فرهاد نازنین پر کشیده ام
سلام نسترن هستم هدف من از عضویت در این سایت تلاش برای رهایی از فکرهای آزار دهنده م هستش خواهش می کنم اگه خوشتون نیومد فحش ندید
سال ۸۶ بود من تازه ۲۵ ساله شده بودم از دانشگاه برگشتم سلام سردی کردم کیفمو انداختم گوشه ای و روی تخت دراز کشیدم مامانم در زد و وارد اتاقم شد
-مامان : چرا انقدر آشفته ای؟
-نسترن : خسته م
-مامان : حوصله داری باهات حرف بزنم یا بزارم واسه بعد؟
-نسترن : نه بفرمایید
مامان : نظرتو راجع به پسر آقای . . . نگفتی؟
یکم خجالت کشیدم خودمو جمع و جور کردم و گفتم : مامان نظر شما چیه؟ داداشام چی گفتن ؟
مامان : من فقط به نیما (داداش بزرگم که بعد از مرگ پدرم حکم بزرگتر خانواده رو داشت) گفتم گفت بنظرم خانواده خوبین ،فقط مونده نظر تو؟
- نسترن : منم همین نظرو دارم
مامان : الهی قربون شرم و حیات شم
درو بست و بیرون رفت
داشتم خودمو توی لباس عروس تصور می کردم که خواب رفتم…
من و فرهاد عقد کردیم فرهاد عشق زندگی من بود از هیچی کم و کسر نداشت شغل و خانواده و چهره و درآمد و تحصیلات…
روزهای خوبمون که در تدارک عروسی بودیم خیلی زود گذشت لباس عروسی م رو پرنسسی سفارش دادم آرایش ملیحی رو انتخاب کردم و به نظر فرهادم فرشته ای شده بودم و با رقص تانگوی ما جشن تمام شد
با مدرک تحصیلی ام راحت میتونستم شاغل شم اما فرهادم راغب نبود دوست داشت زن خونه باشم بهترین زندگی رو داشتیم عشق من و فرهاد تمومی نداشت
سال ۸۸ پنج شنبه ای در اردیبهشت بود بعداز ظهر رفتیم خونه پدر شوهرم و قبل از شام برگشتیم شامم روی اجاق بود
شام رو با اداها و شکلک های همیشگی خوردیم،رفتم دوش گرفتم
فرهاد داشت تلوزیون نگاه می کرد با حوله بودم نشستم روی پاش و لپشو بوسیدم…
-فرهاد : ای جونم پاشو بریم توی اتاق
خودمو لوس کردم و گفتم بغلم کن ببرم تی وی رو خاموش کرد بغلم کرد و رفتیم توی اتاق
چراغ خواب بنفش رو روشن کرد و کنارم دراز کشید
حوله رو باز کرد و بدنمو بو کشید
-فرهاد : به ه ه ه
-نسترن : فرهاد تو همه زندگی منی؟
محکم بغلم کرد و گفت نسترنم تو خانوم ماه فرهادی
لباشو روی لبام گذاشت و دستشو بین پاهام آروم لب میگرفت زبونش رو تو دهنم کرد و تاب میداد
پاشد لباساشو در آوردم شرتشو کشیدم پایین کیرشو بوسیدم و گفتم آخ فرهاد این مال منه
فرهاد : مال خود خودته حالا بخواب اول نوبت توء
خوابیدم اومد گوشامو میخورد و با دستش نوک سینه هامو می مالید گردنمو که میخورد دستشو روی کسم گذاشت و کمی می مالید پیچ و تابم شروع شد سینه هام تو دهانش بود و ازش خواستم گاز بگیره هنوز ارضا نشده بودم که بهش گفتم دراز بکشه کیرشو دستم گرفتم و به لبم مالیدم سر کیرشو تو دهانم کردمو مک میزدم دست فرهادم توی موهام بود کم کم بیشتر تو دهانم میکردم . تخماش تو دستم بود سرمو روی کیرش فشار میداد و من تند تر ساک میزدم کیرش توی حلقم بود فرهادم کمی آه می کشید تخماشو یه لیس زدم و گذاشتم تو دهنم کیرش راست راست بود
ازم خواست بخوابم پاهامو روی دستش گذاشت و کیرشو آروم آروم توی کسم کرد تند تند تلمبه می زد سینه هامو گرفته بودم و می مالیدم فرهادم بلند آه میکشید گفت داره میاد گفتم خالی کن تو کسم گفت نه داشت درش می آورد که آبش اومد مقداریش تو کسم رفت بقیه شو روی شکمم ریخت و بی حال کنارم دراز کشید سرمو روی سینه ش گذاشتم
نسترن : فرهادم…
فرهاد : جون فرهاد
نسترن : عاشقتم
فرهاد : کاری می کنی بازم راستش کنیا
نسترن : لوس!
پاشدم رفتم دستمال آوردم و هر دومون رو تمیز کردم و بغلش خوابیدم…
خرداد ماه بود فرهادم مأموریت شهرستان داشت پریود نشدم بیبی چک گذاشتم نشون داد که باردارم به مامانم گفتم گفت زیاد مطمئن نیستن بپوش بیام بریم آزمایش خیلی استرس داشتم
چند روز دیرتر رفتم جواب رو گرفتم باردار بودم باورم نمیشد خیلی خوشحال بودم…
داشتم گردگیری می کردم تلفن زنگ خورد :
-نیما : سلام نسترن خوبی
-نسترن : سلام چرا مضطربی؟
-نیما : بپوش بیام باید بریم اهواز
قلبم ریخت گوشی از دستم افتاد از صبح دلشوره داشتم ،فرهادم اهواز بود تماس گرفتم جواب نداد نمیدونم چه جور لباس پوشیدم چه جور به اهواز رسیدیم نیما ساکت بود هیچی نمیگفت، اهواز رسیدیم رفتیم سمت بیمارستان آریا تپش قلبم به بالاترین حد رسیده بود خانواده فرهادمو گریون دیدم
بیهوش شدم
به هوش اومدم زیر سرم بودم نمیدونستم چی شده باز یادم اومد مادرشوهرم اومد کنارم
نسترن :ماماااان فرهادم کو؟
مادرشوهر : آروم باش خانومم آروم باش
فرهاد من بر اساس انفجار سر چاه های ملی حفاری از بین رفت
من چکار می کردم با این جنین یتیم؟چرا باید سرنوشت خودمو می داشت؟
بهمن ۸۸ دخترم بدنیا اومد بدون پدر…
فرهادم اسم دلنیا رو دوست داشت اسمشو دلنیا گذاشتم و تنهایی بزرگش کردم هنوز توی خونه خودم زندگی می کنم با کسی ارتباط عاشقانه ندارم و دیگه ازدواج نمیکنم، شاغل شدم و بقیه عمرمو برای دخترم تلاش می کنم بیمه عمر فرهادمو به بهزیستی بخشیدم
امیدوارم هیچ کسی خاری به پای عزیزش نره
خوب و خوش و موفق باشید
نسترن