خار تو , گل دیگران 36

ناصر واسش یه آدرسی نوشته بود که اگه دوست داره صبح شنبه رو می تونه بیاد اون جا .. یه آپارتمان دربست .. نوشته بود برای بر رسی و مشورت در مورد بعضی مسائل … از این گستاخی اون بی اندازه عصبی شده بود .. ازم خواسته بیام جایی  که حتما در اون جا با خیلی از دخترا خلوت کرده کاری رو که با اونا انجام داده می خواد با من بکنه . کور خونده . فکر کرده من میرم . من که واسه یه حرکت زشت از دستش فرار کردم . اون وقت میرم خودمو میندازم به دامی که اون واسه من پهن کرده  . نه ..نه…پسره پررو . چرا این مجلس تموم نمیشه .. چرا همه شون غیر من باید این قدر بهشون خوش گذشته باشه که اصلا دلشو ندارن که بر گردن خونه . وقتی داشت بر می گشت سمانه و فرامرزودید که یه گوشه ای با هم خلوت کرده و چه حالی دارن با هم می کنن ! خوب مشخص نبود ولی ظاهرا دست فرامرز رفته بود زیر دامن سمانه و داشت با لاپاش ور می رفت .. اثری از میلاد و رامش هم ندید . اونا هم رفته بودن یه گوشه ای .. رامش خیلی راحت تر از ویدا با این مسئله که می تونه از لحظات ناگهانی زندگیش لذت ببره کنار اومده بود ولی اونم  به همین سادگی با این مسئله کنار نیومده بود .اما  خیلی بر خودش سخت نگرفته بود .  میلاد اونوبا خودش برد سمت دستشویی خانوما ..

دکمه بازگشت به بالا