کون ابولی پسر همسایه
سلام، من این سایت رو تصادفی پیدا کردم و بعضی از داستانهاش رو خوندم و دلم میخواد که خاطرهای خیلی وقتها پیش رو تعریف کنم. هر کسی توی مدرسههای پسرونه ایران رفته باشه میدونه که خیلی از پسرها هم دیگه رو انگشت میکنن. نه اینکه همجنسباز باشند ولی به خاطر دسترسی نداشتن به جنس مخالفه که این کار رو میکنند. البته وقتی سالهای بالاتر دبیرستان میرسند و موضوع کنکور هستش و دانشگاه و بعضی که وسعشون میرسه که برن جنده بکنند یا دوست دختر بگیرند، رفتارها عوض میشه، اما اون دو سه سال آغاز بلوغ هستش که این صحنهها، حتی گاهی به صورت علنی توی کلاسهای مدرسههای پسرونه زیاد دیده میشه.
تابستون کلاس سوم دبیرستان که بودم، البته دورۀ قدیم زمان شاه، که میشه کلاس نهم، خانوادهام رفته بودند مسافرت به مشهد که اونجا برادرم منتقل شده بود از طرف ادارهاش. من چون تجدید شده بودم و کلاس می رفتم، باهاشون نرفتم ولی اجازه هم نداشتم که تا خونوادهام برنگشتند، شبها توی خونۀ خودمون بخوابم، باید خونۀ خالهام میخوابیدم. ولی روزها میرفتم خونۀ خودمون که در آسایش کامل جلق بزنم. یک همسایه داشتیم، سه تا خونه پایینتر که آخوند بود یا توی مسجد بود، یکی از این کارها و ریش داشت ولی عبا و عمامه نداشت و اهل محل حاجآقا صداش میکردند. هرچی که بود، خیلی مؤمن بودند و پسرش که هم سن من بود اجازه نداشت مثل ماها توی کوچه ولو باشه یا فوتبال بازی کنه. اون تابستون، یک روز نشسته بودم جلوی در که اون پسره که اسمش عبدولعظیم بود و بچههای کوچه مسخرهاش میکردند و ابولی صداش میکردند، آمد و ایستاده بود و به من نگاه میکرد. من داشتم یک مجلۀ جوانان که مال خواهرم بود رو ورق میزدم و اون محو مجله شده بود. گفت میتونم ببینم. مجله رو دادم دستش. گفت میتونم نیم ساعت مجله رو قرض بگیرم بخونم. گفتم خب همینجا بخون. گفت نه یک وقت یک کسی میبینه به گوش باباش میرسه. من هم مجله رو دادم. زودی گرفت و قایمش کرد زیر پیراهنش و رفت و پنج دقیقه بعد برگشت. و مجله رو پسم داد. گفتم پنج دقیقهای خوندی. گفت آره. گفتم آره جون عمهات، رفتی جلق زدی. گفتم آخه این عکس این خواننده هنرپیشهها که هیچجاشون معلوم نیست، روی چیجی جلق زدی؟ اگه عکسهای مجله خارجیها رو ببینی چکار میکنی، من روی اونها جلق میزنم. اینها رو که گفتم، ابولی التماس میکرد که مجله خارجیها رو نشونش بدم. ولی باید زود میرفت. خودم هم باید برمیگشتم خونۀ خالهام. قرار گذاشتیم برای روز بعد.
فرداش که رفتم، از قبل جلوی در خونه منتظرم بود. یک جعبه گز اصفهان برام آورده بود. در رو وا کردیم رفتیم تو. بیرون که داغ بود. کولر درست کار نمیکرد. رفتم پیراهنم و شلوارم رو درآوردم. خیلی گرم بود. ابولی هم هی اصرار میکرد که مجلهها رو ببینه. خواهرم چند تا مجله خارجی داشت که مدل لباس توش بود و اغلب اون وسطها عکسهایی بود که حتی پستون مدلها معلوم بود. یکی از اونها رو نشونش دادم که چشماش داشت از حدقه درمیاومد. میخواست مجله رو قرض بگیره که من نمیدادم، خودش هم میدونست که نمیشه چون خیلی قطر مجلههه کلفت بود، صفحاتش زیاد بود. گفتم تو میخوای جلق بزنی، خب همینجا بزن. خجالت میکشید. گفتم بیا، من هم میزنم. با هم میزنیم. خلاصه عکسهای خوب رو جدا کردیم و گذاشتیم جلومون و من هم رفتم کرم نرمکننده از اتاق باباماینا آوردم و شورتم رو کشیدم پایین و نشستم روی تختم و اون هم خجالتش کمکم ریخت و نشست روی تخت کنار من و کمی کرم به او هم دادم. اندازۀ کیرهامون تقریباً یکی بود ولی من شق کرده بودم، اون روش نمیشد هی کیرش میخوابید. گفتم بابا خجالت نداره که من این همه راه، دو تا اتوبوس سوار میشم از خونۀ خالم مییام اینجا که جلق بزنم. من جلقام زودتر تموم شد اما اون خیلی طول داد، من هم گزها رو برداشتم و میخوردم. بعد که اون هم آبش اومد، و با دستمال پاک کرد. هردو روی تخت دراز کشیده بودیم و لخت بودیم ولی اون بوی عرق میداد و حالم داشت به هم میخورد که بهش گفتم، گفت که فردا میره حموم اول قبل از اینکه بیاد. فردا دوباره رفتیم توی اتاق من. این دفعه بوی گند عرق نمیداد و پشماش رو هم زده بود. اما اون عکسها دیگه حال نمیداد و هیجانی نداشت. گفتم بهش که کیر همدیگه رو که بگیریم حال میده. قبول کرد با اکراه، و من کیر اون رو گرفتم و اون کیر من رو همینطور که کنار هم نشسته بودیم. من کیرش رو فشار میدادم ولی اون کیر من رو شل گرفته بود و حشری شده بودم میگفتم که فشار بده و بالا پایین ببره ولی خودش گیج حالی بود که داشت میکرد که من کیرش رو گرفته بودم. خلاصه من هم همینطور که کیرش را میمالیدم، با دست دیگهام تخمهاش رو میمالیدم و گاهی هم یک انگشتم رو نزدیک سواخ کونش میبردم و او هم دیگه کیرم رو ول کرده بود. یکی دو دفعۀ اول که انگشت توی کونش کردم، اعتراض کوتاهی کرد ولی چون کیرش و تخمش توی دستهام بود و خیلی حال میکرد، دفعات بعد، دیگه چیزی نگفت. البته آنقدر کیرش و تخمش و دستهای من چرب بود که راحت هر دوتا دستم هرجایی میرفت. وقتی احساس کردم که خیلی حشری شده، دستم رو از روی کیرش برداشتم که التماس میکرد که باز هم بمالم. گفتم که دراز بکش. به پشتش دراز کشید همینطور که پاهاش از لبۀ تخت آویزون بود. من هم نشستم جلوش، لای پاهاش رو باز کردم و با یک دست براش جلق می زدم و با دست دیگهام با کونش ور میرفتم تا جایی که یک انگشتم رو تا ته کرده بودم توی سوراخ کونش و چون هم زمان با کیرش و تخمش بازی میکردم، دیگه هیچی نمیگفت. خلاصه آبش اومد و ریخت روی دستهام که انگشتم رو از توی کونش درآوردم و رفتم دستهام رو حسابی با صابون شستم. وقتی برگشتم از حال رفته بود و تاقباز روی تختم دراز کشیده بود و کیرش هنوز شق بود. گفت نوبت منه. گفت خوب بیا برات جلق بزنم. گفتم نمیخوام، خودم میزنم، اما برگرد که کونت رو ببینم بزنم. برگشت. من هم یک دستم رو روی لمبرهاش گذاشتم که چرب بود و با دست دیگه جلق میزدم و یواشیواش دستم رو گذاشتم توی شکاف کونش و بالا و پایین میرفتم و انگشتم که میرسید به سوراخ کونش، سر راه یک کمی فرو میکردم توش که هربار یک آخ میگفت ولی زیای اعتراض نمیکرد و من پرروتر میشدم و در مالش بعدی بیشتر فرو میکردم و آنقدر دستم و کونش و همه جا چرب بود که انگشتم خیلی راحت می رفت لای کونش و سوراخ کونش. بالاخره انگشت وسطم رو تا ته کردم توی سوراخ و چیزی نگفت. من هم چسبیدم به رونش و کیرم رو میمالیدم تا بالاخره روش خوابیدم و کیرم رو گذاشتم لای دو تا لمبرهاش، که لاش خیلی گرم بود و بالا پایین میرفتم و هربار سر کیرم میخورد به سوراخ کونش، خیلی احساس خوبی داشت و اگه یک فشار میدادم میرفت، تو ولی همون لای کونش هم خیلی خوب بود. ابولی اعتراضی نمیکرد فقط میگفت آبتو نریزی وی تنم. ولی من دلم میخواست که همونطوری لای کونش آبم رو بریزم که بیشتر حال کنم. برای همین، همینطور که دمر بود، کیرش رو گرفتم توی دستم که دوباره شق شده بود. هم کیر اون رو میمالیدم و هم روی کونش بالا و پایین میرفتم. خلاصه از وقتی که کیرم رو گذاشتم لای کونش، یک دقیقه هم نگذشت که احساس کردم آبم میخواد بیاد، دو تا دستم رو دور تنش حلقه کردم و با دوتا دستام کیرش و تخمهاش رو که یک دفعه آبم اومد، متوجه شد که آبم داره مییاد ولی خب چون کیرش رو گروگان گرفته بودم هیچی نگفت. تازه حشری هم شده بود و وقتی از روش رفتم کنار و با ملحفه کونش رو تمیز کردم، برگشت و انتظار داشت که باز هم براش جلق بزنم که حالش رونداشتم. اون هم، در حالی که من بیحال افتاده بودم، یک انگشت کرد توی کون من و با دست دیگهاش، برای خودش جلق زد. من اعتراضی نداشتم که حالا فکر کنه من رو کونی کرده، چون من کیرم رو مالونده بودم به سوراخ کونش، حالا یک انگشت چیز مهمی نبود در مقایسه. روز بعد، همان داستان تکرار شد، ولی این دفعه نذاشتم که آبش بیاد. گفتم که تو دمر بشو و من برات جلق میزنم از پشت و مثه روز قبل، روی کونت کیرم رو میمالم. قبول کرد. باز یک عالمه کرم مصرف کردیم که دیگه کرمهای داشت تموم میشد اما کیر و خایه و کون هردومون حسابی چرب بود. وقتی با دوتا دست کیرش و تخمش رو میمالیدم و اون هم دمر بود، و من هم روش خوابیده بودم، دست راستش رو برگردونده بود و یک انگشت کرده بود توی کون من. این دفعه، سر کیرم رو تنظیم کرده بودم دور و برهای سوراخ کونش و همونجاها بالا و پایین میرفتم. سر کیرم رو کمی نگه داشتم دم سوراخ و کمی فشار دادم، فکر نکنم که حتی نصف سرش هم تو رفته بود که دادش دراومد. کیرش رو سفت گرفته بودم و حشری بود، گفتم تو برای من جلق نمیزنی که، حالا من فقط سرش رو گذاشتم نزدیک سوراخ، اگه نمیخوای اصلاً پاشو برو. چیزی نگفت، من هم به مانورهام ادامه دادم و کمکم سر کیرم رفت تو ولی تکون نمیدادم. گاهی کیرش رو ول میکردم که باعث میشد که التماس کنه که باز کیرش رو بگیرم فشار بدم، هر بار که این کار رو میکردم، با هر فشار، یک کمی بیشتر میکردم تو که میگفت نکن درد داره ولی کیرش رو یک فشار میدادم دیگه هیچی نمیگفت. میگفتم فقط سرش رو کردم تو ولی در واقع نصف کیرم رفته بود توش ولی چون تکونتکون نمیدادم، حال نمیداد. خلاصه وقتی احساس کردم که میخواد آبش بیاد، یک فشار زیاد دادم که کیرم تا ته رفت توش که دادش دراومد اما همزمان شده بود با اومدن آبش و اگرچه من زیاد تلنبه نزدم، اما داخل کونش خیلی داغ بود و میدیدم که کیرم تا ته رفته تو و از نظر روانی خیلی احساس عجیب و لذتبخشی بود که کیرم توی کونش پنهان شده بود و همزمان که داشت آبش میاومد من هم آبم اومد که همهاش رو ریختم توی کونش. تا دو سته دقیقهای کیرم توی کونش مونده بود که کمکم کوچیک شد و پلقی اومد بیرون کمی دور سر کیرم رنگ قهوهای گرفته بود از گه ابولی و کون ابولی هم تا هفت هشت ثانیهای همونطور باز و گشاد مونده بود به طوری که میتونستی توش رو ببینی.
نوشته: سیدعلی