خیانت درخیانت

من اونو با تمام وجودم دوستش داشتم . جسم و روح اونو می خواستم ولی اون فقط جسم منو می خواست . می گفت دوستم داره ولی من نمی تونستم حرفاشو قبول کنم . چون حرکاتش اینو نشون می داد . من اسمم شیرینه و سالمه . دوست پسرم سامان هم سالشه و هردومون چند ساله که در دانشگاه با هم همکلاسیم . اون با یه زن پولدار که سال ازش بزرگتره ازدواج کرده و منم یه نفر که ده سال بزرگتر از منه و اونم وضع مالیش خیلی خوبه از دواج کردم . هیشکدوم از ما بچه نداریم شاید گذاشتیم برای بعد از فارغ التحصیل شدن . تازه یه ساله که با هم گرم گرفتیم . من از همون روز اول یه گرایش خاصی نسبت به اون داشتم ولی وقتی دیدم که از دواج کرده مجبور شدم به خواستگارم پاسخ مثبت بدم . کاوه  مرد خوبیه هوامو داره هر چی بخوام برام فراهم می کنه ولی من دوستش ندارم . با میل و رغبت تن و بدنمو در اختیارش نمی ذارم . اون به خاطر پول با سیما از دواج کرد . سیما خیلی باهام خوب بود . ولی من فقط به این توجه داشتم که به اون آرزویی که نرسیده بودم برسم . این رفت و آمد های خانوادگی کار دست من و سامان داد و فهمیدیم که چقدر همدیگه رو دوست داریم . من به اون نیاز داشتم . به نوازشهاش به این که بگه دوستم داره .. با این که  اولش خیلی سختم بود به شوهرم به این صورت در عمل خیانت کنم و خودمو در اختیار یکی دیگه بذارم ولی این کارو انجام دادم . حس می کردم خیلی آروم شدم  . به محبت اون و به سکس با اون خیلی نیاز داشتم . به همسرش سیما حسادت می کردم . این که وقتی که من کنارش نیستم اون  بغلش کرده و داره باهاش عشقبازی  می کنه . بهم می گفت که از سکس با اون لذت نمی بره . من از زنش خیلی خوشگل تر و خوش بدن تر بودم . همین بهم آرامش می داد . دلم می خواست اونم به کاوه حسادت کنه ولی انگار نه انگار . اون همین که آبشو تو کوسم خالی می کرد آروم می گرفت . -سامان نوازشم نمی کنی ;/; دوستم نداری ;/; دیگه حرفای عاشقونه بهم نمی زنی ;/; یادت رفت هنوز خودمو تسلیم تو نکرده بودم چه عاشقانه و با احساس باهام حرف می زدی ;/; -ول کن ما رو شیرین . این قدر گیر نده دیگه -سامان دوستت دارم . عاشقتم -شیرین ما دو تا مون  همسر  داریم . بذار حالمونو بکنیم . -دوستم نداری ;/; عاشقم نیستی ;/; .. اون وقت اون خیلی آروم و با خونسردی و بی احساس بهم می گفت که دوستت دارم عاشقتم .. حالا هم یکی از روز هایی بود که شوهرم بود سر کار و سیما هم  که دبیر بود رفته بود تدریس کنه و من و سامان هم کلاس نداشتیم .. منتظر بودم که بیاد و یه بار دیگه هم با هم باشیم . یک هفته ای می شد که  با هم سکس نداشتیم . دلم واسش یه ذره شده بود . هر شب خواب سکس با اونو می دیدم . البته روزایی که کلاس داشتیم توی دانشگاه اونو می دیدم ولی از این که به دخترای دیگه توجه داشته باشه حرصم می گرفت و حسودیم می شد . همش در حال حسادت کردن بودم و فکر کردن به این که فقط سامانو برای خودم داشته باشم ولی اون اصلا این طور نبود . حتی گاهی از سکس من با شوهرم حرف می زد . دلم می خواست اونم حرص بخوره لجش بگیره . بالاخره سامان اومد . خودمو واسش خیلی خوشگل کرده بودم . به محض این که منو اومد در جا بغلم زد و  برد طرف اتاق خواب -واییییی سامان چقدر آتیشت تنده . چقدر حرص داری . مگه زنت بهت نمی رسه -اتفاقا خیلی هم دوست داره برسه ولی من دلم می خواد آبمو تو کوس تو بریزم -چقدر رک حرف می زنی یه خورده با احساس و هیجان بیشتری حرف بزن -ببین شیرین حوصله درس خوندن ندارم . وقت امتحان اگه پیش هم  هم اگه ننشستیم باید یه جورایی بهم تقلب برسونی . مخم دیگه نمی کشه . می دونی که چقدر دوستت دارم عشق تو حواسمو پرت کرده -طوری حرف می زنی که انگاری من عاشقت نیستم . -باشه پس به لیلا میگم