نگاه عشق و هوس 47
–
ستاره ها جای خورشیدو گرفته بودن . آسمون تیره و تار شده بود . هرچه به دنبال ماه می گشت نمی تونست اونو پیدا کنه . چقدر دوست داشت با نوک انگشتاش با سینه های سعید بازی کنه . خیلی آروم حرکتش می داد . طوری که عشقشو بیدار نکنه . به چشای بسته اش نگاه می کرد . به ناز خوابیدنش . دوست داشت نوازشش کنه . لبای گرمشو ببوسه . یه نگاهی به بدن بر هنه اش انداخت . صدای زنگ تلفن خونه اونو به خودش آورد . حدس زد که باید از طرف سهیل و سامان باشه . پاک اونا رو فراموش کرده بود . اون حالا فقط خودش و سعیدو می دید . من که تمام تلفن ها رو قطع کرده بودم . یکی از این دو شاخه ها رو یادش رفته بود که از پریز بکشه … سامان بود ..