لز در زندان زنان 35
–
همچنان روی کاملیا در خال غلتیدن بودم .
-اووووووهههههه مهتاب .. مهتاب دارم آتیش می گیرم .
موهای بلند کس کاملیا اذیتم می کرد . کس براق منو خراشش می داد و می سوزوند .
-چته مهتاب ;
-هیچی . یه جوری شدم .
-چه جوری !
-کاملیا می تونم یه خواهشی ازت بکنم ;
-بگو تو جون بخواه ..
-این موهای کستو خودم برات اصلاح کنم و خوشگلش کنم . زیادی غیر بهداشتیه ..ولی من قبولش دارم ..
-اذیت میشی ; خراشت داد ; من شرمنده میشم اگه این کار رو بکنی . راستش هر بار که خودم می خواستم این کار رو بکنم خودمو زخمی می کردم ولی تجربه این که یکی دیگه این کارو برام انجام بده رو نداشتم . دختر تو بدت نمیاد . ; چطور می تونی موهای کس یکی دیگه رو بگیری . خواهر خوشگله من .. رفیق ناز من .
ژیلت یا خود تراشو گرفته و کاملیا رو در همون حالت دراز کش نگه داشتم .. وقتی کسشو کف مالی می کردم با یه لذت و شور و حال عجیبی چشاشو می بست و هوسشو نشون میداد .
-خیلی موهاش بلنده . قبل از این که میومدیم اول باید با قیچی کوتاهش می کردم .
– شهناز جون سطل آبو بیار ..
-چیه می خوای موهای اینو بریزی داخلش ;
-باید هر لحظه این ژیلت تمیز شه تا بتونه کارشو خوب انجام بده . ببینم خانوما شما کار دیگه ای ندارین همین جور زل زده دارین به مراسم پیرایشگری من نگاه می کنین ;
اقدس : همون که به تو نگاه می کنیم تن ما خود به خود تمیز میشه ..
-خانوما چیه نکنه شما هم هوس کردین که واسه شما هم برق بندازم . این کاملیا جون دیگه توان نداره . باید کمکش کرد .کاملیا جون !چون موهای کست بلنده باید حسابی خیس بخوره و کف مالی اونم درست انجام شه ..
از بس کس کاملیا رو مالوندم دیگه عین غش کرده ها چشاش به سقف خیره شده بعد اونا رو بسته بود . خوشم میومد می تونستم کارمو با موفقیت انجام بدم . وقتی موهای کسش کم می شد و قسمتی از بدنه لخت کس توی دید می افتاد حس می کردم اون جورا هم که قبلا به نظر میومد کس آب افتاده ای نداره . مثل هر کس دیگه ای لبه های اینو هم توی دستم نگه داشته اونو رو به بالا گرفتم و تیغ رو خیلی آروم رو موهای کس کاملیا کشیده و اونو از زیر اصلاحش می کردم . وقتی سیاهی می رفت کنار و پوست و گوشت سفید کس جاش می نشست لذت می بردم .
-پایان شب سیه سپید است ..
کاملیا خنده اش گرفت .
شهناز : میگم چطوره از پشم کس کاملیا یه بالش درست کنیم . خیلی حال میده .
-شهناز جون اون موقع میدیم اون بالش رو تو بذاری زیر سرت یاد پشم کیر شوهرت بیفتی . عزیزم کاملیا خوشگله من . داری میشی یه عروس خانوم . کست لحظه به لحظه داره تپل تر میشه . یه ورمی کرده !
-تپلی تو رو می خواد ..
-الان تمومش می کنم . خیلی هم بلنده . باید مراقب باشم که زخمی نشی ..
-فدات شم . بیا یکی تو رو ببوسم .
منو بوسید .. یه آبی به روی کس نازش زدم و یه بار دیگه این بار تیغ ملایم تری روی کسش انداختم .
-آماده ای ;
افسانه : میگم مهتاب تو با این وقتی که گذاشتی , آرایشگر موهای سر چند نفرو اصلاح می کرد .
-افسان جون شما امروز همه شوخیتون گرفته ; یه وقتی به این خانوم خانوما عروس خانوم بر می خوره ها . تازه من که پنج دقیقه بیشتر طولش ندادم . ..
-حالا از نو داری شروع می کنی ; آخه اینایی که اینجا هستن آدمن دیگه ..
-شما وقتی که میرین به یه مجلس عروسی احترام عروس خانومو نگه نمی دارین ;
-به این مادر بزرگمون میگی عروس ;
-افسانه تو رو خدا این جوری حرف نزن روحیه کاملیا خراب میشه ..
-کجا خراب میشه . نگاه کن از خنده روده بر شده .
دهنمو انداختم رو محصول کار خودم . کسی که من برق انداخته بودم چقدر خوردنی شده بود . سرمو لای پای اون زن می گردوندم .
-آههههههه مهتاب مهتاب .. حالا خیلی بیشتر خوشم میاد . چرب و نرم و لغزنده شده .. بکن بکن .. ادامه بده . خیلی خوبه . خوب می تونی باهاش ور بری . این همون چیزیه که یه زن می خواد و تو می تونی بهش بدی .. یکی از اون دور فریاد زد حالا به جای شیشه و تریاک می تونی کستو بکشی رو دهن مهتاب جون … طرف بیچاره منظوری نداشت .. از اون لاتای خیلی بی پرده حرف بزن بود . لحظاتی بعد وضع عادی شد و من یک بار دیگه روی کس اون زن قرار گرفتم . چرخش کس روی کس شروع شده بود …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی