پریان در غربت 66
–
ازحال رفته بودم . دلم می خواست همونجا دراز می کشیدم و می خوابیدم . عجب آرزویی کرده بودم . وسط اون دو تا ولو شدم . چقدر پستوی تنگ و کوچولویی بود با این حال می شد کمی این طرف و اون طرف کرد . کوس و کونم حسابی گرم افتاده و حالا دو تایی شون کیرشونو گرفته بودن سمت دهنم . ار اونجایی که کیر استیو که تازه توی کسم خیس کرده بود و آب از سرش در حال چکه چکه کردن بود اونو گذاشتم دهنم و خوب که میکش زدم و ته مونده هاشو خوردم یه دستمو گذاشتم دور کمر این و دست دیگه امو دور کمر اون قرار دادم . اون دو تا هم هر کدوم دستشونو روی کسم قرار داده باهاش ور می رفتن . سه تایی مون یه نیم ساعتی رو این جوری گذروندیم .. حالمون حسابی جا اومده بود . من یکی که حال و حوصله برخاستن و پاشدن و رفتن به میون شلوغی ها رو نداشتم ولی دیگه رفتیم . سرم داشت سوت می کشید . استیو و ریچارد رفته بودن ..