بهتر بخونه هوامو داشته باشه .. لیلا یکی دیگه از همکلاسام بود که تازگیها خیلی بهش توجه نشون می داد و حسادت من تحریک می شد نمی دونستم چیکار کنم . نمی شد باهاش در گیر شد . در هر حال من که تسلیمش بودم . دلم نمی خواست راحت تسلیمش شدم ولی حواسم رفت پیش این که به لیلا زیاد باج نده -ببین من خودم هواتو دارم  . لیلا کند ذهنه .. طوری عجله داشت و حشرش تند بود که منو وسط اتاق پهنم کرد . خوشم میومد که این جوری با هام حال کنه بااین که با ها و بار ها دستشو گذاشته بود رو کوسم و انگشتاشو فرو کرده بود اون داخل اما این کارش هر بار واسم تازگی داشت -نهههههه سامان بگو بگو تو فقط مال کنی .. فقط مال من .. بگو دیگه به سیما هم توجه نمی کنی . راستش اون لحظه فقط حواسم به لیلا بود .. -تو هم شوهر داری شیرین . بذار کیرم حالشو بکنه .. -بیا بیار بیار کیرتو واست ساک بزنم .. ولی اون امونم نداد . فقط شورت و شلوارمو کشید پایین و بدون این که تی شرتمو در بیاره کیرشو کرد تو کوسم و طوری هم به سرعت و با عجله منو می گایید که سابقه نداشت . خوشم میومد . کیف می کردم ولی از این حرکاتش تعجب هم می کردم -سامان جووووون امروز نخواستی مزه بگیری . کوسمو تستش کنی .. -با کیرم تستش کردم . قرار نشد که همیشه لیسش بزنم . لعنت به این لیلا ..اون درساش خوب بود و کند ذهن نبود . من و اون با هم دوست هم بودیم . با این که محرم اسرار هم بودیم ولی من جریان سامانو بهش نگفته بودم . روم نمی شد که بهش بگم  من یه زن شوهر دار با یه مرد زن دار رابطه سکسی دارم . داخل موبایلش چقدر عکسای سکسی داشت . هنوزم بهم نشون می داد . -حواست کجاست شیرین اگه حال نمی کنی بگو ولت کنم -نههههه نههههه  سامان من تازه دارم گرم میفتم . مثل تو نیستم که که همش چسبیدی به زنت .. -شیرین کوست نشون میده که باید دیشب کیر خورده باشه وگرنه باید خیلی داغ تر و خیس تر از اینا می بود .. -خیلی بد جنسی سامان . تو که می دونی من چقدر دوستت دارم بازم از این حرفا می زنی و دستمو دور گردنش حلقه زده خودمو آوردم بالاتر . دلم می خواست لختم کنه .. آخرش خودم تی شرتمو در آوردم . اون خودشو لخت کرده بود . تنمو به تنش چسبونده و سر و صورتشو غرق بوسه کردم . -سامان فقط تو فقط تویی که به من حال میدی این قدر اذیتم نکن . دوستت دارم .  واست می میرم . -کی وقت کیر خوردن ;/; -پسره بد دهن من همیشه دوستت دارم . دستام همه داغ شده کمر و پهلو هاشو نوازش می کردم .-سامان ولم نکن . خواهش می کنم .. امروز یه جوری شدی ;/; منو رو زمین خوابوند و پاهامو به دو طرف باز کرد . انگاری خیلی عجله داشت . کف دستشو گذاشته بود بالای کوسم و با یه دست دیگه اش دو طرف کوسو به طرف وسط جمع کرده و با کیرش حسابی اون داخلو می کوبوند . خیلی از این حرکتش خوشم میومد . -ساماااان جون ادامه بده .. دلم می خواست زود تر برم توی حال و ارضا شم . چون می دونستم   و حس می کردم که سامان امروز اشتهای زیادی نداره . احتمالا زنش سیما باید یه سرویس دهی خوبی به این پسر مفتخور داده باشه که این جور زیاد گرسنه نشون نمیده . ازبس هر وقت خواسته بود واسش آماده کرده بودم روش زیاد شده بود . اگرم بهش نمی رسیدم از دستم در می رفت . علتش این بود  شاید  درجه عشق و هوس من بیشتر بود و اگرم می خواستم سردی نشون بدم بد تر می شد . با توجه به این که لیلا هم چند بار از سامان گفته بود که من هر بار اونو از این که باهاش رابطه بر قرار کنه نهی کرده بودم . می گفتم که درست نیست یک دختر بخواد با یک مرد متاهل رابطه داشته باشه اگه زنش بفهمه شر میشه . نگاهمو به بدن و سینه  ها و شونه های سامان دوخته و این تصور رو می کردم که اون فقط مال منه و زن نداره .. اون فقط با من سکس می کنه .. جوووووووون .. فقط مال