اینسست

رفتم حمام. درُ باز گذاشتم.
یه آینه قدی داریم جلوی در حموم که اگه در
باز باشه تصویر حموم توش میوفته.
لباسمُ بیرون آوردم و پرت کردم کنار وان.
لخت بودم.
باد کولر از در حموم وارد می شد و به بدن لختم
توی هوای مرطوب حموم می خورد.
لذت بخش بود.
دستمُ به سینک تکیه دادم و به صورتم توی آینه
خیره شدم. و به چند تار موی بالای سینه ام.
صورتم شهوتی نشون نمی داد. اما کیرم کاملن
راست ایستاده بود.
دستمُ زیر تخم هام گذاشتم و فشار خیلی آرومی
بهشون دادم. یه قطره آب از کیرم بیرون اومد.
یک لحظه چشمامُ بستم. شاید اون لحظه ای که با
شهوت چشمامُ می بستم چهره ام شهوتی می نمود.
کیرم بین گرمای مشتم بود. دوباره فشارش دادم.
آب رو باز کردم تا وان پر بشه. عاشق آب گرم
هستم. رفتم توی وان و سکوت بود و سکوت و
آرامش. بوی صابون داو محشر بود. صدای بسته
شدن در خونه اومد.
ضربان قلبم به هم ریخت.
مامان بود.
با مانتو و روسری مزاحم جلوی چارچوب در حموم
ظاهر شد. نگاش کردم. اونم نگاهم کرد. عرق کرده
بود به خاطر گرمای بیرون. چهره اش مث همیشه
پر از عشق و آرامش بود. از دیدرسم محو شد و
چند دقیقه بعد دوباره همون جای قبلی ایستاده
بود.
پرسید ساعت چند کلاس داری؟
گفتم کلاس ندارم.
گفت شیرین کی میاد؟
گفتم با کامرانِ.
دوباره رفت.
و دوباره چند دقیقه بعد توی چارچوب بود.
نگاهم از روی دست چپش شروع شد. مشت بود و از
بین انگشت شصت و اشاره لبه های مثلثی ، مثلثی
کاندوم بیرون زده بود.
با اینکه بینی من از دست مامان فاصله زیادی
داشت کاملن بوی خاص کاندوم همیشگیشُ حس
کردم. بوی گرمش که به بوی بدن مامانم نزدیک
بود به نظر من.
نگاهم از مچ دستش بالا تر رفت.
این بار در چارچوب در لخت بود.
مادرم لخت مادرزاد بود.
نگاهم از کچ دستش بالاتر رفت. ساعد چسبیده به
پهلوهای برآمده اش.
کنار پهلوهای چاقش … جای کمر شلواری که تازه
بیرون آورده بود مانده بود.
و کمی پایین تر رد قرمزی مثلثی شکل جای کنار
های شورت مامان بود.
نگاهم به کُس مامان گره خورد.
موهای کوتاه تازه در آمده.
ترکیبی از قرمزی گرما ، سفیدی پوست و سیاهی
مو.
کیرم در هوا تکانی خورد.
گویی می دانست که تا چند لحظه دیگر در بغل
اندام جنسی مادرم خواهد گرفته شد.
تکانی گویی انسانی ست که آب دهانش را از
هیجان و نه از ترس قورت داده است.
اما به جای اینکه آبی از گلویش به پایین رود
دوباره قطره آبی ، از سرِ بیرون زده از آبِ
وانِ کیرم بیرون آمد.
به سرعت ران های مادرم را از نظر گذراندم و
نگاه شتاب ناکم را به چشم های معشوقه ام
رساندم.
چشم های زیبای مادرم.
چشم های مهربانش.
و هیچ واژه ای عاشقانه تر و شهوت ناک تر از
گرم برای چشم هایش نیست.
نا خود آگاه خودم را در تمنای در آغوش کشیدن
مادرم در بغل گرفتم. و لبخند مادرم بیشتر شد.
به سمتم قدم برداشت و بین پاهایم و چشم در
چشمانم نشست.
آب ها شکافتند که به صفر میل ببرند فاصله کس
مامان تا کیر پسر را.
هم زمان با پایین راندن بدن مامان ، من هم با
انقباض عضله های کفلم بیشتر عطش کیرم را فرو
نشاندم.
مادرم و من لحظه ای آرام گرفتیم.
کف دست هایش را روی کف وان کنار ران هایم
حائل کرد و لب هایش به اشتیاق لب هایم
دویدند.
آاااااه … چه قدر گرم.
داغ.
نرم.
زیبا.
عمیق.
سرشار از عشق.
آرام.
پاک.
یکدیگر را بوسیدیم!
ساعدم را روی شانه هایش گذاشتم و چنانفیگور
گرفتم گویی تا آخر عمر کار دیگری جز بوسیدن
لب های مادرم نخواهم داشت.

بوسیدم.
بوسید.
بوسیدم.
بوسید.
لب آتش می گرفت.
لب آتش می گرفت.
بوسیدیم.
همچنان.
کم کم گویی می خواستیم برادرم را به وجود
آوریم.
لبانش را جدا کرد و کیرم را به دیواره کسش می
مالاماند!
آرام. پیوسته. داغ. پر مهر. پاک. متمرکز.
می توانستم از جایم تکان بخورم و این بار من
روی مادرم بخوابم و داخل مادرم شوم. اما هیچ
تنوعی نیاز نبود. هر لحظه برایمان منحصر به
فرد و عالی و زیبا بود.
بی هیچ کوششی می رقصیدیم در هم ، خوابیده در
وان آب.
همان صدایی که گاه لالایی م را می خواند این
بار سرشار از شهوت و عشق ناله لذت می گفت.
صدای خاص مادرم. که گاهی نیز برایم آواز می
خواند.
مادر دوستت دارم.
پسرم دوستت دارم.


مامان روی لبه تخت نشسته بود و من در کنارش
زانو زده بودم و با سشوار موهای زیبای سفیدش
را خشک می کردم. چشمانش را بسته بود و پسرانه
نگاهش می کردم و پوست دستم لذت انزال تماس
موهایش را فریاد می زد.
وقتی خشک شدند روی تخت خواهرم دراز کشیدیم و
یکدیگر را در آغوش کشیدیم.

مامان
بله عزیزم
امشب بریم بام تهران؟
دوس داری بریم؟
آره
بریم. من که کار خاصی ندارم.
خوشحالم. بعدش هم بسکین اند رابینز می
خوریم و با شیرین برمی گردیم خونه.

مامان خوابش برد. من هم فقط تماشایش کردم.
و تماشا کردم … و …

نوشته: First Pasty

دکمه بازگشت به بالا