سكس با پسری كه نميشناختم تو كوچه

سلام دوستان انجمن کیر تو کس؛من اولين بارمه كه دارم خاطره مينويسم اگه بد بود به خوبی خودتون ببخشيد؛اسم من ميناست و 19 سالمه يه دختر محجبه چادری اما فوق العاده حشری.خاطره ای كه براتون ميگم مربوط به 2ماه پيشه و اولين سكس و آخرين سكسم قبل از ازدواجم خواهد بود.يه نكته ای كه لازمه بگم اينه كه من فيلمای سكسی زياد ميبينم و سكستل هم زياد ميكنم.داستان سكس من با پسری كه هنوزم اسمشو نميدونم از جايی شروع شد كه من به تهران اومدم و برای خريد دارو به بهارستان رفتم و موقع برگشت به نواب سوار يه ماشين تاكسی شدم كه 3تا پسر به جز راننده توش بود يعنی يه نفر جلو و 2نفر عقب.من تپلی هستم و يه كم جا تنگ بود پسری كه كنارم بود هی خودشو ميچسبوند به من و من هی خودمو جمع ميكردم بعد دست به سينه شد و آروم يه دستشو گذاشت رو سينم و فشارش داد من كه زود حشری ميشم دستشو نيشگون گرفتم كه ادامه نده اما ول كن نبود طرف و انقد منو دستمالی كرد كه از مسيرم دور شدم و وقتی به راننده گفتم اون هم فهميد و با من پياده شد.در طی مسير هی كنار من ميومد و ازم ميخواست تو پارك نيم ساعت بشينيم اما من قبول نكردم ولی اون ول كن نبود و هی پشتم اومد و حرف سكسی زد تا من قبول كردم تا مسيری كه اشتباه رفته بودم و بايد برميگشتم رو همراهيم كنه؛خلاصه واستاديم تا يه تاكسی اومد دربست گرفتيم و سوار شديم و 2تامونم عقب نشستيم.پسره يه نگاه بهم كرد و دستمو گرفت و گذاشت رو كيرش؛بعد كرم در آورد ماليد به كيرش و دستمو رو كيرش عقب جلو كرد منم يكم واسش جق زدم انقد حشری شده بود و تکون ميخورد كه راننده مرد مسنی بود فهميد اما به رومون نياورد و پسره ارضا شد و آبش ريخت رو دستم منم همشو ماليدم به لباساش خلاصه پياده شديم و من كه داشتم از شدت حشر ميمردم ی نگاه بهش كردمو گفتم خيلی كصافطی(كثافتی) دارم ميميرم از شدت حشر و از اين حرفا اونم گفت بيا بريم تو يه كوچه خلوت بقيش بامن.خلاصه رفتيم تو يه كوچه كه تهش يه تيكه زمين خالی بود كه مردم ماشيناشون رو پارك كرده بودن(نواب-خ جوانمرد-ك اول دست راست).اونجا خلوت بود و تكيه دادم به یه ماشين؛پسره اومد لب بگيره كه من تبم نيومد و نذاشتم بعد شلوارمو كشيد پايين و كيرشو گذاشت لای كس چاقم كه خيس خيس بود؛نفسم به شمارش افتاده بود و آه آهم داشت بلند ميشد من خم شدمو كمرمو گذاشتم رو ماشين و كسمو فشار دادم رو كيرش وای چه قد داغ و بود و حال ميدادهربار كه كيرش ميخورد به چوچولم صدای ناله هام بيشتر ميشد بهم گفت برگردم اما من كه از كون دادن بدم مياد قبول نكردم و خودمو بيشتر فشار دادم رو کيرش تا يهو بدنم لرزيد و ارضا شدم انقد آب از كسم اومده بود كه ديگه نميتونستم رو پام وايسم ولی مجبور بودم تا خونه برم؛پسره موقع خداحافظی با اصرار زياد شمارمو گرفت و تك زد تا شمارش بيفته اما من همين كه به خونه رسيدم توبه كردم و سيم كارتمو شكستم؛ممنونم كه خاطره منو خوندين

نوشته:‌ مینا

دکمه بازگشت به بالا