نامردی بسه رفیق 12
–
-متوجه نشدم فروزان .. الان یعنی تنهات بذارم ; آخه تو روحیه ات مساعد نیست . ممکنه بازم ذاری بری بیرون . یا یه فکرای عجیبی به سرت بیفته
فروزان : یعنی میگی ممکنه راه بیفتم برم سراغ یه دوست پسر ; یا این که خودمو بکشم ; این طوره ;
-دوست دارم کنار توباشم
فروزان : بذار به حال خودم باشم . من نمی تونم خوب فکر کنم . من گیج شدم . من از خودم بیزارم . از زندگی بیزارم .. دنیای من دنیای آلودگیهاست . من خیلی بدم .
-چرا چون منو بوسیدی ; یعنی من ارزششو نداشتم ; آره ; من که بهت گفتم دوستت دارم .
فروزان : با خودم داشتم فکر می کردم چه معیاری می تونه وجود داشته باشه که انسانها همدیگه رو دوست داشته باشن . به هم خیانت نکنن . من و سپهر حالا یک سال یکسال و خوردیه که همو می شناسیم . شما دو تا سی ساله که در کنار همین .و بیست و هفت ساله که هم صحبت همین . یک عمره .. همیشه با هم بودین .. حتی حالا در کنار هم هستین . . ولی تو زنشو بوسیدی .. دیگه من چه انتظاری می تونم از اون داشته باشم که بیاد و عمری رو به خوبی و خوشی و حس وفاداری در کنار من زندگی کنه ;
سرم سوت کشیده بود . من چقدر باید به سازش می رقصیدم تا کجا باید با هاش می رفتم . تا کجا ;
-به نظر تو منم آدمی هستم که در دوستی خودم به تو خیانت می کنم ;
فروزان : دوستی ; کدوم دوستی ; این که می دونستی دوستت به من خیانت می کنه و چیزی بهم نگفتی ; این که به همسنگرت رفیق جون جونیت خیانت می کنی و اون وقت می خوای دوست من تازه وارد باشی که یک زن شوهردارم ; فکر کردی چون شوهرم بهم خیانت کرده من هم تلافی می کنم ;
-ولی .. ولی فروزان
فروزان : ولی چی ; چون بوسیدمت ; چون خواستم ببینم که از خیانت چه احساسی به آدم دست میده ; یه حس پوچی . یه حسی که آدم خودشوگم می کنه . نمی تونه خودشو بشناسه . انگار یه سقفی به سرش چسبیده . زیر پاش خالیه و داره سقوط می کنه . نمی دونی من چه ضربه ای خوردم . تو که نمی دونی . تو از عشق چی می دونی . تو چه می دونی احساس یک زنی رو که با هزاران امید و آرزو ازدواج کرده تا عمری رو به خوبی و خوشی و وفاداری در کنار شوهرش زندگی کنه . فاصله بین هستی و پستی فقط یک نفسه .. من هنوز پست نشدم . من می خوام بمیرم .. طوری می گریست که چشای آبی و خوشگلشو نمی دیدم . یه خورده دلم سوخت ولی حس کردم که نباید از هدفم دور شم .
-باشه خانومی ! تنهات می ذارم . اگه کاری داشتی من بیدارم یا بیدارم کن .
فروزان : ممنونم ..
حال خوشی نداشت . منم بد تر از اون بودم . دلمو خوش کرده بودم به این که می تونم باهاش سکس کنم . می تونم ازش لذت ببرم . به خواسته ام برسم . حس کرده بودم وقتی که لمسش کردم دیگه همه چی تموم شده . آخه هر دختری رو که تا حالا بوسیدم و تن داغمو به بدن داغش چسبوندم و اراده کردم تونستم باهاش سکس کنم و حتی گاهی خودشون ازم می خواستن که بکنمشون ولی من حوصله نداشتم . فکر می کردم که فروزان هم یکی از اوناست . حالا که تا این جاشو اومده بقیه رو هم میاد . ولی اشتباه فکر می کردم . رفتم به خونه ام .. یه طبقه پایین تر .. اصلا نفهمیدم کی غروب شد . سپهر تماسی نگرفت . دلم می خواست برم بیرون و قدم بزنم . غروب دریا و خورشیدو ببینم . تا اون جایی که به چشم می رسید لکه ای ابر هم در آسمان دیده نمی شد . دلم می خواست که ستاره ها زود تر بیان تا کمی باهاشون حرف بزنم . ستاره هایی که اصلا بهشون فکر نمی کردم حالا واسم خواستنی شده بودن . مدتها بود با کسی سکس نکرده بودم . حس کردم که فروزان بالاخره این طلسمو می شکنه . ولی الکی دل خوش بودم . بدن سفید و مرمرینشو باید توی بغل خودم می گرفتم و سر تا پاشو می بوسیدم . دارو ندارمو تقدیمش می کردم . اون باید مال من می شد . به هر قیمتی . من که دارم با هر سازش می رقصم . چرا باور نمی کنه که من اونو می خوام . چرا احساس منو درک نمی کنه . حتی موسیقی و گوش کردن به ترانه های مورد علاقه ام دردی رو دوا نکرد . سرم به شدت درد گرفته بود . اون چرا با من این رفتارو کرده . چرا دوستم نداره . چرا درکم نمی کنه . چرا با سپهر از دواج کرده ; چرا چرا صبر نکرد که من ازش تقاضای ازدواج کنم . یعنی من این کارو می کردم ; نمی دونم .. شاید اصلا فکرشو نمی کردم که سپهر بخواد با فروزان ازدواج کنه . چرا سپهر به من چیزی نگفته بود . اون که همه چیزشو با من در میون می ذاشت . شاید ترسیده که من این دخترو از چنگش در بیارم پیشدستی کرده . در همین لحظه موبایلم زنگ خورد .. فروزان بود ..
فروزان : الو فرهوش باید منو ببخشی . حالم خوب نیست . کمکم کن .. کمکم کن .. خواهش می کنم . دارم دیوونه میشم . ..
-عزیزم ! کاری کردی ; سرخودت چه بلایی آوردی ;
ای خدا .. گوشی رو قطع کرد .. نکنه خود کشی کرده باشه ; پله ها رو دو تا یکی رفتم بالا . در باز بود … فروزان رو تخت دراز کشیده یه پتوی نازک هم رو خودش کشیده بود .
-حالت خوبه ; بازم گریه کردی ; چت شده ..
فروزان : پیشم می خوابی ; … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی