یک سر و هزار سودا 97
–
کسش و قالب اون به اندازه ای کوچولو و ناز بود که به خوبی توی دهنم جا می شد و من چند بار پشت هم با کف دستم بهش ضربه زدم . حس کردم که دور و بر لب و چونه ام خیلی رقیق شده . افسانه ناله می کرد شدت ناله هاش بیشتر شده بود .. دستمو گذاشتم جلو دهنش تا چیزی نگه .. اون ار گاسم شده بود . رفتم بالا تر و صورتمو گذاشتم رو صورتش . عشقبازی با اونو به شکل دیگه ای شروع کردم . لباشو به شکار لبای خودم در آوردم . بوسیدن یه لب دیگه .. بوی یه دختر دیگه .. همه شون بوی مشابهی داشتند . شاید عطرایی که به خودشون می زدند تفاوت داشت . اما بوی بدنشون , بوی گرم هوسشون همه شبیه به هم بود . ولی من تنوع و تازگی رو در تمام این بو های یکسان حس می کردم . افسانه رو غرق بوسه اش کرده بودم . اون دستشو رسونده بود به کیرم .. و اونو به سمت کسش هدایت می کرد . همون چیزی که من می خواستم ولی به گونه ای که خطر فرو رفتن توی کسشو نداشته باشه -عزیزم . دختر خوشگله .. عاشق کونت شدم . می خوام بکنمش . می خوام اون داخل خیس کنم .