سکس یا جنایت ؟!
سلام
این داستان کاملا واقعی هستش و فقط اسم ها رو عوض میکنم طبق قوانین سایت و قوانین انسانی
خب قضیه از اینجا شروع شد من 19سالم بود و اون موقع با دوستم خونه مجردی گرفته بودم ” ساعت 7 غروب بود که یکی از دوستام بهم زنگ زد و گفت یه دختره سوار کردم میخوام بیارمش اونجا ” منم گفتم حله و بیارش . نیم ساعتی گذشت و علی با بهروز اومدن ” و دیدم یه دختر 16 ساله خیلی زیبا با قیافه ای معصوم اومد ” داخل اومدن و دختر سرش پایین بود و با خجالتی تمام خیلی اروم سلام کرد و یه گوشه سرپا وایساده بود ” خشکم زده بود ک این چرا اینجاس و اینا چطور سوارش کردم ” در این حین بود ک دختره گفت ببخشید اجازه هست من بشینم ” منم گفتم بفرمایید راحت باش ” رفت روی مبل بالایی نشست و دور از ما ” بهش نمیخورد ک بی خانواده یا لاشی باشه ” مدام گوشیش زنگ میخورد ک باتریشو دراورد و کوله پشتیش رو که یک بندش رو انداخته بود کج کرد جلو اوورد و همون جوری گوشی و باتریشو گذاشت تو کیفش و زیپش رو بست و زیر جشمی نگاهی کرد و سریع پایین رو نگاه کرد ” جو باعث شد که ارووم از علی بپرسم قضیه چیه و از کجا سوارش کردید که علی و بهروز با چشمایی که داشت برق نیزد در حال پچ پچ کردن و خندیدن بودن ک با سوال من خودشون رو جمع کردن و علی گفت سر چهارراه بوداز کلاس زبان برمیگشت من سوارش کردم ” گفته ک من خونه نمیرم و امشب میخوام بیرون باشم ” به علی گفتم بهتر نیست ک بپرسیم چرا خونه نمیره و چطور شده که اینجا اومده ” به خاطر سن کمش بود وگرنه اگر جور دیگه بود زیاد برام مهم نبود ” علی گفت داداش هر جور صلاحته اگر میدونی مشکلی برات پیش میاد اشکال نداره من میبرمش جای دیگه که دختره گفت نه همین جا میخوام بمونم و من امشب خونه نمیرم ” تا خواستم ازش بپرسم چرا که بهروز حرفمو قطع کرد و گفت سارا پاشو پاشو بریم توی اتاق کارت دارم ” سارا بدون معطلی و با همون وضعی ک اومده بود با بهروز رفتن توی اتاق و من که عکس العمل سارا رو دیدم دیگه چیزی نگفتم ” بعد چند دقیقه صدای جیغ بلندی اومد ” علی یه تیکه شیره تریاک داشت تو لیوان حل میکرد و میخندید و از استرس عرق میریخت ک یهو بهروز گفت یه روغنی چیزی بهم بدین ” در اون لحظه اصلا حس خوبی نداشتم اما تو عمل انجام شده قرار گرفته بودم و بهش گفتم ک زیر تحت هم اسپری هست هم کاندوم هم ژل که تا گفتم زیر تخت و نزاشت حرفمو کامل بزنم ک درو بست و گفت مرسی مرسی و رفت داخل ” با علی حرف زدم گفتم این دردسر نشه و گناه داره چرا اینکارو میخواید با این بکنید که یهو صدای در اومد بهروز اومد بیرون و کارش تموم شده بود در حالی ک شرتش دستش بود و خودش رو پوشانده بود رو به دستشویی میدوید گفت علی زود باش برو که باید برگردیم خیلی دیره ” علی هم با حرفای من یکمی عصبی شده بود و چشماشو مالید و به در نیمه باز نگاه کرد و منو نگاه کرد و بینشیو خاروند و بدون هیچ حرفی رو به اتاق رفت ” دیگه صدایی نیومد ” فقط گاهی ناله های کوچیکی میومد ” کار علی بیشتر طول کشید و در این حین بهروز اومد بیرون ” روش نمیشد توی صورت من رو نگاه کنه ” قیافش یکم ناراحت یا بهتر بگم پشیمون بود اما با خنده روتین و زورکی همین که فیس تو فیس با من شد همه رو قایم کرد پشت خندش ” و با لحن مسخره ای بود گفت اولین بارش بود که از پشت میداد ” رو در در اتاق رفت و علی رو صدا کرد ک شلوارشو بهش بده ” چند