منه .. بعد کاملا می رفتم توی حس وکیرشو توی کوسم حس می کردم که داره باهاش حال می کنه .. من روح و جسممو تقدیم اون کرده بودم . اصلا از زندگی زناشویی ام احساس خوشبختی نمی کردم . چشامو بستم و رفتم به عالم لذت و شهوت و هوس .. کیر فقط کیر .. -کوسسسسسم اوخ کوسسسسسم سامان بگو کیرت بهش لذت میده . بگو که سیما بهت حال نمیده و این منم که بهت حال میدم . -تو خودت می دونی که همین طوره .. تو که می دونی عشق من . تو خیلی هوس انگیز تر از سیما هستی و خیلی خوشگل تر . تازه تر .. یه کوس تازه تر و جوون تر داری -همین ;/; -دیگه چی می خواست باشه .-پس عشق و دوست داشتن چی ;/; یه نگاهی بهم کرد و گفت تو امروز چته شیرین . تو که می دونی واسم از عسل شیرین تره . کوسسستم شیرین ترین کوس دنیاست . .. می خواستم بهش بگم مگه چند تا کوس چشیدی .. گفتم بهتره روشو باز نکنم . -پس چرا تو زیاد نمی چشیش . به حرفم توجهی نکرد و کار خودشو می کرد . منم دیگه واسش ناز نکردم . چون می دونستم که نازم خریداری نداره .. کف دستشو رو کوسم می گردوند یه دستشو هم از کناره ها رسونده بود به کونم و چنگشون می گرفت . -سامان با همین سرعت کوسمو بکن خوشم میاد . خیلی خوشم میاد دارم حال می کنم . آبم داره میاد دارم ارضا میشم . اینو که گفتم سامان تلاششو زیاد تر کرد . منو می بوسید . خودشو پر حرارت نشون می داد دوباره شده بود همون آدم سابق .. -اومد سامان داره می ریزه .. اوووووففففف نمی دونی چقدر سنگین بودم دارم حال می کنم . تموم شد .. تموم کردم . . اون حتی منتظر نشد که بهش فرمان ریزشو بدم . هر چند تشنه آب کیرش بودم ولی خودش با چند تا ضربه ای که پس از ار گاسم بهم زد آبشو تو کوسم خالی کرد .. وقتی کیرشو از کوسم کشید بیرون در جا اونو گذاشتمش تو دهنم . چقدر سریع دوباره شقش کرده بودم . فوری قمبل کرده و گفتم سامان حالا بذار تو کونم . همیشه تو اصرار می کردی و کون می خواستی یه امروز من خودم دلم می خواد داوطلبانه پیش قدم شم .. نمی دونم چرا این جوری شده بود . -شیرین جون یه خورده دیرم شده . سیما منو فرستاده واسه یه کاری .. از این جور بهونه ها آورد و از پیشم رفت در حالی که حداقل دو ساعت دیگه هم می تونستیم با هم باشیم . روز بعدش توی دانشکاه اصلا حال و حوصله نداشتم . نمی دونم چرا خیلی بهش وابسته بودم . . تصمیم گرفتم یه خورده با سیاست و بی اعتنایی باهاش بر خورد کنم . پسرا وقتی که توی فراوونی بیفتن همینه دیگه . وقتی که بفهمن یکی خاطر خواهشونه خودشونو می گیرن . مخصوصا اگه خیلی راحت تصاحبش کنند . لیلا هر کاری کرد که بهش بگم جریان چیه و چرا این قدر تو همم چیزی بهش نگفتم .. -شیرین  زنگ تفریح که شد من حسابی سر حالت می کنم . نمی دونستم چی داره میگه . زنگ که خورد و کلاس تعطیل شد با هم رفتیم یه گوشه ای و موبایلشو در آورد و دو سه تا عکس سکسی بهم نشون داد . عکس یه کیری که دراز شده بود و در یه عکس دیگه اون در حال ساک زدن اون کیر بود . -لیلا تو از کیر دوست پسرت و ساک زدن عکس گرفتی ; /;..عکس ساک زدنش خوب مشخص نبود یه درشت نمایی خاصی داشت .. -اگه گفتی اون کیه .. دعوام نکنی ها ;/; یه مرد متاهل .. همین سامان خودمونه .. دیروز رفتم خونه شون . منو از کون کرد . نمی دونی چه حالی داد .. چقدر خوب کوسمو لیس می زنه . زنش خوشگل نیست از خودش بزرگتره . واسه پول باهاش ازدواج کرد .. شیرین چیه رنگت پریده نترس هوای کوسمو دارم . طوری کوسمو میک می زنه که ارضا میشم . من حواسم هست .. حالم داشت بد می شد .. -اون عکس کیر تنها رو ببینم ;/; .. نگاهی به فضای اون عکس انداخته و تخت و دیوار خونه سامانو شناختم .. آشغال کثیف هم به زنش خیانت می کرد هم به من … پایان .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا