خارتو , گل دیگران 138
–
ماندانا و ویدا در حالی که سر ها شونو رو به روی هم قرار داده بودند یه چشمکی به هم زدند و منظور همو به خوبی گرفتند . انگاری هر دو تا شون می دونستن که باید سریع تر پیش برن .. هر دو شون احساس سوزش خفیفی در قسمتهای بیرونی سوراخ کون و کسشون داشته و نمی دونستند که در سکس بعدی تا چند دقیقه می تونن دوام بیارن . ولی می دونستن لذت هر تنوع مقاومت اونا رو زیاد تر می کنه . زنا شورتای جدیدو پا شون کردند . بهمن : واااااااووووو چه عالی .. این دیگه حرف نداره . تمام قسمتای حساسو از این پشت نشون میده .
ماندانا : به نظر تو می تونه رو وحید جون من اثر داشته باشه ; آخه شوهرم هر وقت که از داروخانه بر می گرده خسته و کوفته هست و اصلا هیچ حالی نداره . بیشتر وقتا هم واسه این که من ناراحت نشم به من توجه می کنه و نمی دونم چیکار کنم .
بهمن : من توصیه می کنم که همین شورت رو هم بر داری وقتی که اون اومد خونه به همین صورت بری پیشش و اونو تحریک کنی خیلی اثر داره ..
ویدا : بابک تو چرا چیزی نمیگی . منم شوهرم کار منده . اونم وقتی که از سر کار بر می گرده خیلی خسته نشون میده . طفلک خیلی زحمت می کشه . تازگی ها هم وقتی بر می گرده دیگه چی بگم . شما به جای داداشای ما هستین و آدم اصلا نمی تونه همه حرفای زندگی خودشو بزنه ..
بهمن : اتفاقا آدم می تونه با داداشاش خیلی راحت باشه . بعضی وقتا برادرا می تونن یه کارایی انجام بدن که از دست شوهرا ساخته نیست . مثلا من و بابک هم شریکیم و کار و کاسبی داریم ولی میگیم باید به خواهران هم توجه داشت .
ویدا : نگفتی بابک جون . نظر تو چیه ..
بابک : راستش نمی دونم چی بگم . یه حسی دارم که از بیانش می ترسم .
ویدا : گفتنش ضرر نداره . خب بگو .. گردن که نمی خوان بزنن .
بابک : می ترسم باعث ناراحتی بعضی ها شه .
ویدا : وااااااییییییی این دیگه چه حرفیه . یعنی این شورت به تر کیب باسن من نمیاد ; هرچی توی دلته رو بگو . من اصلا بهم بر نمی خوره ناراحت نمیشم . بهت قول میدم ناراحت نشم .
بابک : نه نظرم بد نیست . یه حس خاصی دارم . انگار دوست دارم یه زنی داشته باشم با این تر کیب . یا این که یک دوست دختر داشته باشم که با همین حالت در کنار من باشه ..
ماندانا : خب می تونی تصور کنی که ویدا جون هم دوست دختر توست . همون جوری که شما مردا یه حس خاصی دارین اون دخترایی که که می خوان با شما باشن باید یه جورایی به هیجان بیان . شما شورتای مردونه هم دارین ;
بابک : می خواین واسه شوهراتون بگیرین ;
راستش ماندانا به این موضوع و نمایش فکر نکرده بود . می خواست بگه حالا شما هم می تونین چند تا شورت توی پا تون آزمایش کنین و ما ببینیم که نظر زنا چه جوریه تا از اونا استفاده کنین . اون و ویدا علاوه بر بیان این موضوع می تونستن شوهراشونو هم بهونه کنن ..
ماندانا : این که آره .. هم می خواستیم ببینیم که چه شورتایی بیشتر به پای شوهرمون می خوره و هم این که خود شما در کدوم حالت برای یه دختر خواستنی تر میشین . که اونا رو با آقامون بسنجیم .
بابک نزدیک بود از زبونش بپره که مگه در آغاز آشنایی اول این ناحیه رو می بینن که فوری جلو دهن و زبونشو گرفت .
ویدا : معطل چی هستین آقا یون . در بیارین لباساتونو در بیارین . پیر هن و لباس زیرتونو هم در آرین . این جوری شورت , خودشو بهتر نشون میده . پسرا یه نگاهی به هم انداخته و از هیجان مونده بودند که از کجا شروع کنن . کیرشون طوری شق شده بود که نمی تونستن اونو بخوابونن و حالتشو عوض کنن .
بابک : ببخشید الان در یه شرایطی قرار گرفتیم که شورتمون از فرم خارج شده ..
ماندانا : اتفاقا فرم به همین میگن . این فر م هاست که برای یک زن هیجان انگیزه ..
بهمن : این حالت و فرم وقتی خودشو نشون میده که شما هم از این شورت هایی که بهتون دادم استفاده کنین … ماندانا و ویدا حالتی داشتن که انگاری فراموششون شده بود که در این دوروزه با چهار تا مرد بودن .. یه بار دیگه قمبل کرده و از مردا خواستن که خوب نگاه کنن ..
ماندانا : اون قسمت شکاف زیاد بزرگ نیست ;
بابک : کاملا اندازه هست ..
بهمن : اگه دوست دارین خوب متوجه اندازه اش شین می تونم با انگشت چک کنم . نوک انگشت من که رو برهنگی اون ناحیه قرار بگیره ….
ماندانا : بازم که داری سخت می گیری . خب بگو سر کس ..
بهمن : من واسه این که شما ناراحت نشین این جوری میگم ..
ماندانا : اتفاقا شما اگه راحت باشین و راحت حرف بزنین ما ناراحت نمیشیم ..
ویدا : بابک جون .. ببینم تو می خوای بیکار باشی و همین جور زل بزنی به کونم نگاه کنی ; نکنه دوست داری هر دو تامونو بهمن امتحان کنه ;
اینو که گفت بابک هم دست به کار شد . پسرا نوک انگشتشونو به سمت کون دخترا گرفتن .. به اندازه به دایره کوچولو , یه سکه طلا اون قسمت روی کسشون بازو مشخص بود . …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی