عجب بله برونی ! 3
–
ببین دختر عمو من نمی دونم تو در چه فکری هستی ولی من یکی اعصابم داغون شد . -عزیزم مهم من و توییم مگه می خواهیم با پدر و مادرمون زندگی کنیم ;/; -عزیزم چرا این قدر بی خیالی میگن دخترا خیلی نسبت به کارای باباشون حساسن . -میگی چیکار کنم . الان خودم با این حال وروزم راه بیفتم برم وسط اونا . ما که خودمون اینجا نشسته داریم فیلم سوپر می بینیم . راستش من ته دلم ناراحتم ولی از بس به ما گفتن قدرت بر تر با کیره با این که ما زنا هیچوقت زبون نمیدیم و واسه مردا کری می خونیم ولی ته دلمون فکر می کنیم قدرت با کیره . البته این چیزا رو که دارم میگم خودت رو نگیر .. چون هر وقت که باشه زن ذلیلی و من یکی نمیذارم که واسم عرض اندام کنی .-به همین خیال باش . تاره این حرفایی رو که داری می زنی در صورتی اعتبار داره که با این اخلاق گندت بخوام تو رو بگیرم . دختره بی غیرت . بی خیال .. بی تعصب -صدات رو بیار پایین تر . تو غلط کردی که منو نخوای بگیری . بیشتر از صد دفعه منو گاییدی . اگه یه مرد دیگه با هام از دواج کنه کیرش به سوراخ کونم بخوره آبروم میره . -یعنی حالا این قدر گشاد شدی ;/; -اون که نه ولی مشخصه که دست دوم شده و باز بودن پلمبش یه جورایی مشخصه . بیا عزیزم عشق من کاری به کار اونا نداشته باش . بیا ما حال خودمونو بکنیم . نمی دونی چه مزه ای داره . من به این که کیرت رو توی کونم حس کنم عادت کردم هر چند دلم می خواد که همین الان فرو کنی توی کسم . هوس دارم . می خوام . من می خوام کسم کیرت رو می خواد . -افسون ! بازم که شروع کردی . هنوز که اعلام نشده من و تو می خواهیم از دواج کنیم که کستو بکنم . -افشین خیلی بد جنسی . یعنی پس از این همه مدت هنوز دوستم نداری ;/; هنوز روابط رو در یه سری مسائل کلیشه ای خلاصه شده می بینی ;/; پس درون آدما چی ;/; عشق و احساس چی ;/; .. -با کلمات بازی نکن . من که فکر نکنم احساس داشته باشی .. از این که مادرم رو زیر کیر عمو یا شوهر خاله می دیدم به شدت عصبی بودم و همین در رفتار من نسبت به افسون تاثیر منفی داشت . افسون سرشو به لبه پنجره تکیه داده خیلی آروم اشک می ریخت . بازم داشت دلمو به رحم می آورد . اونو آروم آروم کشوندمش عقب . -دختر آبرو مونو نبر من نمی خوام اونا بفهمن که ما اینجاییم . فقط فاصله رو رعایت کن خودت رو بکش به حاشیه که متوجه سایه ها نشن . -افشین اونا این قدر غرق هوسن که اصلا به این موضوع توجه ندارن که دور و برشون چه خبره . اونا فقط همین یکی دو متری خودشونو می بینن غرق در وجود همن .. افسون هم یواش یواش داشت عصبی می شد . -واقعا حیف اون همه زحمتی که مامان تو خونه اش کشید . اگه بفهمه خون به پا می کنه . اصلا از خاله همچین انتظاری رو نداشتم . نمی دونستم که اون تا این حد بد جنس میشه . -به بابات چرا نمیگی . ببینم نکنه می خوای بگی که در یک خیانت این زنه که مقصره . اگه این طوری باشه که تو میگی با این حساب اگه من یه وقتی برم با یکی دیگه حال کنم تقصیر من نیست و اون دختر مقصره .. -ببینم افشین مثل این که تنت می خاره ها این دفعه با صدای بلند گریه می کنما که پاک آبروت بره . اون وقت میرم وسط پذیرایی . تو رو هم مجبور می کنم که با من بیای . حالت گرفته میشه مادرت زیر کیر پدر من .. در چهره افسون می خوندم که اونم تا حدودی ناراحته ولی از این که در کل کل کردن با من کم نیاره داره این حرفا رو می زنه . با این حال این جوری شاید ناراحتی اون براش کمتر بود . یعنی اگه مامانش زیر کیر بابام بود بیشتر ناراحت می شد . دو تایی مون بین زمین و پنجره خم شده بودیم . اون دستشو گذاشته بود لای شورتم و با کیرم بازی می کرد . از اون طرف یه دستشو هم گذاشته بود روی کسش . -افسون دستتو از رو کست بر دار من باهاش بازی کنم .. -اون جوری خیلی خوشم میاد دیوونه تر میشم . خواهش می کنم . از پهلو لبامو گذاشتم رو صورتش . با حرفای عاشقونه هوسشو بیشتر کردم . ار اونجایی که حس می کردم خیلی در حقش ظلم کرده باهاش تند بر خورد کردم سعی می کردم که از دلش در بیارم هر چند در مورد مادرم خیلی ناراحت بودم و نمی تونستم جریانو فراموش کنم . به خصوص این که روبروی ما همچنان در حال سکس بودند . افسون دستشو از رو کسش بر داشت . و من دست خودمو جاش گذاشتم . اون کیرمو می مالید و من کسشو مالش می دادم . چشای هر دومون بسته شده بود . در همین لحظه حس کردیم صدای پایی داره از پله ها میاد بالا .. -افشین دارن میان .. -فکر کنم یک نفر باشه .. صدای پاش میاد ولی خیلی ضعیف .. این باید مادرم باشه .. -نههههه نگاه کن فقط بابامه .. داره میاد .. رنگ و روی افسون زرد و سفید شده بود .. -افشین اگه چاقو کشی شه بابامو بکشه چی ;/; -بابام که خیلی غیرتیه . اون اگه جوش بیاره برای دفاع از ناموسش خون به پا می کنه .. وای پدرم چه زجری می کشه . اون مرام و منش پهلونی داره . سرش اگه بره ناموسش نمیره -فعلا که ناموسش رفته . پدر نزدیک اون دو نفر شد . انگار حواسشون نبود که به تله افتادند . بابا افرود فریاد کشید -افراز من اومدم .. وااااایییییی .. -افسون من می ترسم الان آدمکشی به راه میفته . هر کدوم که بمیرن به ضرر ماست . داشتم عقب گرد می کردم که افسون دستمو کشید .-اونجا رو نگاه . -اوخ دو دستی زدم تو سرم چی می دیدم . تف به توی بی غیرت .. بابا شورت و شلوارشو پایین کشیده بود . کیرشو به سمت محل عملیات نشونه رفته بود … ادامه دارد … نویسنده … ایرانی