بار صداش کرد اما جوابی نگرفت ” این بار درو باز کرد و سرشو نزدیک در کرد و بازم گفت اما جوابی نگرفت ” همین جوری رفت تو و برق رو روشن کرد که صدای علی درومد ک خاموشش کن زود ” اونم سریع شلوارشو اوورد و پوشید داشت کمربندشو میبست گفت اقا علی زود باش من دارم میرم ها ” بعد چند دقیقه علی با یه دستمال کاغذی بیرون و یه کاندوم گره زده بیرون اومد و اصلا به من نگاه نکرد و سریع رو به دستشویی رفت ” منم روی مبل نشسته بودم و پشتم به در بود ک علی بیرون اومد و نزدیک من شد و با کلی عذر خواهی و تشکر باهام دست داد و بهروز هم از دم در هال از دور تشکر کرد و به علی گفت زود باش دیگه و رفتن ” چند قدمی با علی اومدم تا در هال و گفت دیگه نیا و برو به کارای مهم تر برس و با خنده سردی رفت ” برگشتم و خواستم برم تو اتاق یه جورایی برام سنگین بود3 برم داخل نزدیک در بودم ک از بین در نیمه باز بوی عرق و بوی کاندوم توت فرنگی قاطی شده بود و به بیرون میومد ” ناخوداگاه از در دور شدم بسیار بسیار احساس بدی داشتم ” حالم از خودم بهم میخورد ” میخواستنم بالا بیارم ” رفتم و نشستم روی مبل و چشمم به استکان چایی علی بود ” هوا رو به تاریکی رفته بود و خونه تقریبا تاریک و بی صدا بود ” همینجوری نشسته بودم و تقریبا به زحمت میشد اطرافو ببینم نگاهیی به ساع انداختم ساعت 9 بود ” تقریبا گرسنم شده بود و چیزی برای خوردن هم جز جایی و چند بسته نان نداشتم ” تو فکر بودم که برق اتاق روشن شد ” نا خوداگاه سرمو چرخوندم و از بین در دیدم ساراشلوار جینش رو پوشید و مانتو رو پوشید و یکی از دکمه هاشو بست و موهاشو دستی کشید و بیرون اومد و با همون قیلفه خجالتی گفت ببخشید حموم کجاس و منم فقط با اشاره حموم رو نشونش دادم ” بعد از نیم ساعت بیرون اومد و معلوم بود با بدن خیس لباساشو پوشیده چون حوله ای توی حموم نبود ” اومد بیرون و داشت میلرزید ” و رو به اتاق دوید ” و صدام زد ” منم خیلی خیلی منظر همین فرصت بودم که برم توی اتاق ” همین ک رفتم بازم همون بوی بد میومد گوشه اتاق چند برگ دستمال کاغذی و بود و ژل و اسپری و جلد پاره کاندوم ها بود ” چشمم به اونجا بود ک سارا متوجه شد و سنگینی نگاهش رو حس میکردم که خجالتی میکشه ” روی تخت نشستم و بهم گفت تو چرا نمیومدی ” بهش نگاهی انداختم و گفتم ینی دوس داری بیام؟ گفت نمیدونم ” بعد پرسید زن داری ؟ گفتم نه ” بعد نزدیکم شد منم برق رو خاموش کردم و شلوارم رو دراووردم ” کنارش خوابیدم داشت از سرما میلرزید ” و موهاش خیس بود ” پتو رو انداختم روش و منم شلوارمو دراووردم نزدیکش ک شدم ” دستاش یخ کرده بود ” صورتمو نزدیک صورتش کردم ” در یک لحظه یه نیرویی منو کنار کشید ” بلند شدم و دیدم فقط شرت پامه و اون ادم چند ساعت پیش نبودم ” پتو رو کاملا دورش پیچیدم و بهش گفتم چرا اومدی اینجا ؟ بابات مامانت ؟ گفت به خاطر بابام ” گفتم چرا ” گفت من ساعت 6 کلاسم تموم میشه اما با دوستام رفته بودیم یه دور بزنیم و کلاس نرفتم که بابام رسیده بود اما بهش گفته بودن من کلاس نبودم و بهم زنگ زد و گفت که ببینمت میکشنت ” منم از ترس اینکه بابام منو میکشه توی خیابون بودم که سوار ماشین اینا شدم ” سریعا کیفش رو اووردم و موبایلش رو از توی کیفش دراوردم ” باتریشو جا انداخنم و تا روسنش کردم سریعا زنگ خورد ” گوشی رو از دستم کشید و گفت خواهرمه ” گفتم جواب بده اما نداد و به گریه افتاد ” منم نمیخواستم با این کارم بهش فشار بیارم اما از یه طرفم نگران بودم فردا بشه دیگه این دختر ارزش نداره خونه بره و حتما دردسر برام درست میشه ” خیلی اذیت بودم ناراحت ” لباسمو پوشیدم و رفتم شام گرفتم ” شام بهش دادم و خودمم خوردم ” وقت خواب بود گفت بیا روی تخت بخواب اما مبدونستم اگه کنارش بخوابم حتما کاری میکنم ” رفتم بیرون و روی مبل خوابم برده بود ” صبح بیدار شدم و توی اتاق رفتم دختر خواب بود ” گوشیش رو برداشتم و کلی تماس نا موفق و پیام داشت تا گوشی رو اووردم در حال زنگ خوردن بود ک جواب دادم ” دوستش بود و قضیه رو با حذف کردن علی و بهروز براش تعریف کردم ” و بهش گفتم میارمش بیرون توی فلان پارک و بعد میرم و فقط برام دردسر نشه و گفت باشه ” دختر بیدار شد و گفتم بریم بیرون بدون سوال و حرف اضافه ای گفت باشه ” من بردم یه پارک دیگه و به سارا گفتم بشین تا من میام “گوشیش دستم بود و به دوستش ز زدم و گفت ما توی پارکیم منم گفتم یه پارک دیگه ایم ” به خاطر اینکه منم نگیرن باهاش بهش گفتم به گوشی رو دادم سارا گفتم جاش گذاشته بودی و سریع دور شدم ” بعد چند سال من کافی نت داشتم یه خانمی اومد برای ثبت نام دانشگاه ” وقتی اسم دخترش رو گفت ناخوداکاه اسم روی کتاب توی کیف سارا جلو ذهنم اومد و فهمیدم مادرشه ” اولش خیلی خیلی ترسیدم بعدش مادرش گفت که دخترم شاگرد اول کلاس بوده و اما جند سال پیش یه اتفاق خیلی خیلی بدی براش افتاد که باعث شد خیلی افت کنه توی تحصیلش و کلی روانشناس و روانپزشک بردیم اما هنوز شبا به زور میخوابه ” که به گریه افتاد و گفت خدا ازشون نگذره ” خیلی دوره زمانه کثیفی هستیم خدا نابودشون کنه که ما رو نابود کردن ” باعث و بانی ایین اتفاقا رو چند ساله دنبالشون هستیم که گیرشون بیاریم و . . . خیلی ناراحت شدم و از ترس بدنم میلرزید ” بعد چند دقیقه یه دختر خوشگل و قد بلند و قیافه کاملا اشنا داخل اومد و گفت مامان چرا گریه میکنی ؟ که چشمم بهش افتاد خشک شدم ” هنگ هنگ بودم و خواستم فرار کنم که دیدم بله ” سارا س !
منتظر بودم که به مادرش بگه و کارم به پلیس کشیده بشه ” که سارا منو دید رنگش عوض شد و خیلی ریلکس گفت چی شده مامان گفت هیچی دخترم ” مهم نیس و سارا بقیه مدارک و ادامه ثبت نام رو انجام داد و با یه خنده خیلی خیلی پر معنی خداحافظی و تشکر کرد و رفت ” و کارت مغازه رو گرفت ” بعضی وقتا باهام تماس میگیره و احوال میپرسه و الان دانشجوی پزشکی هست و هنوزم بهم میگه کابوس اون شب همیشه با منه و همیشه ازم تشکر میکنه و میگه هیچوقت حرکتت او شبت فراموشم نمیشه و همیشه پیش خودم میگم قطعا تو یه فرشته ای و باید پرستیتد تورو ” خب این داستان سکس نبود اما شاید برای همه ماها این اتفاقات افتاده باشه یا بیوفته ” که چند لحظه شهوت رو به بهای نابودی خودتون و یا نابودی طرف نزارید ” اگر من اون شب اون نیرو منو از تخت بیرون نمیکرد چ بسا اعدام یا زندانی بودم ” دنیا خیلی کوچیکه ” که بخوای یکیو گم کنی و خیلی بزرگه بخوای یکیو پیدا کنی ” باید بگم که قبل انجام هر کاری حتما حتما رضایت طرف و عاقل و بالغ بودنش خیلی مهم هست ” سکس باید با عشق و علاقه باشه ” سکس برای پول یا هر چیزه دیگه ای خیلی عمل پست و کثیفیه ” حتما حتما قبل انجام سکس کاملا به عواقبش فکر کنید ” که چند لحظه شهوت مساوی نشه با جنایت و فراتر از جنایت !
نوشته: M.n