لز با دختر خجالتی 45

-ولش کن زیبا حواست به کار خودت باشه . اگه بدونی به همین زودی چقدر  به دلم نشستی  -لیدا  خانوم من نمی خوام نغمه جون حس کنه که من نسبت به اون  بی احترامی کردم -نه اصلا اون همچین حسی نمی کنه . ما این جا به این کارا و حرفا عادت داریم . تو هم باید عادت کنی . خانوم دکتر آینده . حالا تو باید در مانم کنی . خیلی خسته ام . خستگی روزای اخیر رو باید از تنم در کنی . نمی دونی چقدر حال میده آدم پس از چند روز خستگی و کوفتگی این جوری تمام خستگیش از بین بره و طوری حال کنه که زیر پوست هر تار موش لذت بشینه . با این که در حال حال دادن به لیدا بودم ولی حواسم بود پیش نغمه .. خانوم دکتر لیدا هم از اون زرنگا بود ..-نغمه بیا این طرف یه ندایی به عشق جدیدت بده که عاشق منم باشه . مثل این که خیلی دوستت داره و میگه من باید بدونم نغمه جونم دلخور نیست . ببینم چی توی کست ریختی که تونستی دلشو ببری . نغمه که همون دور و برا بود گفت چیزی که داخلش نریختم اون ازخودش عشق و جواهر منتشر می کنه . هرکی بهش دست بزنه به خوبی متوجه میشه که اول و آخرشه . اومد زیر گوشم بهم گفت زیبا جون به لیدا خوب حال بده فکر کن داری با من حال می کنی . اون وقتی که شارژشه حسابی حال میده . ما رو تنها گذاشت . داشتم به این فکر می کردم که   خیلی احساساتی و عاطفی تر از این خانوما هستم که نمی تونم نسبت به بعضی مسائل بی تفاوت باشم . من تعلق جسم را در رابطه با مسئله های عاطفی می خواستم . ولی برای این زنا بیشتر اولویت با حال کردن بدنی بود . این طور هم باید باشه . ولی برای اونا فرقی نمی کرد که کدوم بدن بهشون لذت میده . شاید اگه به جای من یکی دیگه می تونست لیدا رو به اوج برسونه برای اون تفاوتی نمی کرد .. -از کدوم حالت خوشتون میاد من همونو ادامه بدم . . اون سست سست و بی اراده نشون می داد . مثل  آدمای منگ و مسخ شده ای که یه چیزی رو می شنون ولی نایی واسه جواب دادن ندارن یا اصلا قدرت فکر کردن و این که چیزی رو بگن ندارن . حس کردم که باید به این چشا نگاه کنم و به حرکتم ادامه بدم . انگشتامو کردم توی کسش . خمار تر و منگ تر شده بود . آروم ناله می کرد . پاهاشو به طرف هوا پرت می کرد . ولی وقتی که دوباره افتادم روی کسش و  تماس کس با کسو شروع کردم این بار آهنگ صداش , ناله هاش به طرز مخصوصی در اومده بود . چشاش بسته شده من همینو ادامه اش دادم . برای لحظاتی احساس کردم که از هر طرفی داره به من فشار میاره . یه لحظه پاهاشو گذاشت پشت پاهام بهم فشار آورد . به کمرم چنگ زد . نفس نفس می زد و بعدش وقتی که لباشوگذاشت رو لبام و بهم گفت دوستت دارم و حرفای عاشقونه تحویلم داد متوجه شدم که  ارضاش کردم . حالا لیدا افتاده بود به جونم .-لیدا جون باور کن دوست ندارم خسته ات کنم . -لیدا که سر حال باشه دوست داره خسته شه .. پاهامو از وسط بازشون کرد و معلوم نبود از کجا یه کیر پلاستیکی به گیرش افتاده بود که اونو داشت با عجله به کس من نزدیک می کرد .  ترس برم داشت نمی دونستم چیکار کنم . در همین لحظه زنا  یهو باهم وارد شدند . نغمه هم متوجه شده بود که من در یه حالت ندانم چه کنم گیر کردم . خلاصه قرار شد که بریم یه استراحت خوب بکنیم و صبح بریم در  فضای سبز  و کنار درختان جنگلی و آبشار و رود خونه … داشتم به این فکر می کردم که اگه لیدا بی هوا اون کیر مصنوعی رو فرو می کرد توی کسم چی می شد . وقتیکه همه چی در هم و بر هم شد لیدا بهم گفت باشه فردا لب آب ردیفت می کنم … خیر لذت بردنو خورده بودم ولی فوقش بگم من دختر هستم مگه می خوان گردن بزنن ;/;  فکر نکنم همچین شرطی باشه که هر کی میاد اینجا حتما باید یک بی بکارت باشه . اون شب کنار نغمه عزیزم شب خوبی رو تا صبح گذروندم . خیلی دلم می خواست تا صبح با هم حال می کردیم ولی اون که تجربه این مجالس رو به خوبی داشت می دونست که حداقل چهار پنج ساعت خواب شب قبل این بر نامه ها لازمه . -زیبا اگه بدونی این منظره های زیبا چه حالی به آدم میده . اصلا دلت نمی خواد که این روز تموم شه . یه حس قشنگ در یه روز قشنگ . وقتی که تموم میشه تو برای شروع دیگه اش لحظه شماری می کنی . دسته جمعی یه صبحونه مختصر خوردیم . همه این خانوما لباساشونو در آوردند و با یه شورت و سوتین که همه شونم فانتزی بود با  یه ساک کوچیک کوله پشتی مانند به طرف درختای انبوه به راه افتادند . خنده ام گرفته بود همه همه دویست متر هم از فضای خونه دور نمی شدیم اینا انگاری می خواستن برن به کوهنوردی . -چیه زیبا تعجب می کنی ;/; خب وقتی آدم بره توی حال دیگه زورش میاد واسه بر داشتن یه وسیله ساده همین دو سه دقیقه راه رو بر گرده عقب … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا