فقط یک مرد 17
–
نمیدونم چطور همچین چیزی امکان داره .. یعنی یه مادر چطور راضی میشه هووی دخترش بشه ;/; -آقای من تو راضی هستی ;/; -من که نمی تونم رو حرف بابات حرف بیارم . فقط ملوس جان یه غذای کم چرب تری اگه داری بیاری بخورم خیلی ممنون میشم . دارم ترش می کنم و گرسنه ام هم هست … یه صبحانه مفصلی خورده و تجدید قوایی کردم .عجب آب و هوایی داشت . اومدیم بیرون و البته ملوس بانو دوباره بایه حالت پوشیده در کنارم قرار گرفت که مثلا نامحرمها اونو دید نزنن . -ملوس جان یه خورده نقابتو بده پایین تر من که شوهرتم میگم عیبی نداره . آخه تا این حد حجاب داشتن هم خیلی مسخره هست . -پدر ناراحت میشه -خوار پدرتو گاییدم -نفهمیدم چی گفتی ;/; -همون بهتر که نفهمیدی .. شبنم خاتون و ملا عمر سر و کله شون پیدا شد .. دسته جمعی رفتیم به یه آلونکی که اسمشو گذاشته بودن کلبه . از حال و روز ملوس این طور فهمیدم که مادرش تا لحظاتی دیگه تحویل من داده میشه تا شکم اونو هم بالا بیارم . چهار نفری رفتیم تو اون کلبه محقر وحضرت ملا عمر شروع کرد به صحبت -کوروش ! وظیفه سنگینی بر عهده تو گذاشته شده .. تو تا شبنم خاتون منو نگاییدی حق گاییدن دیگر زنان افغانی که در اینجا حضور دارند رو نداری … تودلم گفتم من که حال و حوصله گاییدن هیشکدومشونو ندارم . الان دنیا منتظر منند . فقط بعد از گاییدن این شبنم باید یه کاری می کردم که می زدم بچاک . بد بختی زبون انگلیسی رو هم نمی دونستم هیچ , افتاده بودم جایی که همه سرخپوست بودند و باید دنبال جوونترا و مدرسه رفته هاش می گشتم تا ببینم منو می شناسن یا نه که با این محافظایی که داشتم بازم صد رحمت به سرخپوست ها که این طالبان ها دست آپاچی ها رو هم از پشت بسته بودند . باز حداقل این آپاچی ها از حق خودشون دفاع می کردند این بی پدر و مادر های آدمکش خودشونو متولی دین و دنیا می دونستند . به ملوس بانو کارد می زدی خونش در نمیومد . حداقل چند تا آخوند قلابی هم کیش خودشون آورده بودند و من و ملوس رو مثلا عقد کرده بودند ولی اصلا معلومم نشد که این شبنم خاتون کی طلاق گرفت و کی مثلا عقد من شد که حالا ملا عمر دستشو گرفته آورده اینجا تا تحویل کیر من بده .. من که به نظرم این حرامزاده زنشو طلاق نداده باشه چون دلش نمیاد همچین کاری بکنه -ملا عمر جون ما رسم داریم که زنمونو که طلاق میدیم اون زنه عده نگه می داره یه مدت معینی رو دست نگه میداره که بار دار نباشه نمی دونم دقیقا چقدره . چهار ماه ده روزه .. یا مدت دیگه ای .. داشتم از این حرفا می زدم که پدر زن و شوهر زنم صداش در اومد و گفت چند بار بهت بگم با رهبر مسلمین جهان نپیچ .. هر فتوایی که من میدم درسته . حلال را حرام و حرام را حلال می کنم . اگه می خوای دوست داری چند ماه دیگه شبنم خاتون رو که از جونمم بیشتر دوستش دارم بکنش ولی تا اون موقع در حبس می مونی -ملا جان . جانم به قربانت ! فرمایش شما به روی چشم . من کی مخالفت کردم -درهر حال حواست باشه کوروش من شنیدم از کیر کلفتی بهره می بری . شبنم خاتون کم طاقته . اگه بلایی سرش بیاد از خودت می دونی . آبتو بریز و دیگه زیاد اذیتش نکن .-من چند بار آبمو رو ملوس خالی کردم اون دیگه دست من نیست دست کیرمه .. اینو گفتم که خودمم واقعا نمی دونستم تا چه اندازه می خوام با شبنم خاتون حال کنم . من ومادرزن جان خیالی تنها شدیم . یعنی مادر زنه شده بود زن من . این یکی دیگه آرایشش تکمیل بود . اوخ که چقدر شبیه ملوس بود فقط یه خورده پخته تر .. در همین لحظه یکی درزد . -شبنم جون تو الان نیمه لختی من میرم درو باز می کنم .. یه دختر اسب سوار سرخپوست خیلی خوشگل و ناز بود . بیشتر از اون که بخواد سرخپوست باشه سرخ و سفید پوست بود . ولی همون لباسای محلی خوشگل سرخپوست ها که فکر کنم از همون قوم و نژاد اینکاها باشن تنش کرده بود . خیلی از این لباسا خوشم میومد . نفهمیدم چی گفت . ظاهرا به زبون محلی خودشون حرف می زد . از اسب پیاده شده بود . برای اولین بار بود که محو مناظر اطراف شده بودم . کوه و جنگل و رود خونه و طبیعت سر سبز و زیبا … در همین افکار بودم که دختره این بار به زبان انگلیسی با هم حرف زد . هر ده بیست تا کلمه ای که می گفت فقط دو تاشو می فهمیدم که به درد تر جمه نمی خورد .. لبخند ملیحی رو لباش بود . دلم هواشو کرد . خیلی جوون بود . این شبنم حداقل چهل سالش می شد . سرخپوسته روبروم قرار گرفت با انگشت طوری به طرف سینه ام اشاره کرد که یه لحظه ترسیدم . یه شورت خیلی نازک و سفید و یه سوتین هم به همون رنگ تو دستش گرفته بود وبهم گفت شابنم شابنام .. یعنی این مال شبنمه .. منم اونا رو از دستش گرفته و چند تا اوکی اوکی کردم و بعد بهش گفتم گو .. دیدم یه عکسی رو داره به سینه اش می ماله . نزدیک تر که شدم دیدم عکس منه . اون عکسو پس از این که به سینه اش مالید بوسید و گذاشت لای سینه اش .. نزدیک تر شده و به زبون فارسی بهش گفتم عزیز دلم عکسمو چرا می بوسی من حی و حاضر همینجا پیشتم . رفتم طرف لبش و یه بوس ملایم از رو لباش ورداشته و دومی رو می خواستم طولانی ترش کنم که دیدم یه دستی دستمو کشید و به طرف داخل کلبه هدایت کرد . اونم با خشونت . -با کبوتر صحرا چیکار داری ;/; چرا اونو بوسیدی ;/; -شبنم جان اون اومدو برای تو کون پوش و پستان بند آورد -شورت و سوتین را می فرمایی کوروش بی وفا ;/; .. اوخ این که از دخترش زرنگ تر و دنیا دیده تر بود . -من به کبوتر صحرا سفارش کرده بودم که برای این لحظات یه چیزی واسم بیاره که بتونم خوشحالت کنم . -ببینم تودررابطه با این بق بقو مترجم داری ;/; دیلماج . -دوستم ثریا که دانشگاه رو هم تموم کرده و پیش ماست واسم نقش مترجمو بازی می کنه . وقتی نگاش به کیر ورم کرده داخل شلوارم افتاد ساکت شد و فقط همینو گفت که کبوتر صحرا دختر عقاب کوهستان رئیس این منطقه بوده و اگه کسی به دخترعقاب نگاه چپ کنه کلاهش پس معرکه هست . شبنم خاتون شورت و سوتین سفید ونقلی خودشو پوشید و با زیبایی و افسونگری هر چه تمام تر آماده شد تا خودشو در اختیار من بذاره .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی