هیلاری عشق من
هیلاری زیبای من چقدر دل واست تنگ شده تو بهترین دوست دخترم بودی هر وقت که یادت میفتم یه حس خوب و رویائی میاد سراغم آخه یه دختر چقدر میتونه گرمو ناز باشه بعضیها از بچگی واسه نازو زیبا بودن آفریده شدن هیلاری همسایه قدیمی ما بود با هم ۷ سال تفاوت سنی داشتیم یعنی اون موقع من ۱۹ سلام بود و اون ۱۲ سالش اون موقعها فقط واسم یه دختر شیطون و پررو بود که با سر صداهاش نمیزاشت واسه کنکور درس بخونم از دستش فراری بودم واقعا فکر نمیکردم این دختر یه روزی بشه بهترین دوست دختر من که حتی بعد از اینکه از ایران رفتم هم یه لحظه نتونستم فراموشش کنم. بعد از کنکورم که دیگه ندیدمش تا بعد از ۸ سال که اون دانشجو شد و من استاد دانشگاه درسته که از بچگی بلوند و ناز بود ولی واقعا فکر نمیکردم اینقدر ناز شده باشه وقتی بعد از اون همه مدت دیدمش شک نکردم که باید مال خودم بشه و واسه من که تو اون موقعیت بودم کار خیلی سختی نبود که شمارش را بگیرم و خیلی زود با هم صمیمی بشیم تو هر جای خلوت که گیر میومد لبای شیرینشا میخوردم تقریبا همیشه تا خونه میرسندمش و تو راه همیشه تو بغل هم بودیم و اون منا از سینههای نرمو بزرگش محرومم نمیکرد وقتی شبا قبل خواب با هم حرف میزدیم و اون با صدای نازشا منا تا آسمونا بالا میبرد دیگه خیلی با هم راحت بودیم تا اینکه برای اولین بر اومد خونمون چه روز خوبی بود دل میخواست لباسشا دربیارم تا میتونم اندام زیباشا ببینم واقعا مثل دخترهای بلوند خارجی بود استاد رقص عربی بود که با اون کمر باریک و کون بزرگ روح از سر هر بیننده میبرد، فک نمیکنم هیچ وقت دیگه یه کونه با اون نرمو نازی لمس کنم وقتی لباسشا در اوردم دست از سر شیطانیهاش بر نمیداشت خودشا واسم میلرزوند تا اینکه بغلش کردم و نشوندمش رو پام تا میتونستم لبای نازشا خوردم مگه میشد از اون لبای ناز جدا شد با دستم هم سینه هاش ناز میکردم چقدر داغ بودیم مثل دو تا تیکه آتیش میخواستم واسش سنگ تموم بذارم از گردن شروع کردم با بوس کردنو ناز کردن تا رسیدم با کس نازشا دل میخواست تا میتونم واسش میک بزنم میخواستم از حال بره آخه وقتی از حال میرفت دیونم میکرد وقتی بارش گردوندم و دو طرف کونش از هم باز کردم دو تا سوراخ صورتی ناز دیدم واقعا بهترین رنگ دنیا صورتیه عاشق سوراخ کوچولوی کونش شدم خودش هم اونقدر حشری بود که میگفت تو را خدا انگشتم کون منم که مگه میتونستم از این سوراخ دل بکنم شروع کردم انگشت کردن واقعا دور انگشتم قفل شده بود حلقه کونش ولی اونقدر داغ ناز بود که دل میخواست تا آبد طول بکشه آونهم که بیکار نبود با لبای داغش داشت کیرم را میک میزد چقدر با حوصله و پر سر صدا میخورد بهش قبلا گفته بودم دوست دارم تا آخر کیرم را بخوره اون هم داشت تلاش میکرد تا میتونه کیرم را عمیقتر بخوره واقعا تمام سوراخای این دختر بی نظیر بود دیگه داشت آبم میومد که از خودم جداش کردم اون موقع سه تا انگشتم تو سوراخش بود و کم کم داشت واسم آماده میشد تا اینکه بهش گفتم داگی دلم میخواد آخه میخوام از بالا اون سوراخ نازا ببینم وقتی واسم قمبل کرد آروم کیرما وارد اون بهشت داغ کردم و نگه داشتم تا عادت کونه چه نبضی میزد کونش وای خدا چقدر حال میده کم کم داره سوراخش منو تو خودش دعوت میکنه هر چی بیشتر جلو میرفتم داغو داغ تر میشد تا اینکه تونستم تا آخرش برم داخل ، انگار که کیرم با آرزوش رسیده بود دلم نمیخواست اون لحظه تموم بشه یه کم که صبر کردم دیدم کونش واسه تلمبه زدم آماده شده اونم با صدای نازشا هی واسم آاههه میگفت چقدر صداش ناز بود دو طرف کمرشان گرفته بودم و با تمام قدرت تلمبه میزدم شاید یه ذره زیاده روی کردم ولی دست خودم نبود اون هم تو آسمونا بود و هیچی حالیش نبود تا اینکه حس کردم میخواد آبم بیاد ولی نمیخواستام تموم بشه ولی بهترین جای خالی شدن تو این کونه بیهمتا بود هر موقع که میخوردم بهش مثل ژله میلرزیدو منا محوه تماشا میکرد تا اینکه دیگه نتونستم تحمل کنمو محکم نگهش داشتم تا با آبم داخل سوراخ نازشا آتیش بزنم دیگه همون جوری افتادیم رو هم و خوابمون برد انگار تو رویا بودیم اون روز تموم شد با یه خاطرهی ناب و فراموش نشدنی اگه دوست داشتین تا بازم از خاطراتم با هیلاری ناز واستون بگم ممنون که خواندین…
نوشته: سامیار عشق ناتمام