نکردم و یهو رفتم داخل.نوک سینه هاش سفت شده بود و معلوم بود داره از لذت میمیره.نوکش سفت و گنده بود. سرمو آوردم بالا و بوسش کردم و یه لب ازش گرفتم.بعد لبامو جدا کردم و تو چشاش نگا کردم. دهنش باز مونده بود. بعد دوباره لباشو گرفتم و مکیدم. این دفه با ریتم تند تر.یهو سرشو داد بالا و لبام رو گردنش قرار گرفت.منم شروع کردم به بوسیدن و خوردن گردنش. نفساش تند تر شده بود. دستشو گرفتم و گذاشتمش رو کیرم.اونم با ولع خواسی لمسش میکرد و سعی میکرد همه جاشو شناسایی کنه.ک شلوارمو دراوردم ک راحت تر باشه. همینجور که میمالید کیرمم داشت بزرگ تر میشد.که یهو از شرتم پرید بیرون و خورد به دستش.که یهووو گفت واااای مهرداد. دستشو ک ول کرده بود گرفتم و دوباره گذاشتم رو کیرم.و گفتم بمال.اونم داشت میمالید چون میخاس همه جاشو لمس کنه همه جاشو دست میکشید که همشو حس کنه و کیرم همینجور بزرگ و بزرگ تر میشد.بهش گفتم دستتو حلقه کن دورش و تند تر بمال. بعد خیره شد بهم و گفت لذت ببر???دوس داری بهت حال میدم. گفتم آره ولی کاش میخوردیش.گفت نه و خوشم نمیاد که سرشو گرفتم و خم کردم به سمت کیرم هلش دادم. ناراحت شد و کیرمو ول کرد.یکم گردن و سینه هاشو خوردم و خرش کردم.گفت باشه و خم شد روی کیرم.و زبون کشید.بعد سرشو خیس کرد و آروم آروم کرد توی دهنش و توی دهنش بالا و پایین می کرد و در آخر یه مک محکم زد و باز شروع کرد با دستاش مالیدن.هی تند تر و تند ترش کرد و منم محکم تر بغلش کردم.یه مدت مالید و منم ک دیگه اینجا نبودم قربون صدقه اش میرفتم.گفت کاش همیشه اینقد قربون صدقه ام میرفتی.منم ک خندم گرفته بود گردنشو فشار دادم و تو چشاش نگا کردم ک داش کیرم رو میمالید.بوش پیچیده بود توی دماغم و حس خوبی بهم میداد.منم به عنوان جایزه ی اینکه خوب خورد و میمالید لبامو گذاشتم رو گردنشو شروع کردم به بوس و خوردن.چون میدونسم خیلی دوست داره.اینقد لذت میبرد که یادش میرفت بماله.همینجور که داشت میمالید لبامو میمالیدم به لپاش.که یهو آبم اومد.ریخت رو دستش.گفت چقدر داغ شدی امروز.بعد آروم هم دیگه رو بغل کردیم.بعد یه مدت همینجور که بغلش کرده بودم باسنشو نوازش کردم.و دستمو بردم زیر.بهش گفتم روی پام خم شو.اونم خم شد و منم شروع کردم به شرتشو دراوردن.که یه کون بزرگ و خوش فرم زیرش جا خوش کرده بود.اینقد بزرگ بود ک دستم نصفشو هم نمیتونست بگیره.محکم زدم رو باسنش و باسنش میلرزید.منم داشتم روانی میشدم ک شروع کرد کونشو لرزوندن. گفتم عجب کونی داری. که اخم کرد و گفت بی ادب بگو باسن :)) گفتم چ فرقی داره و به مالیدن باسنش ادامه دادم.دستمو از پشت به کسش رسوندم که داغ و خیس شده بود.که کل بدنش جمع شد. و یه موجی تو بدنش راه افتاد.خمش کردم و کیرم رو که باز بلند شده بود گذاشتم بین پاهاش.ولی چون جا نبود و پوزیشن خوب نبود اونجور که باید و شاید نرفت لاش.دیدم اونم که داره ناراحت میشه برا همین از لای پاش دراوردم و گذاشتم توی دستش.گفتم بریم دور دوم؟ گفت مگه هنوز آب داری؟ که گفتم حالا حالا ها با وجود تو این آب داره.دوباره شروع کرد به مالیدن کیرم.وقتمون داشت تموم میشد و آب من نمیومد.از طرفی نه من دلم میخواس با این همه حشر بدون ارضا شدن برم و نه اون دلش میومد.با تمام قدرت دستشو عقب جلو میکرد.و کلی به نفس نفس افتاده بود.بعد از کلی تلاش و اینا بالاخره برا دور دومم اومد من به حال افتادم تو بغلش.اینقد که بیحال بودم و اونم که تاحالا ارضا شدنو ندیده بود گفت مطمئنی میتونی رانندگی کنی :))))
بعد از اون روز هم چن بار دیگه شیطونی کردیم.بهش گفتم یه خاطره بگو از شیطونیامون.اونم گفت اولش كه من معمولن غر ميزنم
يكم تو بغلت ميمونم
بعد شروع ميكنيم لب
گردن
بعد من ميرم سر اصل مطلب
اولش از رو شلوار
بعد شرت
بعد درش ميارم
بعد شروع ميكنم ماليدن
همزماني كه تو ميبوسيم
يا
ممه ميمالي
بعد هي ماليدن و تند ترش ميكنم
بعد ميخوووولمشش
هي سرمو فشار ميدييييي
اول زبون ميزنم
بعد سرشو خيس ميكنم
بعد اروم اروم ميكنم توي دهنم
بعدم كه بالا پايينش ميكنم
و. در اخر مك ???
بعد به ماليدنم ادامه ميدم
هي تند ترش ميكنم
تو هم محكم تر بغلم ميكني
ديگه مياد
اها باسنو يادم ررررفت
خم ميشم رو پاهات
تو هم هي ميگي عجب كوني داري!!!
بعد ميگي چطور من با اين خدافظي كنم???
ديگه همين
حالا ميريم برا دور دوووووم
كه ماهيچه هاي دستم فلج ميشههه
بعدشم تو بغلم ماساژت ميدم
این بود داستان شیطونی من
نماز روزه هاتون قبول
التماس دعا
نوشته: corin