من و شهلا (1)

سلام دوستان انجمن کیر تو کس،
اسم من علي و الان سي ساله ساكن يكي از شهرهاي پر جمعيت،اين اتفاق يكم طولاني ولي خالي از لطف نيست و مربوط به سألها پيشه.هيكلم متوسطه ولي زياد بد نيست يكم شكم دارم.رشته من الكترونيكه و يه دوست و هم رشته داشتم كه اسمش محمد بود،يه أخلاق خاصي داشت يكم غيرتي و متأصب بود،در مورد خانوادش زياد حرف نميزد حتي من خواهر و مادرش را هم نديدم. من و آقا محمد بعد از ورود به دانشگاه يه مغازه تعمير لوازم صوتي و تصويري باز كرديم،شش ماه اول خوب نبود ولي كم كم بازارمون گرفت و اوضاع روز به روز بهتر شد،در ضمن محمد با خواهرش و مامانش زندگي ميكرد و پدرش هم فوت كرده بود.

بعد از دو سال بنا به دلايلي كه لازم به ذكر نيست ما به شهر ديگه اي رفتيم و من با محمد حساب كتاب كرديم و مغازه براي اون باقي موند و ارتباط ما براي هميشه قطع شد.توي شهر جديد بعد از دو سه ماه كه براي زدن مغازه اينطرف و اون طرف ميرفتم به يه نفر آشنا شدم به نام محمود كه خيلي زود با هم صميمي شديم و من مغازم را باز كردم.روزها يكي پس از ديگري سپري سد،چشم بر هم زدني شد يكسال.يه روز داخل مغازه به محمود كه مثل داداشم بود گفتم محمود خيلي وقته زير دلم چوب ميشه محمود تيز حرفم را گرفت آخه محمود يه دوست دختر داشت كه حسابي از خجالت هم در ميومدند خودش برام تعريف كرده بود،بهم گفت چرا زودتر نگفتي بهش گفتم دوست ندارم با هر كسي هم خواب بشم از يه طرف دوست دارم اين حس را تجربه كنم آخه الان ٢٣سالمه. محمود گفت باشه و بحث تمام شد.

دو روز بعد محمود گفت ساعت ده شب برو به اين ادرس و با خودت پنجاه تايي پول ببر،ديدم يه ارايشگاه زنانه است.دو دل بودم ولي رفتم به همون ادرس زنگ زدم يه خانمي از پشت اف اف گفت كيه،طبق حرف محمود بهش گفتم اومدم ارايشگاه اونم گفت اينجا زنانه است منم گفتم آخه همه جا بسته است و فردا قرار مهمي دارم كه گفت بيا بالا تا ببينم چي ميشه ودر باز شد.از داخل يه راهرو كوچك رفتم سمت راست يه در بود باز كردم ديدم بله اينه و صندلي و. . . ،داشتم نگاه ميكردم كه يه صدا منا به خودش أورد برگشت واي واي يه زن كه نه يه فرشته روبروم بود،تقريبا قد بلند،موهاش را دم اسبي بسته بود،يه ارايش ملايم،لبهاي گوشتي قرمز،سينه ها همچين ميخواست لباس را جر بده.كيرم خود به خود اومد بالا.خانمه با يه لباس ساري بلنداومد جلو دست داد گفت شهلا هستم منم دست دادم گفتم علي يكم جا خورد ولي اهميتي ندادم،بهم گفت چقدر بي جنبه اي اون چيه جلوت من كه يكم به خودم اومده بودم گفت اون منا كشيده امشب اينجا و در ضمن هر كس شما را ببينه غش ميكنه اينكه چيزي نيست.گفت چند بار تا حالا سكس كردي؟گفتم دفعه أوله.خنديد و از توي يه كشاب يه اسپري در أورد بهم گفت لخت شو با خجالت اين كار را كردم و دستم را گرفتم جلوم دستم را پس زد و اسپري را حسابي زد به شمبولم و كاندوم را كشيد رو كيرم .اومد جلوم بهم پشت كرد و گفت زيپ لباسم را باز كن،زيپ را كه باز كردم لباس افتاد پايين چي ميديدم چشمام گرد شد،يه بدن سفيد سفيد كه شرت وسوتين قرمز رو بدنش خود نمائي ويژه اي ميكرد.رونهاي بزرگ و سفيد فقط دلم ميخواست نگاه كنم،بهم گفت قفل سوتين را باز كنم منم همين كار را كردم بعد رو به من چرخيد خدا اينا سينا كه نبود بزرگ سفيد شق و رق نوك قهوه اي .از خودم بي خود شدم و همونجا شروع به خوردن كردم و شهلا گفت صبر كن صبر كن ولي من فقط ميخوردم شهلا سست شد گفت بريم اتاق كناري روي تخت همونطور كه سينه تو دهنم بود رفتيم رو تخت خوابيديم و من ديوانه وار تر از قبل سينه هاش را ميخوردم,دست شهلا توي شرتش بود منم مجال ندادم و شرت شهلا را در آوردم و يه كس سفيد سفيد به اندازه پرتغال پيدا شد تا حالا كس نخورده بودم برا همين كيرم را در جا فرستادم داخل كيرم داشت مي سوخت ديگه تو اين دنيا نبودم فقط عقب جلو ميكردم اسپري كار خودش را كرده بود بعد از يه ربع كل وجودم خالي شد تو كس شهلا و من ديگه چيزي نفهميدم . . .
ادامه دارد

نوشته:

دکمه بازگشت به بالا