بهترین موقعیت سکسی
سلام به همه ی بچه های انجمن کیر تو کس
اسم هاهمه تغییرکرده ومستعارهستند درضمن باراولمه که داستان میزارم ولی تقریبابیشترداستانهای بچه های انجمن کیر تو کس را خوندم
اسم من مهساست و20 سالمه ودوست پسرم مهدی و22ساله من ازتعریف کردن درموردهیکل وقیافه خوشم نمیادمیرم سراصل مطلب. من ومهدی 3سالی میشدکه باهم دوست بودیم عاشق همیم وتوی این 3سال یکبارهم سکس نداشتیم چون کلا هیچکدوم اهل این بچه بازیا نبودیم ولی چندوقت پیش که هرکدوم خونه خودمون بودیم وداشتیم با هم چت میکردیم مامانش اومدوگفت که مهمونی دعوت دارن ومیخوان برن بیرون بعدازچنددقیقه مهدی دوباره برگشت وگفت وای مهسا بهترازاین نمیشد باید بیای خونمون این همون موقعیتی که میخواستم گفتم اگه ی موقع بابایی کسیت برگرده بیچاره میشیم گفت که نه خیالت راحت کسی نمیاد.از اون اصرار و از من انکار بعدازکلی خواهش وتمنا بالاخره قبول کردم و1ساعت بعد من ومهدی کنارهم روی کاناپه روبه روی tvبودیم ومهدی کلی خوراکی خریده بود وداشتیم میخوردیم مهدی گفت مهسا چند تا فیلم زبون اصلی گرفتم هنوز ندیدم بیارم بزارم ببینیم باهاش موافقت کردم و اونم رفت اورد گذاشت چند مین از فیلم گذشته بودکه یدفعه فیلم صحنه دارشدمهدی اول گفت بزار بزنم بره ولی بعد گفت نه بزارم باشه منو تو هم بایداین چیزارایادبگیریم خیلی صحنه سکسی بودمن که داشتم حالی به حالی میشدم ی جا از فیلم که خیلی سکسی بودمن ناخوداگاه ی اه بلندکشیدم که مهدی گفت جوووووون عشقم منم خودما ول دادم توبغلشاگفتم عزیزم میشه من وتوهم ازاین کاراانجام بدیم دلم خواست اونم ی بوسه کوچیک ازلبام کردوگفت اره عزیزم چی ازاین بهترشماجون بخواه منم یکم خودماکشیدم بالا ولباما گذاشتم رولباش بعدازچندمین لب بازی مهدی بغلم کردوبردم توی اتاق خوابش روی تخت خوابوندوگفت من برم فیلما خاموش کنم بیام زودی رفت خاموش کرد واومد وخودش و انداخت روم وازم لب گرفت وبعدگفت مهسا دوستتتتت دارم عاشقتم دلم میخواد خودم به حجله ببرمت ولی نه الان وقتی که رسما زنم باشی وهمه بدونن تودیگه مال منی منم زول زدم توچشماشاوگفتم عزیزم زودتراینکاروبکن که منم تشنه عشقتم یواش یواش دستاش رفت روسینه هام وداشت ازروتاپ برام میمالید وازم لب میگرفت بعد جندمین تاپمادراوردوازروی سوتین داشت برام میمالید منم بیکارنبودم داشتم دکمه های پیرهنشابازمیکردم که کمرماداد بالا قزن سوتینما بازکرد وکامل درش اورد وگفت جوووووون عجب سینه های وشروع کرد به خوردن منم که عاشم سینه هاش وقفسه سینه سفیدوبدون موش بودم داشتم باناخونام روش بازی میدادم که دیگه اه واوهم دراومدبود مهدی هم یکی ازسینه هاما میمالید ویکی رو میخورد بعد سرشا بالا اورد وگفت عشقم اجازه میدی واشاره کرد به کسم من برای اینکه خودمابراش لوس کنم دستماگذاشتم روشا گفتم نه نه نه اول تو گفت باشه من اماده ام بفرمایید من مشغول در اوردن شلواروشرتش شدم که یدفعه کیرکلفت وکنده وشق شدش افتاد بیرون اول یکم ترسیدم که از چشمای تیزبینش دور نموند ودورصورتمابا دوتا دستاش قاب گرفت خیره شدیم بهم بهم گفت عزیزم نترس عشقم من که نمیخوام بلایی سرت بیارم سرما انداختم پایین و ی قطره اشک از گوشه چشمم جکید رو رونای سفید و تپلش دوباره سرما بالا کرد باسرانگشت اشکموگرفت وگفت چرا گریه میکنی گلم توکه میدونی من طاقت اشکاتا ندارم منم گریه میکنم دربین گریه ی دفعه خندم گرفت که برق رضایت نشست توچشماش بعد محکم بغلش کردمو سرما تو سینه مردونش قایم کردم اونم ی بوسه رو موهام کاشتا منو ازخودش جدا کرد وگفت ببین این داره خودشابراتومیکشه به دادش برس که بیچارم کرد دوباره همون ترس تو وجودم رخنه کرد اول باسرانگشت کلاهکشا لمس کردم خیلی داغ بود ی گرمای خاصی را بهم منتقل کرد بعد کامل گرفتمش تو دستما داشتم براش میمالیدم سرما بلند کردما توچشماش نگاه کردم توچشمای که شهوت ازش میبارید من عاشق این چشمای درشت قهوه ای بودم خلاصه بعدازچند مین مالش سرشا یکم کردم تودهنم این کارم باعث شدمهدی ی اه از روی لذت وشهوت بکشه ی دفعه کامل کردم تودهنم که نزدیک بود حالم بهم بخوره برا همین سریع درش اوردم مهدی نشست جلومو گفت نمیخوادبخوری حالت به هم میخوره دیدم بی انصافی اگه ارضاش نکنم بهش گفتم بیا 69بشیم باسرموافقتشااعلام کرد وخوابیدم روتخت اون مال منومیخورد ازروشورت من مال اونو که یدفعه احساس کردم تمام قوای بدنم داره تحلیل میره از سرلذت ی اهههههههههه بلند کشیدما ارضا شدم مهدی هم نامردی نکردوتمام ابموخورد بعد ازجند مین دیدم مهدی هم سروصداش بیشترشده وگفت عشقم دارم میام کجات بریزم کیرشا از دهنم دراوردما گفتم بریذ رو شکمو سینه هام اونم همه آبشا خالی کرد روم بعد بی حال افتادیم توبغل هما مهدی از عسلی کنارتختش دستمال بداشتا بدن و کوس منا با کیر خودش تمیز کرد منا توبغلش گرفتا بهم گفت وای مهسا خیلی عالی بود واقعا حال کردم دست دردنکنه عشقم منم ازش تشکرکردم 2ساعتی تو بغل هم خوابیدیم وباهم ازهردری حرف زدیم وخندیدیم بعد بلندشدیم رفتم ی دوش گرفتیما مهدی منا برگردوند خونه ورفت .
الانم6ماه باهم عروسی کردیم اگه خواستید داستان شب عروسیمم براتون بزارم دوستان لطفا اگه خوشتون نیومد فحش وناسزا نگید. ممنون دوستون دارم بوووووووووووووووس.
نوشته: مهسا