داف شدم برای عشقم

سلام بچه ها من نسیم 21 سالمه. همه چی برمیگرده به 5 سال پیش اون موقع که من 16 سالم بود و مدرسه میرفتم. یه روز وقتی میرفتم مدرسه یه پسر خشگل و خوشتیپ جلومو گرفت و گفت که میخواد باهام دوست شه خب منم که اصلا تو نخ این چیزا نبودم بهش بی محلی کردم خلاصه هرروز دنبالم بود و میخواست باهام دوست شه ولی من ردش کردم منم یه دختر خشگل و خوش اندام و قد بلند قدم هم 180. وقتی میرفتم مدرسه میدیدم همه دخترا از اون پسره تعریف میکنن و همه ارزوشونه که با اون باشن. بعد سه ماه که سامان دنبالم بود باهاش دوست شدم. روز به روز علاقه ی من به سامان بیشتر شد طوری که بهش خیلی وابسته شدم یه مدت که از دوستیمون گذشت سامان گفت (بهتره تموم کنیم)… اخه بی معرفت همه ارزوشونه که منو داشته باشن اونوقت حالا که دل به تو دادم و عاشقت شدم به همین راحتی ترکم میکنی؟؟ غرورم اجازه نداد بیش از این خورد بشم گفتم بزار بره مهم نیست. خلاصه اون رفت با کسی که عاشقش بود ازدواج کرد و من با کس دیگه. بعد دو سال از شوهرم طلاق گرفتم اخه من هنوز سامانو فراموش نکرده بودم این برام یه عقده شده بود منم که کمی سنم بیشتر شد خشگلتر شدم بینیمو جراحی کردم البته بزرگ نبودا کمی فرم دادم لبامو ژل تزریق کردم خودمم که دافی لوند و قد بلند هرکی منو میبینه دهنش اب میافته البته جنده نیستما فقط هدفم سامان بود که اونم به دست اوردم یه روز منو دید گفت واااای چه جیگری شدی می خوام بازم باهات دوست شم. باهاش دوست شدم گفت زنم خونه نیست بیا خونمون رفتم خونش. زمستون بود پالتومو با شالمو دراوردم نشستم رو مبل. سامان منو دید گفت وای نسیم عاشق این استیل توام تو که منو کشتی با این قدت با این موهای بلوندت دیگه نمی خوام از دستت بدم دیگه مال خودمی. شروع کردیم به لب گرفتن از هم کمی که لبای همو خوردیم سینه هامو مالید و خورد. بد جوری حشری شده بود گفت بیشرف داری با من چیکار میکنی؟ با خیلی ها رابطه داشتم ولی تو… منو برد اتاق خواب از این که تو بغل سامان بودم داشتم ارضا میشدم چه برسه بخواد بکنه. لباسامو در اورد شروع کرد به مالیدن کسم و خوردن سینه هام بعد سرشو اورد بالا گفت نسیم منو ببخش که میخوام بهت دست بزنم گفتم سامان من دوست دارم باهات باشم کیرشو دراورد کرد تو کسم. ای جونم چه کیر بزرگی داره اگه می دونستم نمیزاشتم از دستم بره. وقتی داشت منو میکرد باهام حرف میزد که بدتد حشریم میکرد یکمی بعد ارضا شدم سامانم سینه هامو میخورد گردنمو میبوسید و تلمبه میزد. کمی که تلمبه زد ابش اومد پاشید رو شیکمم. بهترین روز عمرم بود. رفت دستمال اورد شیکممو پاک کرد گفت ببخشید نمیخواستم اذیتت کنم( عاشق این ادب معرفتشم) بعد بوسش کردم گفت بازم میای گفتم حتما. اونم گفت مرسی که به من حال دادی عزیزم عاشقتم میخوام همیشه مال من باشی… الان 6 ماه از رابطمون میگذره و اون دوست داره با من باشه تا با زنش.

نوشته: نسیم

دکمه بازگشت به بالا