گناه عشق 95
–
عشق یا هوس یا هر دو تا .. چه فرقی می کرد اون نوشینو دوست داشت و دوست داشت که اون اینو با تمام وجودش حس کنه .. زن حس کرد که حالا می تونه فریاد قلبشو با نهایت آرامش به گوش دل عشقش برسونه . نادر لباشو به لبای نوشین نزدیک کرد . خواست اونو ببوسه ولی دختر نذاشت .
-چی شده .. ببینم کار بدی کردم ;
-نوچ ..نوچ ..نوچ ..
-پامو از گلیم خودم دراز تر کردم ;
-نوچ ..نوچ ..نوچ ..
-می خوای پاشیم چیزی بخوریم بعدا بغلت بزنم ;
-نوچ ..نوچ ..نوچ ..
-پس چته نوشین . دارم دیوونه میشم .
-تو از اولشم دیوونه بودی . آخه یه آدم عاقل میاد عاشق یه زن شوهر دار میشه ; که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ; … فکرشو کردی بعدا چی میشه ;
– همینو می خواستی بگی ; فکر نمی کردی من اینا رو می دونم ; راستش اون وقتی که قلبمو لرزوندی و حس کردم تو همونی هستی که من بهش نیاز دارم ولی هر گز نمی تونم بهت برسم دیگه همه اینا رو پذیرفته بودم . اینا رو حس نکردی که من تو رو فقط برای خودت دوست دارم ; حتی اگه پیشم نباشی و نمونی ; وقتی که ناصرو تعقیب می کردم .. اگه اون آدم خوب و وفاداری از آب در میومد فکر می کردی زانوی غم در بغل می گیرم ; عاشق اون نیست که با ناخوشی عشقش بخواد خودشو بهش نزدیک کنه . عاشق اونه که دلشو از ناپاکی و کینه تهی کنه .
-جون من راست میگی نادر ; من نمی دونم چرا همه مردا که به من می رسن اون اولش خیلی عاشق پیشه و رویایی میشن .
-ببینم مگه غیر ناصر کس دیگه ای هم بوده ;
-تو که می دونی اون تنها مرد زندگیم بوده . همونی که اشتباها زنش شدم و حالا می خوام به هر قیمتی که شده از شرش خلاص شم . این دندون کرم خورده رو از ریشه در آرم بندازمش دور . این آدم کثیف و آلوده رو . من از عشق گله دارم که افتاده رو سر ما دو تا ..
-نوشین بی خود همه اینا رو به گردن عشق ننداز .. اگه از عشق بپرسی اون انکار می کنه و میگه من همچه کاری نکردم . میگه پای منو وسط نکش . یعنی اصلا عشقی بین تو و ناصر در کار نبود . عشق گناهکار نیست .
-ولی من عاشقش بودم ..
-بس کن . این قدر حرف یه گناهکار رو نزن .
-اوخ آقا رو باش . چقدر حسود شده . حالا پیشش از شوهرم حرف می زنم به پز قباش بر می خوره ..
-راستی نوشین چی می خواستی بگی که نذاشتی من ببوسمت ;
-پسر خوب . نگو که نذاشتم منو ببوسی . بگو که در بوسه تا خیر انداختم ..
-حالا بهم نمیگی چی خواستی بگی ; چرا در بوسه تاخیر انداختی ;
-نادر این جوری بهم نگاه نکن و این جوری چشاتو خمار نکن که یادم میره چی می خواستم بگم . اون وقت من قبل از تو لبامو می رسونم به جایی که بین من و تو فاصله ای نباشه . بذار من نگات کنم . تو اصلا چشاتو ببند . هوا رو نگاه کن . به اندازه کافی وقت داری که تا صبح بشینی نگام کنی . آخه من می خوام بخوابم .. کاری به کارت ندارم . تو فقط می شینی نگام می کنی و حس می کنی که عاشقمی . اصلا می خوام سکوت کنم حس بگیرم نمی تونم . نادر بهت دستور میدم پنج دقیقه سکوت کنی . حرف نزنی . سرت رو بندازی پایین .
-من که چیزی نمیگم . این تویی که همش داری حرف می زنی . .
-اصلا یادم رفت که چی می خواستم بگم .
-نه .. تو یادت نرفته . من اینو از حرکاتت حس می کنم .
– ببینم تو هم حس داری ;
-اگه نداشتم که عاشقت نمی شدم .
نوشین داشت با خودش فکر می کرد که چه جوری به نادر بگه عاشقشه که احساس محبتش بیشتر از دفعات قبل روش اثر بذاره .. صداشو آورد پایین تر ..
-می دونم شنیدن و گفتن بعضی چیزا خیلی سخته . ولی من می خوام یه حقیقتی رو به تو بگم . حقیقتی که زندگی منو دگر گون کرده . نمی دونم این موضوع تا چه حد می تونه روی تو اثر داشته باشه . ولی من باید بهت بگم . وگرنه رو دلم سنگینی می کنه . حس می کنم اگه نگم در حقت ظلم کردم و در حق خودم . آفرین پسر خوب . می بینم که سرت رو انداختی پایین . خیلی از پسرای سر به زیر خوشم میاد . ولی می تونم صورتت رو ببینم . چرا رنگت پریده . چرا اضطراب داری . من که بر گه جهنمو هنوز به دستت ندادم . وای امان ازدست شما مردا . یا عاشقین یا این که می خواین آزاد باشین ..
-نوشین تو که منو کشتی ..
-همینو می خواستم بگم نادر . این تویی که منو کشتی . نمی دونم چند بار بهت گفتم که عاشقتم اما گذرا بوده .. انگار می خواستم بگم و رد شم . وای نایستاد تا اون کلمه رو ذخیره اش کنی . اما این بار می خوام خیلی آروم تر و بیشتر و با تمام وجود م بهت بگم که عاشقتم .. راستکی ها .. اون قدر بهت میگم تا بتونی اونو در یکی از فولدر های قلبت ذخیره کنی . …. ادامه دارد … نویسنده ….. ایرانی